داستانی دنباله دار از من که هر هفته در شهروند ونکوور منتشر میشود. فسمت اول را اینجا بخوانید.*
قسمت دوم:
من در خانهی یک پیر مرد بازنشسته اداره دارایی اتاقی کرایه کرده بودم. آقای قادری و همسرش طلعت خانم در یک طرف حیاط زندگی میکردند. جلوی اتاقهای آنها از شاخههای درختان انگور سایبانی ساخته شده بود. یکی دو درخت پسته و چند درخت انار تابستان را در آن قسمت حیاط با صفا کرده بود. درست از زیر سایه بان و از وسط درختها، راه سنگفرشی تا وسط حیاط جایی که حوض و شیر آب بود ادامه پیدا میکرد و از آنجا یک قسمت آن به طرف در خروجی و اتاقهایی که به ما چهار دانشجو کرایه داده شده بود میرفت. قسمت دیگر آن از میان چند درخت کاج و دو درخت توت رد شده به دستشویی که در منتها الیه حیاط قرار داشت ادامه پیدا میکرد. بقیه را در شهرگان، سایت شهروند ونکوور بخوانید
*توجه داشته باشید که این داستان با اینکه در بخش طنز منتشر شده طنز نیست.
درخواست: دوست بسیار نازنینی بنا بود در ادیت داستان که به شدت نیاز دارد کمک کند که نشد. از همه دوستان در این مهم یاری میخواهم. نا گفته نماند که هادی جان ابراهیمی سردبیر محترم شهروند ونکوور علیرغم همهی گرفتاریها هر هفته دستی به سر گوش قسمتی که منتشر میکند میکشد. اگر نمیکشید چقدر عجق وجق از آب در میآمد خدا میداند!