در حالیکه عزمم را جزم کرده بودم تا انتهای سال رکورد خودم را شکسته و تعداد پستهایم را به سیصد و شصت و پنج برسانم جریانات چنان سرعت گرفت که من از آنها عقب افتادم. همزمان اواخر دسامبر دوهزار و هشت مقدار متنابهی از مشکلات مالی و روحی و روانی دست به یکی کرده به صورت ناگهانی حملهور شدند. اینجانب که اهل خشونت و مبارزه مسلحانه نبوده و نمیباشم بلافاصله به شتر خود در وبلاگ دستور ایست داده. کرکرهها را پایین کشیده علامت «تا اطلاع ثانوی» را آویزان و خودم را از دنیای مجازی به دنیای اصلی رساندم تا با تمام قوا جلوی مشکلات بایستم. مشکلات که دیدند من از تمام چیز خود یعنی وبلاگ گذشته و به جنگشان رفتهام با تغییر موضع و تجدید قوا از جبههی اقتصادی که در ضعف به آن از شهرتی جهانی برخوردارم حملهور شدند. اینجانب که عملاً متوجه شدم اقتصاد به جز خر به الاغهای دیگری هم تعلق دارد مثل خر در گل فرو مانده به روح رهبر فقید درودهای مخصوص فرستادم و با تمام انرژی مشغول زد و خورد با مشکلات به وجود آمده شدم.
متأسفانه در اوج این زد و خورد،اخبار زد و خوردهای بلوچستان و بگیر و ببندهای ایران و فریادهای غزه به ماجرا افزوده شد. «فکر» که من خیلی روی آن حساب کرده بودم به جایی قد نداد و درست موقعی که باید کار کند دست از کار کشید. از شما چه پنهان دست به دامان الهی هم شدم اما وقتی متوجه شدم که ایشان ز رحمت بر درهایی که از حکمت بستهاند قفلهای محکمی هم میزنند احساس تنهایی کردم. انسان وقتی متوجه میشود موجودی تنهاست دردی در سینهاش میپیچد. دراز کشیدم تا درد سینهام را اشغال کند. و شاعرانه من و درد با هم درد دل کنیم، اما ناگهان متوجه شدم این درد دوستانه نیست. دارد ماهیچههای هستی را از کار میاندازد. خودم را به تلفن رساندم و به بخش اورژانس زنگ زدم. من سکته کرده بودم.
تشکر و قدردانی
از یکی دوساعت بعد از بیرون آمدن از اتاق عمل و انتقال به بخش مراقبتها از محبتهای بیکران تک تک شما با خبر میشدم. به قدری برای من اینهمه محبت غیر قابل باور و در عین حال شیرین و با ارزش هست که زیاد از سکته کردن ناراحت نیستم. تا وقتی که به وبلاگ تک تکتان برای تشکر سر بزنم همینجا از همه شما تشکر میکنم مخصوصاً از دوستان عزیز ناشناس و گمنام و بی وبلاگ.
خانه ات بی بلا بلوچ.
نازنینا
(از بیخبری)
نگرانت بودم
با خودم میگفتم:
شاید رنجیده؟
یا که ابریشم احساس لطیفش
به غمی پیچیده؟
باز میپرسیدم:
نکند روح ظریفش
کمی آزرده شده؟
نگرانت بودم
چونکه در دفتر ایامت نیز
شعری تازه نبود
تا که امروز رسید
نامهات با عکسی
شدم آسوده،
سلامت باشی.
خوشحالم تندرستی دوست من. بمان… همیشه بمان.
(×شاعر شعر، امیر مهیم)
از مذهبم فقط خدا مانده. از خدا كه رفيقم هم هست ارزوى سلامتى برايت دارم.
سلام بلوچ عزیز
خوشحالم که به سلامت برگشتید.
امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشید و دنیا به کامتان .
نسرین
Take care, rest more and your health is most important thing
Glad to see you are back..but please take care our friend.
Sousan
بی نهایت خوشحالم که دوباره می نویسید جناب بلوچ
کاش می تونستم از نزدیک ببینمتون تا از سلامتی کاملتون مطمئن بشم
شما خیلی برای من عزیزید!
