Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

دعوت خیام و شاملو و شجریان و گهرام بلوچ باشیم برای چند دقیقه یوتوب


درز گرفتن

January - 3 - 20105 COMMENTS

خواب دیدم دارم با شیطان تخته نرد بازی می‏کنم. او مرتب جفت شیش می‏آورد و من پشت سر هم یک و دو. گفتم:
– لا الله الا الله
شیطان خندید و گفت:
– اگر غیر از خدا خدایی نیست پس چرا به داد توی بینوا نمی‏رسه که داری مارس می‏شی؟!
راستش را بخواهید نه تنها جوابی نداشتم بلکه استغفر‏الله خیلی هم از دست خدا کفری بودم اما نخواستم پیش شیطان کم بیارم. گفتم:
-همینش مونده که خداوند عزوجل بیاید پایین و بنده‏گانش را در قمار کمک کند! آنهم قماری که با شیطان بازی می‏کنند!
ملعون قاه قاه خندید و گفت:
– بفرما، همین حالا بیدارت می‏کنم. همین حالا به جای خودم با زندگی همبازی‏ات می‏کنم. به جای قمار می‏گذارمت سرِ کار. نه آن سرِ کاری که سرِکاری باشد بلکه سرِ کاری که کاری باشد. از آن کارهایی که بناست هر که نان از عمل خویش خورد منت از اون یاروی اونجایی نبرد. میخوام ببینم اونجا مهره‏هات چطوری مینشینه و باریتعالی چطوری به دادت می‏رسه!
این را که گفت از خواب بیدار شدم. خواب یادم نبود اما هزار بدبختی‏ام به یادم آمد. با خودم گفتم:
– جفت شیش می‏خواهد وضع خراب و جز کور کور نمی‏دهد طاس زمانه…
هنوز «ه» زمانه را نگفته بودم که خواب یادم افتاد.
«لا الله الا الله»
«لعنت به شیطان»
اینها را نه در خواب می‏گویم نه در بیداری. اینها را می‏گویم تا مسئله را درز بگیرم.


درز گرفتن

January - 3 - 2010ADD COMMENTS

خواب دیدم دارم با شیطان تخته نرد بازی می‏کنم. او مرتب جفت شیش می‏آورد و من پشت سر هم یک و دو. گفتم:
– لا الله الا الله
شیطان خندید و گفت:
– اگر غیر از خدا خدایی نیست پس چرا به داد توی بینوا نمی‏رسه که داری مارس می‏شی؟!
راستش را بخواهید نه تنها جوابی نداشتم بلکه استغفر‏الله خیلی هم از دست خدا کفری بودم اما نخواستم پیش شیطان کم بیارم. گفتم:
-همینش مونده که خداوند عزوجل بیاید پایین و بنده‏گانش را در قمار کمک کند! آنهم قماری که با شیطان بازی می‏کنند!
ملعون قاه قاه خندید و گفت:
– بفرما، همین حالا بیدارت می‏کنم. همین حالا به جای خودم با زندگی همبازی‏ات می‏کنم. به جای قمار می‏گذارمت سرِ کار. نه آن سرِ کاری که سرِکاری باشد بلکه سرِ کاری که کاری باشد. از آن کارهایی که بناست هر که نان از عمل خویش خورد منت از اون یاروی اونجایی نبرد. میخوام ببینم اونجا مهره‏هات چطوری مینشینه و باریتعالی چطوری به دادت می‏رسه!
این را که گفت از خواب بیدار شدم. خواب یادم نبود اما هزار بدبختی‏ام به یادم آمد. با خودم گفتم:
– جفت شیش می‏خواهد وضع خراب و جز کور کور نمی‏دهد طاس زمانه…
هنوز «ه» زمانه را نگفته بودم که خواب یادم افتاد.
«لا الله الا الله»
«لعنت به شیطان»
اینها را نه در خواب می‏گویم نه در بیداری. اینها را می‏گویم تا مسئله را درز بگیرم.


