!بعد از یکسال تلاش ناموفق در اوج ناامیدی متوجه شدم آب در کوزه هست و بنده دنبال لیوان می گردم
علاقه زیادی داشتم که آهنگ های ماندگار زبان بلوچی را به خوانندگان وبلاگ تقدیم کنم اما مشکل اینجا بود که من زبان بلوچی را با گویش سرحدی بلدم و اکثر هنرمندان ما با گویشهای مکرانی سروده و خوانده اند. خود من معنای کلی را درک می کنم اما وقتی پای ترجمه به میان بیاید ظرافت های شعری احتیاج به تسلط دارد که در من غایب بود. به هر کس رو آوردم یا همین مشکل را داشت یا گرفتاریها نمی گذاشت. بالاخره جناب گواهرام که سایت یورو بلوچی را دارد آستین همت بالا زد و وبلاگی به همین منظور راه انداخت. ایشان در تکمیل لیرکس بلوچی و من در ترجمه فارسی خواهم کوشید.
اعتراف می کنم که علیرغم دقت و تلاشم باز هم ترجمه صد درصد منطبق با اصل شعر نیست و گاهی مجبور شده ام معنی را حدس بزنم. ممنون دوستان می شوم که در قسمت نظرات، نظر اصلاحی بگذارند.
آهنگ مهرگلی مسقطی* یکی دیگر از آهنگ های زیبای زنده یاد فیض محمد است. ترجمه تقدیم به نویسنده خوب خانم مرضیه ستوده:
جانا من گرفتار رخ زیبای توام
مهرگلی مسقطی! محبت های تو گم اند
خریدار وسوسهی دوستی توام
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
در دل شب بیدارم ومینگرم
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
نیستم آرام که دل بگیرد قرار
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
کسی نیست آگاه از این راز دل
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
مهرگلی! بیشتر مرا کشته ناز تو
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
جانا من گرفتار رخ زیبای توام
مهرگلی مسقطی! محبتهای تو گماند
***********
· *استان مسقط شامل شش شهرستان میباشد که خود مسقط پایتخت عمان یکی از آنهاست. قوم بلوچ یکی از اقوام مطرح در این کشور است
ناشناس عزیز با درود و مهر.عذر می خواهم از تاخیر در پاسخ. خوشحالم که وبلاگ من باعث زنده شدن خاطرات شد. چشم در آینده اگر امکانی پیش آمد در اینمورد هم مطلب خواهم گذاشت. عجاتاً این لینک را در پایین می گذارم تا همسر گرامی حد اقل یک اشانتیون از آنچه تعریف کرده اید داشته باشد. به نظر من این رقص شمشیر بوده است که جای خود را به چوب داده است http://www.youtube.com/watch?v=XAszNCUiIqY&feature=related
چه خاطره هایی که برایم زنده شد!! به یاد دارم وقتی اول یا دوم دبستان بودم، یکی از هنر مندان روستایمان به نام عبدالعزیز در مراسم عروسی یکی از اقوام همین ترانه را با سرؤزی که خود می نواخت میخواند. من هم یاد گرفتم و گاه و بیگاه در همان عالم کودکیم "مشکتءی میرک" می خواندم…وهنوز هم گهگاه در تنهایی یکی از زمزمه هایم همین ترانه است. سپاس مجدد استاد
پدر من اهل زاهدان است و خانوادهٔ پدریام بلوچ هستند، وگو خودم هیچگاه جز یکبار در ۶ سالگی در زاهدان نبودهام .میدانم که هنوز این خون در رگ من است و مهمان ناخواندهٔ عزیزیست که دوستاش دارم. دوست دارم بیشتر به این مهمان رسیدگی کنم و قدری مهمان نوازی کنم. من در زندگی هیچگاه موسیقی بلوچ نشنیده ام، و تنها یک بار رقص چوب بلوچی دیده ام. دلم میخواهد رقص چوب را به همسرم معرفی کنم، شاید خودم هم اگر بتوانم یادش بگیرم. اگر امکان آان را دارید که کمکم کنید، بسیار سپاسگزار خواهم شد.
