Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

طلبکار

April - 3 - 2004ADD COMMENTS

روز قیامت شد. خداوند پیغمبران را به حضور خود فرا خواند. همه آمدند از جمله حضرت امام خمینی و حضرت امام خامنه ای. وقتی خداوند نگاه کرد متوجه شد که دو نفرِ آخرِ صف اضافه هستند. فرشته ای را صدا زد و گفت: آن دو نفر را بیرون کن. فرشته پیش آنها رفت و ضمن چاق سلامتی خودش را معرفی کرده با آنها دست داد. آنها هم خودشان را معرفی کردند. فرشته وقتی واژه ی امام را شنید یادش آمد که خداوند غیر از پیغمبران بندگان خاص دیگری به نام امام هم دارد. ترسید، محض احتیاط به خدمت خداوند برگشت و عرض کرد: قربان اینها حضرات امام خمینی و امام خامنه ای علیه السلام هستند. خداوند لبخندی زد و گفت برو به آنها بگو امروز فقط پیامبران را خواهم دید.

فرشته دوباره برگشت و سر صحبت را باز کرد و گفت: پس که اینطور شما روی کره زمین امام بودین؟ حضرت امام خمینی سری تکان داد. فرشته گفت: عجب. واقعاً شرمنده. ولی امروز فقط پیغمبر ها را می پذیرند.

امام خامنه ای گفت: بعله. ولی ما روی کره ی زمین شکسته نفسی کرده بودیم.


طلبکار

April - 3 - 2004ADD COMMENTS

روز قیامت شد. خداوند پیغمبران را به حضور خود فرا خواند. همه آمدند از جمله حضرت امام خمینی و حضرت امام خامنه ای. وقتی خداوند نگاه کرد متوجه شد که دو نفرِ آخرِ صف اضافه هستند. فرشته ای را صدا زد و گفت: آن دو نفر را بیرون کن. فرشته پیش آنها رفت و ضمن چاق سلامتی خودش را معرفی کرده با آنها دست داد. آنها هم خودشان را معرفی کردند. فرشته وقتی واژه ی امام را شنید یادش آمد که خداوند غیر از پیغمبران بندگان خاص دیگری به نام امام هم دارد. ترسید، محض احتیاط به خدمت خداوند برگشت و عرض کرد: قربان اینها حضرات امام خمینی و امام خامنه ای علیه السلام هستند. خداوند لبخندی زد و گفت برو به آنها بگو امروز فقط پیامبران را خواهم دید.

فرشته دوباره برگشت و سر صحبت را باز کرد و گفت: پس که اینطور شما روی کره زمین امام بودین؟ حضرت امام خمینی سری تکان داد. فرشته گفت: عجب. واقعاً شرمنده. ولی امروز فقط پیغمبر ها را می پذیرند.

امام خامنه ای گفت: بعله. ولی ما روی کره ی زمین شکسته نفسی کرده بودیم.


(واصله از آن دنیا)

و این دوازدهم فروردین یوم الله است که به برکتش پدران و مادران شما چشم ها را بستند و در صندوق ها شدند. طناب طاغوت باز شده بود که آن ها زنجیر نظام را به خود بستند. اگر باز نشده بود؛ مجلس ما در کجا ی تاریخ اینقدر اسلامی بود. امروز از عنایت همین روز است که مجلس ما هفتم شده است. شما این معنا را در هیچ جای آمریکا هم نمی بینید که ترقی را هم کرده و دمو کراسی را نیز.

این قلمها یادشان رفت که نوشتند چه شده و چه شده. و من به اهل قلم گفتم که بشکند آن قلمها. ولا کن چون نشکست، طناب شد در گردن آقایان در خیابان و بحمدا لله چاقو شد در سینه ی آنها در بیابان. و چیزی نمانده بود که غضب الهی اتوبوس بشود آنها را در ته دره. ولاکن آن رفت بر آن مردک که شد.

اگر این روز نبود مجلسیان ما از کجا می شد که اسلامی بکنند ژاپن را ایران؟

فروردین از طاغوت است. اما دوازدهم از صدر اسلام بوده است. و آیت الله حکیم سلام الله علیها از برکات دعای مملکت را چه کردند آنها در جهان؟

یک معنای دیگر هست که یک عده خیال شده بودند برای چند زمان بی معنا می رود راه را رییس جمهور. ولی بطلان شد عقاید آنها به برکات آیات عظام. و در خارج هم آیات ما عظام شده اند الآن.

