Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

در دو بمبگذاری انتحاری در زاهدان دهها نفر کشته و زخمی شدند. حالا ست که همه اگر لیوان آب دستشان هست زمین می گذارند و بلوچستان را در صدر اخبار می نشانند اما وقتی دسته دسته جوان را بالای دار می برند و باد برایمان جنازه می‏رقصاند بلوچستان از ته اخبار هم غایب است. همین چند روز قبل مراسم ختم بخاری که یکی از مراسم مذهبی اهل تسنن هست بدون هیچ دلیل و توضیحی ممنوع اعلام شد و هیچکدام از خبرگزاریها حتی خبر نشدند که خبری شده است. وقتی از درد و رنجها و اعدام و زندان و شکنجه و اجحافاتی که به استان می‏شود خبری در اخبار نباشد آن استان خبر ساز خواهد شد. در آن استان مرگ ارزان خواهد شد؛ زیستن بی ارزش خواهد شد و جوانان، مرگ طلب خواهند شد. روشنفکران و گروههای سیاسی ای که به مبارزه مسلحانه اعتقاد ندارند بارها و بارها نوشتند و هشدار دادند اما در این نظام کجاست گوشی شنوا. طبیعی است که در چنین حالتی، در جذب جوانان، برنده اصلی جندالله است. دو جوان که باید پر باشند از شور زندگی، تلخی مرگ پاشیده‏اند بر دهها انسان. دیری است که در استان ما زندگی ها چنان بر باد می‏رود که باد می‏برد برگ‏ها را.

بیهوده است که کسی از چون منی توقع داشته باشد کشت و کشتار و خون و خون ریزی را تایید کنم.

بیهوده تر از آن توقعی است که کسی داشته باشد من گلوی ولی فقیه جاهل و نادان را رها کنم و بچسبم به جنایاتی که بر اثر جنایات او در دیار من قد علم کرده. در مسابقه ی مرگ افشانی برنده ای وجود ندارد هر چه زودتر متوقف نشود کثیف‏تر و غیر قابل توقف تر خواهد شد.


دو روز بعد از آنکه هادی ابراهیمی به صورت اورژانس به بیمارستان منتقل و مورد عمل جراحی قرار گرفت مادر او در ایران به دیار ناشناخته ها شتافت. همسر او کتی و دوستانش تصمیم گرفتند اندوهی به این بزرگی را از شاعر پر احساس دور نگاه دارند.

حالا که او دوران نقاهت را گذرانده و می رود که اولین لبخندهای بازگشت به زندگی را بر لب بیاورد وقت آن رسیده که با داغ خبر جانگاه مواجه شود. امیدوارم جای خالی عزیز رفته را برای دوست روزنامه نگار و شاعرم اندوه پر نکند.


دو روز بعد از آنکه هادی ابراهیمی به صورت اورژانس به بیمارستان منتقل و مورد عمل جراحی قرار گرفت مادر او در ایران به دیار ناشناخته ها شتافت. همسر او کتی و دوستانش تصمیم گرفتند اندوهی به این بزرگی را از شاعر پر احساس دور نگاه دارند.

حالا که او دوران نقاهت را گذرانده و می رود که اولین لبخندهای بازگشت به زندگی را بر لب بیاورد وقت آن رسیده که با داغ خبر جانگاه مواجه شود. امیدوارم جای خالی عزیز رفته را برای دوست روزنامه نگار و شاعرم اندوه پر نکند.


گرگ و کودک

July - 11 - 20102 COMMENTS

این کودک پانزده ساله را که هیچ جرمی مرتکب نشده در منطقه سرباز بلوچستان، اطلاعات رسماً گروگان گرفته و از خانواده او می خواهد تا برادر بزرگترش را که عضو جند الله است تحویل دهند و الا خودشان را برای اعدام کودکشان آماده کنند.

بقیه داستان را من می دانم. برادر کودک هر گز خود را تسلیم نخواهد کرد. گرگ کودک را خواهد درید و مدتی بعد در جایی برادر این کودک بین جمعی مرگ را چون نقل و نبات خواهد پاشید.


خرمن می شوند قطرات اشک


که چون کاه

می برد باد


هستی ها را


این کودک پانزده ساله را که هیچ جرمی مرتکب نشده در منطقه سرباز بلوچستان، اطلاعات رسماً گروگان گرفته و از خانواده او می خواهد تا برادر بزرگترش را که عضو جند الله است تحویل دهند و الا خودشان را برای اعدام کودکشان آماده کنند.

بقیه داستان را من می دانم. برادر کودک هر گز خود را تسلیم نخواهد کرد. گرگ کودک را خواهد درید و مدتی بعد در جایی برادر این کودک بین جمعی مرگ را چون نقل و نبات خواهد پاشید.


خرمن می شوند قطرات اشک


که چون کاه

می برد باد


هستی ها را


آری*

شماره شناسنامه ی گندم، همین خشم خداست

شنبه ای که به حوا تهمت زد

آن اولین بهار زاده شد

تقویم بی پاییز چیست؟!

بی برگی تقویم پاییزی است

ای پسر عموی سپید دار!