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
آرزو میکنم که زودتر بهبود یابی و هميشه در صحت و تندرستی باشی سال نو و آغازی نو را خدمتتان تبریک میگویم
دوستدارت حبيب اطلاعات.نت
منی بلوچئین براس منتگ مبئ!
امیت انت که دلئ نادراهی کدی تئ دلا مپروشیت. تئ دل هنون آبدیده بوته و هور گون وتی هشترا مزن دل و سوبئن باتئ.
شستونی بلوچ شه بلوچی نام و نشان (اگان چیزئ پشت به کپیت؟!)
قادر جان در جایی یکی از دوستان گفته بود قادر رفته بیمارستان با دکتر ها بادکنک بازی کنه.
خوشحالم که بادکنک بازیت با نتیجه خوبی تموم شد.
همیشه شاد و سالم باشی.
سلام دوست عزیز . آرزو میکنم که زودتر بهبود یابید و همچنان قلم بردوش برصحنه اینترنت با گام های قوی و استوار به پیش بروید . موفق باشید
baluch jan,
khoshhalam ke bargashtin.
hamishe saalemo shaad bashi.
Naser
سلام اخوی
نبینمت اینچنین خسته و زار.
یادت نره خدا از سلطان محمود هم بزرگتره.
امیر.
کره جنوبی
welcome back
it was nice to hear from you!
سلامت باشی رفیق.
از بازگشت شما و خواندن پست جدید مسرور شدم …مشکلات هم برای حل کردن و یا بهتر بگویم برای سر کار گذاشتن ما انسانها درست شده است غمگین مباش ، خوشحالم که سلامتی دوست عزیز
پهلوان خوش آمدی دوباره به گود زندگی. به جنگ تا بجنگد. غم و غصه و مریضی همه رو ببر توی گود ضربه فنی کن. خوش آمدی. بچه مرشد زنگ.
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد. وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
پاینده و سلامت باشی
آقای بلوچ خوشحالم که برگشتید.
سلامت و موفق باشید.
قادر عزيز..هميشه در صحت و تندرستي باشي
چه شمئي ناوشئي اشکونگا باز پدرد بوتون…درد و غم دگه مگنده – تئي براس
مسعود بلوچ
قادر عزیز
قلبت گرفته بود… کاش هرگز دلت نگیرد.
مهربان و گشاده باد همواره سینه ات
با سلام و آرزوی تندرستی …
hey dude
wish you all the best
Good health, lots of money and…
take care
🙂
بـلوچ عزیز خوشحالم که دوباره برگشتی.. سرحال تر از قبل
شاد و تندرست باشی همیشه
کیانوش
قادر عزیز،
قبل از هر چیز به عیادت آمدهام و روی ماهات را میبوسم.
نازنین، در درجه اول به فکر سلامتی باش، باقیاش چندان مهم نیست… یعنی مهم هست، ولی تا بوده همین بساط بوده و بعد از ما هم خواهد بود، مهم این است که ما هم به وسع خودمان(!) تغییرات اندکی بدهیم.
مسائل مالی هم اگر در برابر سلامتی بگذاریش، بیاهمیترین مسئله دنیا میشود…
خیلی خوشحالم که دوباره آمدی، سال نو و شروع نو را بهت تبریک میگویم. سلامت و برقرار باشی!
قادر جان امیدوارم که هر چی درد و بلا داری بخورد توی سر سران حکومتی. یقین بدان تا سر این رژیم را نخوریم ول کن معامله نیستیم. پس خوشحالم که برگشتی. اصلا طنز برای قلب آدم هم خیلی خوبه بهترین دارو است، شما هم که ماشاالله منبع طنزید.
بلوچ عزیز
بسیار شادم که به سلامت برگشتی 🙂 بهبودی سریع برایت آرومندم
امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشید. خوشحالم که حالتان خوب شده است
قادر جان
خوشحالم که سلامتی را بازیافتی و به جمع دوستان برگشتی.
بنظر من تحمل مشکلات مالی ساده تر از ناگواریهای دیگر است.
یادم می آید زمانی که کارم به دادگاه انقلاب افتاده بود آنچنان روزگار تلخی بر من روی کرد که آرزو میکردم ای کاش فقط یک متر مربع زمین خالی در گوشه ای از دنیا بمن بدهند و دیگر هیچ چیز لازم ندارم جز یک ذره آزادی و امنیت.
