باد شیپور می زند
بین گرگ و گوسفندان جنگ شده
کفتارِ پیری
– و چند خوک
بلندی ها را به نفع گرگ گرفته اند
روباها با دمب خود گردو می شکنند
خشمی کور یکه تاز میدان است
نمی شود عبور کرد از دهها گذر بسته
روباها در صف مقدم جبهه قرار دارند
می شود با آنها صحبت کرد
به کدام حرفشان می شود بست دل را؟
خوک ها پشت آن ها هستند
کسی زبان آنها را نمی داند
و گرگ ها!
همیشه
به چنگ و دندان متکی بوده اند.
وقتی باد شیپور می زند!
شما منتظر تمام شدن کدام داستانید؟
در این جنگ فقط روباها می رقصند
ماجرا زشت شروع شده
چنان زشت
که تاریخ هم آن را نخواهد نوشت:
انسانی سر انسانی را می بُرد
انسانی سر انسانی را می ُبرد
June - 19 - 2004