دعوت خیام و شاملو و شجریان و گهرام بلوچ باشیم برای چند دقیقه یوتوب
خواب دیدم دارم با شیطان تخته نرد بازی میکنم. او مرتب جفت شیش میآورد و من پشت سر هم یک و دو. گفتم:
– لا الله الا الله
شیطان خندید و گفت:
– اگر غیر از خدا خدایی نیست پس چرا به داد توی بینوا نمیرسه که داری مارس میشی؟!
راستش را بخواهید نه تنها جوابی نداشتم بلکه استغفرالله خیلی هم از دست خدا کفری بودم اما نخواستم پیش شیطان کم بیارم. گفتم:
-همینش مونده که خداوند عزوجل بیاید پایین و بندهگانش را در قمار کمک کند! آنهم قماری که با شیطان بازی میکنند!
ملعون قاه قاه خندید و گفت:
– بفرما، همین حالا بیدارت میکنم. همین حالا به جای خودم با زندگی همبازیات میکنم. به جای قمار میگذارمت سرِ کار. نه آن سرِ کاری که سرِکاری باشد بلکه سرِ کاری که کاری باشد. از آن کارهایی که بناست هر که نان از عمل خویش خورد منت از اون یاروی اونجایی نبرد. میخوام ببینم اونجا مهرههات چطوری مینشینه و باریتعالی چطوری به دادت میرسه!
این را که گفت از خواب بیدار شدم. خواب یادم نبود اما هزار بدبختیام به یادم آمد. با خودم گفتم:
– جفت شیش میخواهد وضع خراب و جز کور کور نمیدهد طاس زمانه…
هنوز «ه» زمانه را نگفته بودم که خواب یادم افتاد.
«لا الله الا الله»
«لعنت به شیطان»
اینها را نه در خواب میگویم نه در بیداری. اینها را میگویم تا مسئله را درز بگیرم.
خواب دیدم دارم با شیطان تخته نرد بازی میکنم. او مرتب جفت شیش میآورد و من پشت سر هم یک و دو. گفتم:
– لا الله الا الله
شیطان خندید و گفت:
– اگر غیر از خدا خدایی نیست پس چرا به داد توی بینوا نمیرسه که داری مارس میشی؟!
راستش را بخواهید نه تنها جوابی نداشتم بلکه استغفرالله خیلی هم از دست خدا کفری بودم اما نخواستم پیش شیطان کم بیارم. گفتم:
-همینش مونده که خداوند عزوجل بیاید پایین و بندهگانش را در قمار کمک کند! آنهم قماری که با شیطان بازی میکنند!
ملعون قاه قاه خندید و گفت:
– بفرما، همین حالا بیدارت میکنم. همین حالا به جای خودم با زندگی همبازیات میکنم. به جای قمار میگذارمت سرِ کار. نه آن سرِ کاری که سرِکاری باشد بلکه سرِ کاری که کاری باشد. از آن کارهایی که بناست هر که نان از عمل خویش خورد منت از اون یاروی اونجایی نبرد. میخوام ببینم اونجا مهرههات چطوری مینشینه و باریتعالی چطوری به دادت میرسه!
این را که گفت از خواب بیدار شدم. خواب یادم نبود اما هزار بدبختیام به یادم آمد. با خودم گفتم:
– جفت شیش میخواهد وضع خراب و جز کور کور نمیدهد طاس زمانه…
هنوز «ه» زمانه را نگفته بودم که خواب یادم افتاد.
«لا الله الا الله»
«لعنت به شیطان»
اینها را نه در خواب میگویم نه در بیداری. اینها را میگویم تا مسئله را درز بگیرم.
