قبل از اینکه دچار این بی دل و دماغی اخیر بشوم (روم نمیشه بنویسم بیماری اخیر) زیتون در کامنتی نوشته بود مهران کاریکاتوریست را معرفی کنم. خوب ارزش زیتون بالاتر از اینهاست که آدم بنویسد زیتون جان چند بار معرفی کنم؟ در بالاترین هم که کار را راحت کردهاند. خدا عمرشان بدهد مینویسند کاریکاتور از بلوچ! من هم که اصلاً نمیدانم کاریکاتور را با طای دسته دار میکشند یا سین سه نقطه. بادی به غبغب میاندازم و به روی خودم نمیآورم. یعنی چون عضو و جزو بالاترین نیستم نمیتوانم به روی خودم بیاورم و بروم کامنت بگذارم که مال من نیست و زیرش لیبل گذاشتهام که: کاریکاتور مهران. یک بار دیگر به احترام زیتون عزیز عرض میکنم که مهران، مهران است. یک آدم گمنام که یکبار با لطف فراوان و خیلی بی شیله پیله کاریکاتوری که دست بر قضا من خوشم آمد فرستاد و نوشت خواننده وبلاگ من است و میخواهد برای وبلاگ من کاریکاتور بفرستد. من هم تنها چیزی که دارم آغوشی است باز. حالا یک عده از کارش خوششان میآید و یک عده اصلاً کارش را قبول ندارند. مهران خانم یا آقای بسیار مهربانیست که اجازه انتخاب و دخل و تصرف در کارش را به من میدهد و در واقع ناجیای است که گیر منی افتاده که بعد از هفت سال مرتب به روز کردن وبلاگ هم نمیتوانم مرتب به روزش کنم هم نمیخواهم مرتب به روز نباشد. من از او تشکر میکنم و او را هنرمندی با استعداد میشناسم و از هر کارش که خوشم بیاید حتمن منتشر میکنم. شما اگر خوشتان آمد یا بدتان آمد در ستون نظرات مستقیم برای او کامنت بگذارید، ادب و نزاکت را رعایت کرده باشید حتی فحش هم باشد پابلیشش خواهم کرد.
قبل از اینکه دچار این بی دل و دماغی اخیر بشوم (روم نمیشه بنویسم بیماری اخیر) زیتون در کامنتی نوشته بود مهران کاریکاتوریست را معرفی کنم. خوب ارزش زیتون بالاتر از اینهاست که آدم بنویسد زیتون جان چند بار معرفی کنم؟ در بالاترین هم که کار را راحت کردهاند. خدا عمرشان بدهد مینویسند کاریکاتور از بلوچ! من هم که اصلاً نمیدانم کاریکاتور را با طای دسته دار میکشند یا سین سه نقطه. بادی به غبغب میاندازم و به روی خودم نمیآورم. یعنی چون عضو و جزو بالاترین نیستم نمیتوانم به روی خودم بیاورم و بروم کامنت بگذارم که مال من نیست و زیرش لیبل گذاشتهام که: کاریکاتور مهران. یک بار دیگر به احترام زیتون عزیز عرض میکنم که مهران، مهران است. یک آدم گمنام که یکبار با لطف فراوان و خیلی بی شیله پیله کاریکاتوری که دست بر قضا من خوشم آمد فرستاد و نوشت خواننده وبلاگ من است و میخواهد برای وبلاگ من کاریکاتور بفرستد. من هم تنها چیزی که دارم آغوشی است باز. حالا یک عده از کارش خوششان میآید و یک عده اصلاً کارش را قبول ندارند. مهران خانم یا آقای بسیار مهربانیست که اجازه انتخاب و دخل و تصرف در کارش را به من میدهد و در واقع ناجیای است که گیر منی افتاده که بعد از هفت سال مرتب به روز کردن وبلاگ هم نمیتوانم مرتب به روزش کنم هم نمیخواهم مرتب به روز نباشد. من از او تشکر میکنم و او را هنرمندی با استعداد میشناسم و از هر کارش که خوشم بیاید حتمن منتشر میکنم. شما اگر خوشتان آمد یا بدتان آمد در ستون نظرات مستقیم برای او کامنت بگذارید، ادب و نزاکت را رعایت کرده باشید حتی فحش هم باشد پابلیشش خواهم کرد.
گاهی چیزهایی باعث میشود که دل و دماغ آدم اعتصاب کند و بگذارد برود. بی دل و دماغ هم شرعاً نمیشود نفس کشید چه رسد به نوشتن وبلاگ. اما گاهی، نگاهی دستِ « دل و دماغ» آدم را میگیرد و میآورد و میگذارد کف دست آدم. نیش آدم باز میشود و هوس میکند نیش همه را باز ببیند.
آن صوفی صافی که حالی داد به ما، دسته گل زیر تقدیمش باد (شعرش پر دست انداز شد اما شما به صافی خودتان قبول بفرمایید)
گاهی چیزهایی باعث میشود که دل و دماغ آدم اعتصاب کند و بگذارد برود. بی دل و دماغ هم شرعاً نمیشود نفس کشید چه رسد به نوشتن وبلاگ. اما گاهی، نگاهی دستِ « دل و دماغ» آدم را میگیرد و میآورد و میگذارد کف دست آدم. نیش آدم باز میشود و هوس میکند نیش همه را باز ببیند.
آن صوفی صافی که حالی داد به ما، دسته گل زیر تقدیمش باد (شعرش پر دست انداز شد اما شما به صافی خودتان قبول بفرمایید)
احسان فتاحيان، ۲۸ ساله، متولد كرمانشاه و ساكن سنندج، بهار سال گذشته در كامياران دستگير و از آن زمان در بازداشتگاه اداره اطلاعات شهر سنندج و سپس زندان مركزی اين شهر نگهداری میشود. حكم دادگاه بدوی مبنی بر ۱۰ سال حبس در تبعيد به اتهام “اقدام عليه امنيت ملی كشور” از طريق عضويت در احزاب مسلح اپوزيسيون از سوی شعبهی اول دادگاه انقلاب سنندج به رياست قاضی بابايی برای وی صادر گرديد. اما در كمال ناباوری پس از بررسی دوباره در شعبهی ۴ دادگاه تجديدنظر استان كردستان با افزودن اتهام محاربه، اين حكم به اعدام تغيير يافت.اين در حالی است كه بقیه را از زبان بادبان بخوانید