بهرحال امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشی و دلت شاد و لبت خندان باشد.
بلوچ عزیز،
از خبر بهبودت و اینکه خودت اینجا نوشتی عین این بچهای که برای هدیه کریسمس Wii گیرش اومده باشه خوشحال شدم.
الهی به حق شاهسوارغیب* شترت خودت همیشه قبراق و شترت در وبلاگستان فارسی تازان باشه.
*ایشون هم یکی از بیش از 130000 امامزادههای وطنی هستند ولی از نوع ساکنش. شاید هم قدیما سیار بودن که اسمشون شده شاهسوارغیب.
حالا دیدید که شما ایادی استکبار بیخودی برای به امامزادههای سیار گیر میدید در حالی که این یک واقعیت تاریخی هستش.
خوشحالیم که بهتر شدید امیداوریم که روز به روز سرحال تر و بهتر باشید
با گرمترين سلامها و بهترين آرزوها برای تو فادر عزيز و مهربان. واقعاً هم متأثر و هم شرمنده شدم که چرا اينقدر دير از اين مسئله با خبر شدم، گر چه احتمالاً کاری هم از دستم برنمیامد، ولی اين چيزی از بی معرفتی من کم نميکند. برايت آرزوی سلامتی و موفقيت هر چه بيشتر و بهتر در تمامی مراحل زندگی را آرزو مندم.
دوستت دارم از صميم قلب، قربانت مجيد
خيلي خوشحالم كه سلامتتر هستيد. به اميد بهبودي كامل. خيلي وقت است كه ما حديخواني را شروع كرديم. فكر كنم از ناشيگري ما بود كه اين قدر طول كشيد تا شتر شما برخيزد!
بلوچ جان از اینکه تابلوهای الصاقی را برداشته ودوباره حظور داری خوشحالمم دوست گرامی پیوسته تندرست و شاد باشی.
kheyyyyyyyyyyli khoshalam!!!
neylabak
شکر که خطر برطرف شده و شما رو به بهبودین. جاتون توی وبلاگستان بی اندازه خالی بود. امیدوارم مشکلاتتون هم یکی یکی حل بشه.
خوشحالم که به سلامت برگشتین
همگی غصه خوردیم از اینکه در بیمارستان و به قول ملا حسنی استشهادی می کردی و خوشحال از اینکه به اذن دوستان ، شترت دوباره به راه افتاد .
همیشه سلامت باشی
قادرجان: سلام چشم من، چشم ما روشن. خوش آمدی.خوشحالم که خوبی. من ولی سکته نکرده، و درشرایطی که به ظاهر هیچ مشکلی نداشتم،کارم به جراحی قلب کشید. خنده دار این که تا آخرین لحظه هم از رو نرفتم و حتی شب قبل از عمل دربیمارستان به جراح گفتم که فردا داری مرا عمل می کنی ولی من هیچیم نیس.رفت و پرونده پزشکی مرا آورد وخرفهمم کرد که اگر عمل نکنیم به احتمال زیاد یک « سکته کشنده» خواهی کرد. آن موقع دیگرشروع کردم به ترسیدن درحالی که بغض گلویم را گرفته بودهرچه کردم که همان موقع شب مرا عمل بکند گفت نه باید تا فردا صبر بکنی! یک ماه دیگر، دارد 22 سال می شود که از آن عمل گذشته است. این را می نویسم که بیخود برنامه نریزی که بااین قلب بند زده لابد باید بازنشسته بشوم و از این حرفها! اگرهمگان این حرفهایت را خریدار باشند من یکی نیستم.بابهترین آرزوها و امیدها، امیدوارم که هر دوی مادرجشن صدسالگی مان حسابی شلنگ تخته بیندازیم…. باز هم جشم من روشن.
قربان تو
ایرج
بلوچ جان:
تنت درست و دلت پُر زِ شور زندگی. برگشتنت بهترین هدیهء 2009 بود.
آقا خوش برگشتی که خوش آمد مرا زبرگشتنت
پیوستت تنت درست و سرت وبلند ودلت شاد باد