شیرین عبادی با اشاره به دادگاه هفت بهایی گفت که هیچ مدرکی دال بر مجرمیت موکلانش وجود ندارد و اگر دستگاه قضایی بخواهد بر اساس مستندات حکم صادر کند، موکلانش تبرئه خواهند شد. ولی اما ولاکن خواهید دید که دستگاه قضایی به هفت دلیل زیر این هفت نفر و خواهرِ شیرین عبادی را محکوم خواهد کرد:
– چرا آنها هفت نفر هستند و چرا در میانشان زن هم وجود دارد؟
– چرا در این مدت در زندان ماندهاند؟ با این عملشان غیر از تخریب نظام قصد دیگری داشتهاند؟
– چرا در انتخابات تقلب کردند و چرا گذاشتند حضرت رهبر آن نطق پر ایراد بعد انتخابات را ایراد بفرمایند؟
– چرا برای نجات خود از زندان اقدام به قتل ندا آقا سلطان کردند؟
– چرا از تأیید بهایی شدن شیرین عبادی خود داری میکنند و چرا خواهر او را دستگیر کردهاند؟
– چرا در اینهمه مدت که نظام به آنها فرصت داد توبه نکردند و به اسلام مشرف نشدند؟
– چرا در زمانی که آنها در زندان بودند حرمت عاشورا شکست و استادی که بر علیه حضرت رهبر امضا جمع میکرد ترور شد؟
بعد از تحریر: به نظر شما هفت دلیل مسخرهتری که به نظر دستگاه قوه قضایی برای محکومیت این هفت ایرانی نزدیکتر باشد کدامند؟
هایئیتی از سال 1915 تا سال 1934 در اشغال ارتش آمریکا بود و پس از خروج آمریکاییان توسط دولت های ضعیف و عمدتا دست نشانده آمریکا اداره می شد.
در سال 1957، پزشکی به نام فرانسوا دووالیه – موسوم به پاپا دوک – به ریاست جمهوری هائیتی انتخاب شد که در سال 1964، خود را رئیس جمهوری مادام العمر اعلام داشت و تا زمان مرگ در سال 1971، در راس یک نظام دیکتاتوری بر این کشور حکومت کرد. بیشتر بخوانید
هایئیتی از سال 1915 تا سال 1934 در اشغال ارتش آمریکا بود و پس از خروج آمریکاییان توسط دولت های ضعیف و عمدتا دست نشانده آمریکا اداره می شد.
در سال 1957، پزشکی به نام فرانسوا دووالیه – موسوم به پاپا دوک – به ریاست جمهوری هائیتی انتخاب شد که در سال 1964، خود را رئیس جمهوری مادام العمر اعلام داشت و تا زمان مرگ در سال 1971، در راس یک نظام دیکتاتوری بر این کشور حکومت کرد. بیشتر بخوانید
در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بستهاند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون میآید کسی با رموت کنترل بمب را میترکاند و استاد دانشگاه را میکشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا میشوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنهای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان میکشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران میاندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی میکنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها میبندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شنهای روان حرکتهای ساندیسی گم و گور میشود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.
در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بستهاند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون میآید کسی با رموت کنترل بمب را میترکاند و استاد دانشگاه را میکشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا میشوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنهای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان میکشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران میاندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی میکنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها میبندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شنهای روان حرکتهای ساندیسی گم و گور میشود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.
حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا میکند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سرودهام!
قدرت ملت بیدار میبینم
حالت نظام غدار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم بلکه /ازحضور این امام! میبینم
روز شنبه یا جمعهای من /تن او خسته و بیمار و زار میبینم
نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار میبینم
هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار میبینم
چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار میبینم
مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار میبینم
غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار میبینم
چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار میبینم
ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار میبینم
ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار میبینم
بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار میبینم
صد البته، شکر خدا نیامده /سلطهاش تارومار میبینم
سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار میبینم
حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار میبینم
نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار میبینم
رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار مییبینم
عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم
هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار میبینم
بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان میبینم
غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار میبینم
بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار میبینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار میبینم
فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار میبینم
بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار میبینم
حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا میکند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سرودهام!
قدرت ملت بیدار میبینم
حالت نظام غدار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم بلکه /ازحضور این امام! میبینم
روز شنبه یا جمعهای من /تن او خسته و بیمار و زار میبینم
نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار میبینم
هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار میبینم
چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار میبینم
مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار میبینم
غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار میبینم
چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار میبینم
ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار میبینم
ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار میبینم
بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار میبینم
صد البته، شکر خدا نیامده /سلطهاش تارومار میبینم
سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار میبینم
حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار میبینم
نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار میبینم
رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار مییبینم
عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم
هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار میبینم
بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان میبینم
غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار میبینم
بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار میبینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار میبینم
فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار میبینم
بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار میبینم
خری مستخدم گرگی شد و با سم خود جسم سختی بساخت و با آن برای گرگ چندان بکشت که معروف شد به خلخالی حضرت رهبر و سماش عاقبت مثل چنگ و چنگال و خودش چون گرگ شد. شیران که بعد از تقلب حضرت رهبر به مصاف گرگ بلند شدند اوضاع به نهضت آب پرتقال(انگور) ساندیس کشید اما بی نتیجه ماند لذا گرگ عزم کرد که خر را به رسم قربانی به جای خود تقدیم شیران کند. خرگوشی گفت: الا یایهالشیران خر را برهانید که چون فاتحهی گرگ بزرگ خواندید او عبا از جنایات گرگ پسر بردارد و آقا مجتبی را به تاریخ معرفی کند.
عکس تزیینی نیست. رویش کلیک کنید