سید علی سلام علیکم
حالا که اینهمه خرج کردیم و کلی ساندیس دادیم و نتونستیم آبی روی خاکی که تو عاشورا برسرمون ریخته شد بریزیم .بیا با بوق و کرنا از شور و احساس خالصانه و عاشقانه مردم به ولايت و نظام مقدس جمهوری اسلامی حرف بزنیم و شایعه کنیم که توسل به امام حسین وسیله نجات ملت ایران است. از طرفی با توجه به این نامه میر حسین موسوی تا تنور داغه فوری بیا با دادن یک اعلامیه اونو یک نوع عقب نشینی بخر و درجا خیلی گرون بفروشش به ملت و بدینوسیله در جبهه معترضین یک شکاف بنداز. سید علی جان به جان نان و نمکی که در دوران ریاست جمهوری تو و رئیس سپاه پاسداران بودن خودم خوردیم اینها رو اکبر هاشمی رفسنجانی به من دیکته نکرده. من خودم هر وقت شرایطی مناسب باشه یک نامه می‏نویسم چون سرباز ملت ایران و جنابعالی هستم. می‏گم ها چه دورانی داشتیم. یاد محرم‏های دوران انفلاب و دوران دفاع مقدس بخیر تاخت و تاز عاشورایی داشتیم در میان مردم و بزرگان کشور. انشا الله به موقع بجنبی و دوباره بتونیم همون فرهنگ عاشورایی را بر مردم حاکم کنیم تا دوباره ایثار کنن و ما به نشاط سیاسی جدیدی همراه با تقویت اعتماد برسیم
بعد از تحریر: دیشب شام خدمت آقای هاشمی بودم سلام میرسوند(دوتا چشمک یاهویی و یک شکلک خنده‏ی دندان دار یاهومسینجری)
تیمسار حاج سردار محسن رضایی سرباز ملت ایران و جنابعالی

******

نامه اصلی این سردار عجیب و غریب تاریخ ایران را در اینجا بخوانید


سید علی سلام علیکم
حالا که اینهمه خرج کردیم و کلی ساندیس دادیم و نتونستیم آبی روی خاکی که تو عاشورا برسرمون ریخته شد بریزیم .بیا با بوق و کرنا از شور و احساس خالصانه و عاشقانه مردم به ولايت و نظام مقدس جمهوری اسلامی حرف بزنیم و شایعه کنیم که توسل به امام حسین وسیله نجات ملت ایران است. از طرفی با توجه به این نامه میر حسین موسوی تا تنور داغه فوری بیا با دادن یک اعلامیه اونو یک نوع عقب نشینی بخر و درجا خیلی گرون بفروشش به ملت و بدینوسیله در جبهه معترضین یک شکاف بنداز. سید علی جان به جان نان و نمکی که در دوران ریاست جمهوری تو و رئیس سپاه پاسداران بودن خودم خوردیم اینها رو اکبر هاشمی رفسنجانی به من دیکته نکرده. من خودم هر وقت شرایطی مناسب باشه یک نامه می‏نویسم چون سرباز ملت ایران و جنابعالی هستم. می‏گم ها چه دورانی داشتیم. یاد محرم‏های دوران انفلاب و دوران دفاع مقدس بخیر تاخت و تاز عاشورایی داشتیم در میان مردم و بزرگان کشور. انشا الله به موقع بجنبی و دوباره بتونیم همون فرهنگ عاشورایی را بر مردم حاکم کنیم تا دوباره ایثار کنن و ما به نشاط سیاسی جدیدی همراه با تقویت اعتماد برسیم
بعد از تحریر: دیشب شام خدمت آقای هاشمی بودم سلام میرسوند(دوتا چشمک یاهویی و یک شکلک خنده‏ی دندان دار یاهومسینجری)
تیمسار حاج سردار محسن رضایی سرباز ملت ایران و جنابعالی