سید علی سلام علیکم
حالا که اینهمه خرج کردیم و کلی ساندیس دادیم و نتونستیم آبی روی خاکی که تو عاشورا برسرمون ریخته شد بریزیم .بیا با بوق و کرنا از شور و احساس خالصانه و عاشقانه مردم به ولايت و نظام مقدس جمهوری اسلامی حرف بزنیم و شایعه کنیم که توسل به امام حسین وسیله نجات ملت ایران است. از طرفی با توجه به این نامه میر حسین موسوی تا تنور داغه فوری بیا با دادن یک اعلامیه اونو یک نوع عقب نشینی بخر و درجا خیلی گرون بفروشش به ملت و بدینوسیله در جبهه معترضین یک شکاف بنداز. سید علی جان به جان نان و نمکی که در دوران ریاست جمهوری تو و رئیس سپاه پاسداران بودن خودم خوردیم اینها رو اکبر هاشمی رفسنجانی به من دیکته نکرده. من خودم هر وقت شرایطی مناسب باشه یک نامه مینویسم چون سرباز ملت ایران و جنابعالی هستم. میگم ها چه دورانی داشتیم. یاد محرمهای دوران انفلاب و دوران دفاع مقدس بخیر تاخت و تاز عاشورایی داشتیم در میان مردم و بزرگان کشور. انشا الله به موقع بجنبی و دوباره بتونیم همون فرهنگ عاشورایی را بر مردم حاکم کنیم تا دوباره ایثار کنن و ما به نشاط سیاسی جدیدی همراه با تقویت اعتماد برسیم
بعد از تحریر: دیشب شام خدمت آقای هاشمی بودم سلام میرسوند(دوتا چشمک یاهویی و یک شکلک خندهی دندان دار یاهومسینجری)
تیمسار حاج سردار محسن رضایی سرباز ملت ایران و جنابعالی
******
نامه اصلی این سردار عجیب و غریب تاریخ ایران را در اینجا بخوانید
سید علی سلام علیکم
حالا که اینهمه خرج کردیم و کلی ساندیس دادیم و نتونستیم آبی روی خاکی که تو عاشورا برسرمون ریخته شد بریزیم .بیا با بوق و کرنا از شور و احساس خالصانه و عاشقانه مردم به ولايت و نظام مقدس جمهوری اسلامی حرف بزنیم و شایعه کنیم که توسل به امام حسین وسیله نجات ملت ایران است. از طرفی با توجه به این نامه میر حسین موسوی تا تنور داغه فوری بیا با دادن یک اعلامیه اونو یک نوع عقب نشینی بخر و درجا خیلی گرون بفروشش به ملت و بدینوسیله در جبهه معترضین یک شکاف بنداز. سید علی جان به جان نان و نمکی که در دوران ریاست جمهوری تو و رئیس سپاه پاسداران بودن خودم خوردیم اینها رو اکبر هاشمی رفسنجانی به من دیکته نکرده. من خودم هر وقت شرایطی مناسب باشه یک نامه مینویسم چون سرباز ملت ایران و جنابعالی هستم. میگم ها چه دورانی داشتیم. یاد محرمهای دوران انفلاب و دوران دفاع مقدس بخیر تاخت و تاز عاشورایی داشتیم در میان مردم و بزرگان کشور. انشا الله به موقع بجنبی و دوباره بتونیم همون فرهنگ عاشورایی را بر مردم حاکم کنیم تا دوباره ایثار کنن و ما به نشاط سیاسی جدیدی همراه با تقویت اعتماد برسیم
بعد از تحریر: دیشب شام خدمت آقای هاشمی بودم سلام میرسوند(دوتا چشمک یاهویی و یک شکلک خندهی دندان دار یاهومسینجری)
تیمسار حاج سردار محسن رضایی سرباز ملت ایران و جنابعالی
******
نامه اصلی این سردار عجیب و غریب تاریخ ایران را در اینجا بخوانید
*************
No more champagne
And the fireworks are through
Here we are, me and you
Feeling lost and feeling blue
It’s the end of the party
And the morning seems so grey
So unlike yesterday
Now’s the time for us to say…
Happy new year
Happy new year
May we all have a vision now and then
Of a world where every neighbour is a friend
Happy new year
Happy new year
May we all have our hopes, our will to try
If we don’t we might as well lay down and die
You and I
Sometimes I see
How the brave new world arrives
And I see how it thrives
In the ashes of our lives
Oh yes, man is a fool
And he thinks he’ll be okay
Dragging on, feet of clay
Never knowing he’s astray
Keeps on going anyway…