از موهای ا ت صدای کمانچه می ریزد ، آری می شنوم

جمعه ای را که افتاده روی پل امروز،

پل حالا،

پل همین لحظه

او به خون کشید ، آن “آقا”

گروه خونی اش؟

از کدام جنس بود؟

از جنسِ من ؟

یااز جنس تو؟

او و ما

شما و یا ایشان ؟!

· شعر اصلی مال زنده یاد بیژن نجدی بدین صورت است:

کسي ميداند
شماره شناسنامه ي گندم چيست؟
کدامين شنبه
آن اولين بهار را زاييد؟
يک تقويم بي پاييز را
کسي ميداند از کجا بايد بخرم؟
هيچکس باور نميکند که من پسرعموي سپيدارم
باور نميکنند
که از موهايم صداي کمانچه ميريزد
کسي ميداند؟
گروه خون جمعه اي که افتاده روي پل امروز
پل حالا
پل همين لحظه
O
منفيست؟
A
يا B؟
يا AB؟


محمود فرجامی طنز نویس ساکن ایران است. خدا پیشاپیش او را بیامرزد. در مورد هموطنان بهایی ما مطلبی نوشته که در این سی و خورده ای سال زندگی در خارج، از کسی نخوانده ام:


بهایی ستیزی در تمام این‌ سال‌هایی که به خاطر می‌آورم با چنان قدرتی در تمام سطوح و به ناجوانمردانه‌ترین روش‌ها علیه بهایی‌ها جریان داشته که کمتر در تاریخ می‌توان سراغی برای آن یافت و هرچه می‌گذرد اسناد و حقایق بیشتری از جنایاتی که علیه آن‌ها انجام شده فاش می‌شود. حقایقی به بزرگی اعدام دست جمعی زنان معلم مدرسه بهائیان در شیراز پس از انقلاب 57… بقیه را اینجا بخوانید


آری*

شماره شناسنامه ی گندم، همین خشم خداست

شنبه ای که به حوا تهمت زد

آن اولین بهار زاده شد

تقویم بی پاییز چیست؟!

بی برگی تقویم پاییزی است

ای پسر عموی سپید دار!

از موهای ا ت صدای کمانچه می ریزد ، آری می شنوم

جمعه ای را که افتاده روی پل امروز،

پل حالا،

پل همین لحظه

او به خون کشید ، آن “آقا”

گروه خونی اش؟

از کدام جنس بود؟

از جنسِ من ؟

یااز جنس تو؟

او و ما

شما و یا ایشان ؟!

· شعر اصلی مال زنده یاد بیژن نجدی بدین صورت است:

کسي ميداند
شماره شناسنامه ي گندم چيست؟
کدامين شنبه
آن اولين بهار را زاييد؟
يک تقويم بي پاييز را
کسي ميداند از کجا بايد بخرم؟
هيچکس باور نميکند که من پسرعموي سپيدارم
باور نميکنند
که از موهايم صداي کمانچه ميريزد
کسي ميداند؟
گروه خون جمعه اي که افتاده روي پل امروز
پل حالا
پل همين لحظه
O
منفيست؟
A
يا B؟
يا AB؟


محمود فرجامی طنز نویس ساکن ایران است. خدا پیشاپیش او را بیامرزد. در مورد هموطنان بهایی ما مطلبی نوشته که در این سی و خورده ای سال زندگی در خارج، از کسی نخوانده ام:


بهایی ستیزی در تمام این‌ سال‌هایی که به خاطر می‌آورم با چنان قدرتی در تمام سطوح و به ناجوانمردانه‌ترین روش‌ها علیه بهایی‌ها جریان داشته که کمتر در تاریخ می‌توان سراغی برای آن یافت و هرچه می‌گذرد اسناد و حقایق بیشتری از جنایاتی که علیه آن‌ها انجام شده فاش می‌شود. حقایقی به بزرگی اعدام دست جمعی زنان معلم مدرسه بهائیان در شیراز پس از انقلاب 57… بقیه را اینجا بخوانید


خسرو باقر پور عزیز لطف کرده غزل زیبای بلوچستان را به من تقدیم کرده. از اینهمه لطف شاد و خوشحالم:

• بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ

بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۱۴ تير ۱٣٨۹ – ۵ ژوئيه ۲۰۱۰


● پیشکش به مهربانی ی عبدالقادر بلوچ

بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ

بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ

این همه ابر سیاهِ غربتم آرد به یاد،
آسمان آبی ی شهر و بیابان بلوچ

بقیه را اینجا بخوانید


خسرو باقر پور عزیز لطف کرده غزل زیبای بلوچستان را به من تقدیم کرده. از اینهمه لطف شاد و خوشحالم:

• بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ

بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۱۴ تير ۱٣٨۹ – ۵ ژوئيه ۲۰۱۰


● پیشکش به مهربانی ی عبدالقادر بلوچ

بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ

بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ

این همه ابر سیاهِ غربتم آرد به یاد،
آسمان آبی ی شهر و بیابان بلوچ

بقیه را اینجا بخوانید


اتفاقی نیفتاده

بخوابید

چیزی نیست

فقط دو نفر را اعدام کردند

مواظب باشید

این خبر را نیندازید جلوی گربه

قهر می کند

دو نفر هم شد آدم؟

زاهدان هم شد شهر؟




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!