من در 1 فيلم مستند فرانسوی که 3 يا 4 سال پيش ديدم در آن فيلم از نقش مجتبی خامنه ای حرف ميزد. که ايشان کنترل سپاهو کشور را دارد.قدرت پشت پرده است.و ميخواهد حجاب را سخت تر کند و ميخواهد جانشين پدرش شود.ديروز ديروز به همره يکی از لاريجانيا ميرود قم تا مدرک جلعی عظمائی را بگيرد. مجتهدی که از جنايات اين خانواده ـگاه است کار شر امريکائی ميکند و به ايشان مدرک را نميدهد.خير و شر در برابرتان است.شمائی که شر امريکا را ميبينيد،بگوئيد اينهمه وثيقه به کجا ميرود.اينهمه جريمه کجا ميرود؟
جناب استاد خ.آ.دومینگوئز خوشحالم که باعث انبساط خاطر شد
ناشناس عزیز با درود و مهر.عذر می خواهم از تاخیر در پاسخ. خوشحالم که وبلاگ من باعث زنده شدن خاطرات شد. چشم در آینده اگر امکانی پیش آمد در اینمورد هم مطلب خواهم گذاشت. عجاتاً این لینک را در پایین می گذارم تا همسر گرامی حد اقل یک اشانتیون از آنچه تعریف کرده اید داشته باشد. به نظر من این رقص شمشیر بوده است که جای خود را به چوب داده است
http://www.youtube.com/watch?v=XAszNCUiIqY&feature=related
درود فراوان استاد عبدالقادر عزیز
چه خاطره هایی که برایم زنده شد!! به یاد دارم وقتی اول یا دوم دبستان بودم، یکی از هنر مندان روستایمان به نام عبدالعزیز در مراسم عروسی یکی از اقوام همین ترانه را با سرؤزی که خود می نواخت میخواند. من هم یاد گرفتم و گاه و بیگاه در همان عالم کودکیم "مشکتءی میرک" می خواندم…وهنوز هم گهگاه در تنهایی یکی از زمزمه هایم همین ترانه است.
سپاس مجدد استاد
پدر من اهل زاهدان است و خانوادهٔ پدریام بلوچ هستند، وگو خودم هیچگاه جز یکبار در ۶ سالگی در زاهدان نبودهام .میدانم که هنوز این خون در رگ من است و مهمان ناخواندهٔ عزیزیست که دوستاش دارم.
دوست دارم بیشتر به این مهمان رسیدگی کنم و قدری مهمان نوازی کنم.
من در زندگی هیچگاه موسیقی بلوچ نشنیده ام، و تنها یک بار رقص چوب بلوچی دیده ام.
دلم میخواهد رقص چوب را به همسرم معرفی کنم، شاید خودم هم اگر بتوانم یادش بگیرم.
اگر امکان آان را دارید که کمکم کنید، بسیار سپاسگزار خواهم شد.
انگار کسی
چیزی
به غیر از سیاست
از ما
نمی خرد.
یک زنگ تفریح.
نفس کشیدن در میان جهنم.
عاشقی قبل از مردن را
انگار
کسی از من نمی خرد
من در 1 فيلم مستند فرانسوی که 3 يا 4 سال پيش ديدم در آن فيلم از نقش مجتبی خامنه ای حرف ميزد. که ايشان کنترل سپاهو کشور را دارد.قدرت پشت پرده است.و ميخواهد حجاب را سخت تر کند و ميخواهد جانشين پدرش شود.ديروز ديروز به همره يکی از لاريجانيا ميرود قم تا مدرک جلعی عظمائی را بگيرد. مجتهدی که از جنايات اين خانواده ـگاه است کار شر امريکائی ميکند و به ايشان مدرک را نميدهد.خير و شر در برابرتان است.شمائی که شر امريکا را ميبينيد،بگوئيد اينهمه وثيقه به کجا ميرود.اينهمه جريمه کجا ميرود؟