خواب وحشتناکی است. پشتمان دیواری تا ثریا کج رفته و جلویمان درهای به نیستی دهان باز کرده. از راست گرگی جوان و از چپ غولی بی شاخ و دمب نزدیک میشود. از چه کسی به چه کسی میشود پناه برد وقتی ناکسان میآزارند و کرکسان پناه میدهند؟ بدی از حدی که گذشت انتخاب بین بد و بدتر بی معنی میشود. چاره در بیدار شدن است.