******

نامه اصلی این سردار عجیب و غریب تاریخ ایران را در اینجا بخوانید




*************
No more champagne

And the fireworks are through

Here we are, me and you

Feeling lost and feeling blue

It’s the end of the party

And the morning seems so grey

So unlike yesterday

Now’s the time for us to say…

Happy new year

Happy new year

May we all have a vision now and then

Of a world where every neighbour is a friend

Happy new year

Happy new year

May we all have our hopes, our will to try

If we don’t we might as well lay down and die

You and I

Sometimes I see

How the brave new world arrives

And I see how it thrives

In the ashes of our lives

Oh yes, man is a fool

And he thinks he’ll be okay

Dragging on, feet of clay

Never knowing he’s astray

Keeps on going anyway…


مدتی است که مردم همیشه در صحنه تحریک شده‏اند و به خیابان می‏ریزند. با اینکه آنها خس و خاشاکند و اندکی بیش نیستند و مشتی بزغاله و گوساله هستند اما شخصی مشکوک به میان آنها می‏رود و بر خلاف نظام ولایت فقیه به آنها تعرض می‏کند. همانطور که باعث به شهادت رسیدن شهید ندا آقا سلطان هم شد. خوشبختانه هم خواهران و هم برادران زینب آن آقا را شناسایی کردند ولی او نویسنده و دکتر و وبلاگ نویس از آب در آمد و علیرغم ایثار خواهران و برادران مشخصات شخص مشکوک به آن آقا نچسبید. متأسفانه پیدا کردن «شخص مشکوک منا سب» همین بدبختی‏ها را دارد و اگر مواظب نباشیم حتی اگر رئیس جمهور و هوگو چاوز هم شهادت بدهند که عین همان آقا چند جای آمریکای لاتین دیده شده باز هم مشخصات نمی‏چسبد و وقتی نچسبید ایثارها هدر می‏روند.
با کمال تأسف این شخص مشکوک هنوز در خیابانها رها است و حتی در همین تظاهرات اخیر با اینکه برادران انتظامی مسلح نبودند و همینطوری برای تماشا رفته بودند، نامبرده از فرصت استفاده کرده به خواهر زاده مهندس موسوی هم شلیک کرد و او را از پا در آورد. اگر مهندس موسوی آن مهندس موسوی قبلی بود از این شهادت خوشحال هم می‏شد اما او امروز از سران نفاق است و مثل نیویورک تایمز فکر می‏کند دستور از مقامات بالا صادر شده. این فرد مشکوک موفق شده به طرز مشکوکی نیسانی را که اصلاً مشکوک نبوده به دست آورده و با آن از روی یک نفر دو سه بار رد بشود و باعث نشستن غبار به چهره نورانی حضرت رهبر و نظام بشود. نظام از ترس این فرد مشکوک مجبور شده است تعداد زیادی از دختران و پسران و زنان و مردان را به جای امنی منتقل کند و تا مادامی که با کمک شما موفق به دستگیری این فرد مشکوک نشود وظیفه خود می‏داند که از عزیزان شما پذیرایی به عمل بیاورد. وعتصمو به حبل‏الله جمیعاً و پیدا کنید شخص مشکوک را
توضیح: این نوشته مونیرو جان را می‏خواندم که این را نوشتم