با کمال تأسف این شخص مشکوک هنوز در خیابانها رها است و حتی در همین تظاهرات اخیر با اینکه برادران انتظامی مسلح نبودند و همینطوری برای تماشا رفته بودند، نامبرده از فرصت استفاده کرده به خواهر زاده مهندس موسوی هم شلیک کرد و او را از پا در آورد. اگر مهندس موسوی آن مهندس موسوی قبلی بود از این شهادت خوشحال هم میشد اما او امروز از سران نفاق است و مثل نیویورک تایمز فکر میکند دستور از مقامات بالا صادر شده. این فرد مشکوک موفق شده به طرز مشکوکی نیسانی را که اصلاً مشکوک نبوده به دست آورده و با آن از روی یک نفر دو سه بار رد بشود و باعث نشستن غبار به چهره نورانی حضرت رهبر و نظام بشود. نظام از ترس این فرد مشکوک مجبور شده است تعداد زیادی از دختران و پسران و زنان و مردان را به جای امنی منتقل کند و تا مادامی که با کمک شما موفق به دستگیری این فرد مشکوک نشود وظیفه خود میداند که از عزیزان شما پذیرایی به عمل بیاورد. وعتصمو به حبلالله جمیعاً و پیدا کنید شخص مشکوک را
*************
No more champagne
And the fireworks are through
Here we are, me and you
Feeling lost and feeling blue
It’s the end of the party
And the morning seems so grey
So unlike yesterday
Now’s the time for us to say…
Happy new year
Happy new year
May we all have a vision now and then
Of a world where every neighbour is a friend
Happy new year
Happy new year
May we all have our hopes, our will to try
If we don’t we might as well lay down and die
You and I
Sometimes I see
How the brave new world arrives
And I see how it thrives
In the ashes of our lives
Oh yes, man is a fool
And he thinks he’ll be okay
Dragging on, feet of clay
Never knowing he’s astray
Keeps on going anyway…
با کمال تأسف این شخص مشکوک هنوز در خیابانها رها است و حتی در همین تظاهرات اخیر با اینکه برادران انتظامی مسلح نبودند و همینطوری برای تماشا رفته بودند، نامبرده از فرصت استفاده کرده به خواهر زاده مهندس موسوی هم شلیک کرد و او را از پا در آورد. اگر مهندس موسوی آن مهندس موسوی قبلی بود از این شهادت خوشحال هم میشد اما او امروز از سران نفاق است و مثل نیویورک تایمز فکر میکند دستور از مقامات بالا صادر شده. این فرد مشکوک موفق شده به طرز مشکوکی نیسانی را که اصلاً مشکوک نبوده به دست آورده و با آن از روی یک نفر دو سه بار رد بشود و باعث نشستن غبار به چهره نورانی حضرت رهبر و نظام بشود. نظام از ترس این فرد مشکوک مجبور شده است تعداد زیادی از دختران و پسران و زنان و مردان را به جای امنی منتقل کند و تا مادامی که با کمک شما موفق به دستگیری این فرد مشکوک نشود وظیفه خود میداند که از عزیزان شما پذیرایی به عمل بیاورد. وعتصمو به حبلالله جمیعاً و پیدا کنید شخص مشکوک را
بازجو: اسم؟
متهم: نوشین
اسم خانوادگی: عبادی
عجب شما با اون خانم شیرین عبادی نسبتی هم دارین؟
متهم: بعله ایشون خواهر من هستند.
بازجو: ایشون رو ول کن شما چکاره اون خانم هستین.
متهم کمی فکر میکند و میگوید: خوب خواهر ایشون.
بازجو: خواهر ایشون چی؟ هستین؟ نیستین؟ روشن کنین و مبهم حرف نزنین. مجبورمون نکنین مجبورتون کنیم به حرف زدن.
متهم: بعله من خواهر شیرین عبادی هستم.
بازجو: پس به جرمتون اعتراف کردین. اینطوری هم شما راحتین هم ما.
بازجو: شما فعالیت سیاسی دارین؟
متهم: خیر
بازجو: فعالیت حقوق بشری داشتین؟
متهم: خیر
بازجو: چرا نداشتین؟
متهم میماند چه جوابی بدهد و ساکت میماند.
بازجو: پس جواب نمیدین. باشه سه ماه که موندی تو انفرادی مثل بلبل حرف خواهی زد.متهم را میبرند. متهم بعدی را میآورند
بعد از تحریر:
دکتر نوشین عبادی، خواهر شیرین عبادی، در فردای عاشورا (۷ دی / ۲۸ دسامبر) در منزل خود دستگیر شد. به گفتهی شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح، خواهرش را به گروگان گرفتهاند تا او دست از فعالیتهای حقوق بشری خود بردارد. اطلاعات بیشتر را اینجا بخوانید