*************
No more champagne

And the fireworks are through

Here we are, me and you

Feeling lost and feeling blue

It’s the end of the party

And the morning seems so grey

So unlike yesterday

Now’s the time for us to say…

Happy new year

Happy new year

May we all have a vision now and then

Of a world where every neighbour is a friend

Happy new year

Happy new year

May we all have our hopes, our will to try

If we don’t we might as well lay down and die

You and I

Sometimes I see

How the brave new world arrives

And I see how it thrives

In the ashes of our lives

Oh yes, man is a fool

And he thinks he’ll be okay

Dragging on, feet of clay

Never knowing he’s astray

Keeps on going anyway…


مدتی است که مردم همیشه در صحنه تحریک شده‏اند و به خیابان می‏ریزند. با اینکه آنها خس و خاشاکند و اندکی بیش نیستند و مشتی بزغاله و گوساله هستند اما شخصی مشکوک به میان آنها می‏رود و بر خلاف نظام ولایت فقیه به آنها تعرض می‏کند. همانطور که باعث به شهادت رسیدن شهید ندا آقا سلطان هم شد. خوشبختانه هم خواهران و هم برادران زینب آن آقا را شناسایی کردند ولی او نویسنده و دکتر و وبلاگ نویس از آب در آمد و علیرغم ایثار خواهران و برادران مشخصات شخص مشکوک به آن آقا نچسبید. متأسفانه پیدا کردن «شخص مشکوک منا سب» همین بدبختی‏ها را دارد و اگر مواظب نباشیم حتی اگر رئیس جمهور و هوگو چاوز هم شهادت بدهند که عین همان آقا چند جای آمریکای لاتین دیده شده باز هم مشخصات نمی‏چسبد و وقتی نچسبید ایثارها هدر می‏روند.
با کمال تأسف این شخص مشکوک هنوز در خیابانها رها است و حتی در همین تظاهرات اخیر با اینکه برادران انتظامی مسلح نبودند و همینطوری برای تماشا رفته بودند، نامبرده از فرصت استفاده کرده به خواهر زاده مهندس موسوی هم شلیک کرد و او را از پا در آورد. اگر مهندس موسوی آن مهندس موسوی قبلی بود از این شهادت خوشحال هم می‏شد اما او امروز از سران نفاق است و مثل نیویورک تایمز فکر می‏کند دستور از مقامات بالا صادر شده. این فرد مشکوک موفق شده به طرز مشکوکی نیسانی را که اصلاً مشکوک نبوده به دست آورده و با آن از روی یک نفر دو سه بار رد بشود و باعث نشستن غبار به چهره نورانی حضرت رهبر و نظام بشود. نظام از ترس این فرد مشکوک مجبور شده است تعداد زیادی از دختران و پسران و زنان و مردان را به جای امنی منتقل کند و تا مادامی که با کمک شما موفق به دستگیری این فرد مشکوک نشود وظیفه خود می‏داند که از عزیزان شما پذیرایی به عمل بیاورد. وعتصمو به حبل‏الله جمیعاً و پیدا کنید شخص مشکوک را
توضیح: این نوشته مونیرو جان را می‏خواندم که این را نوشتم


بازجو: اسم؟
متهم: نوشین
اسم خانوادگی: عبادی
عجب شما با اون خانم شیرین عبادی نسبتی هم دارین؟
متهم: بعله ایشون خواهر من هستند.
بازجو: ایشون رو ول کن شما چکاره اون خانم هستین.
متهم کمی فکر می‏کند و می‏گوید: خوب خواهر ایشون.
بازجو: خواهر ایشون چی؟ هستین؟ نیستین؟ روشن کنین و مبهم حرف نزنین. مجبورمون نکنین مجبورتون کنیم به حرف زدن.
متهم: بعله من خواهر شیرین عبادی هستم.
بازجو: پس به جرمتون اعتراف کردین. اینطوری هم شما راحتین هم ما.
بازجو: شما فعالیت سیاسی دارین؟
متهم: خیر
بازجو: فعالیت حقوق بشری داشتین؟
متهم: خیر
بازجو: چرا نداشتین؟
متهم می‏ماند چه جوابی بدهد و ساکت می‏ماند.
بازجو: پس جواب نمیدین. باشه سه ماه که موندی تو انفرادی مثل بلبل حرف خواهی زد.متهم را می‏برند. متهم بعدی را می‏آورند

بعد از تحریر:

دکتر نوشین عبادی، خواهر شیرین عبادی، در فردای عاشورا (۷ دی / ۲۸ دسامبر) در منزل خود دستگیر شد. به گفته‌ی شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح، خواهرش را به گروگان گرفته‌اند تا او دست از فعالیت‌های حقوق بشری خود بردارد. اطلاعات بیشتر را اینجا بخوانید




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!