ومن می گویم که خیر ما در همین مجلس است که فاتحه می خواند بر هر چیز. و روح من از همین است که شاد است. استکبار جهانی امروز دور و بر ما همه جا نقشه شده است. شما برای ملت توطئه باشید. نباید بگذارید این نهضت بخوابد. چون بعد همه ی علما ی اعلام باید بخوابند. ومن از شما تشکر هستم که هر چه ایران تنگتر و تاریکتر می شود، شما غنی تر می کنید «آن چیز» را. خوف نکنید از آمدن مشرکین که مُهر کرده خداوند بر گوشهای آنها و دلهای آنها و نمی بینند هیچ چیز شما را.


(واصله از آن دنیا)

و این دوازدهم فروردین یوم الله است که به برکتش پدران و مادران شما چشم ها را بستند و در صندوق ها شدند. طناب طاغوت باز شده بود که آن ها زنجیر نظام را به خود بستند. اگر باز نشده بود؛ مجلس ما در کجا ی تاریخ اینقدر اسلامی بود. امروز از عنایت همین روز است که مجلس ما هفتم شده است. شما این معنا را در هیچ جای آمریکا هم نمی بینید که ترقی را هم کرده و دمو کراسی را نیز.

این قلمها یادشان رفت که نوشتند چه شده و چه شده. و من به اهل قلم گفتم که بشکند آن قلمها. ولا کن چون نشکست، طناب شد در گردن آقایان در خیابان و بحمدا لله چاقو شد در سینه ی آنها در بیابان. و چیزی نمانده بود که غضب الهی اتوبوس بشود آنها را در ته دره. ولاکن آن رفت بر آن مردک که شد.

اگر این روز نبود مجلسیان ما از کجا می شد که اسلامی بکنند ژاپن را ایران؟

فروردین از طاغوت است. اما دوازدهم از صدر اسلام بوده است. و آیت الله حکیم سلام الله علیها از برکات دعای مملکت را چه کردند آنها در جهان؟

یک معنای دیگر هست که یک عده خیال شده بودند برای چند زمان بی معنا می رود راه را رییس جمهور. ولی بطلان شد عقاید آنها به برکات آیات عظام. و در خارج هم آیات ما عظام شده اند الآن.

ومن می گویم که خیر ما در همین مجلس است که فاتحه می خواند بر هر چیز. و روح من از همین است که شاد است. استکبار جهانی امروز دور و بر ما همه جا نقشه شده است. شما برای ملت توطئه باشید. نباید بگذارید این نهضت بخوابد. چون بعد همه ی علما ی اعلام باید بخوابند. ومن از شما تشکر هستم که هر چه ایران تنگتر و تاریکتر می شود، شما غنی تر می کنید «آن چیز» را. خوف نکنید از آمدن مشرکین که مُهر کرده خداوند بر گوشهای آنها و دلهای آنها و نمی بینند هیچ چیز شما را.


س _ جناب تاریخ شما چرا بعضی وقتها ورق نمی خورید؟

ج _ من خود بخود ورق نمی خورم. آن هایی که باید مرا ورق بزنند، در صفحات من به سر و کله ی هم می زنند.

س _ نقش مردم را در ورق خوردن خود رد می کنید؟

ج _ مردم «رژیم گزیده» شده اند. رژیم گزیده از ورق زدن می ترسد.

س _ چرا بعضی از صفحات شما سیاه می شود؟

ج _ وقتی در صفحات من تر و خشک را با هم می سوزند صفحات من دود می گیرد و سیاه می شود.

س _ فعالیت های ما خارج نشینان در راستای ورق خوردن شما هست؟

ج _ چرا اما در تلاشید که مرا بر عکس ورق بزنید. اختلافاتتان چنان عمیق می شود که برای جدا کردنتان دخالت نیرو های صلح سازمان ملل لازم می شود.

س _ بعضی ها معتقدند باید از تاریخ درس گرفت. آیا شما تدریس می کنید؟

ج _ بعله. اما کسانیکه باید از من درس بگیرند معمولاً آنرا به دیگران توصیه می کنند.

س _ می گویند شما تکرار می شوید. آیا این حقیقت دارد؟

ج _ خیر. مرا تکرار می کنند.

س _ از پدر و مادر خود بگویید.

ج _ پدرم را «پس پرده» در آوردند و مادرم به عزا نشسته.

_ برایتان صفحات درخشانی آرزو دارم.

_ اِهه. متشکرم.


س _ جناب تاریخ شما چرا بعضی وقتها ورق نمی خورید؟

ج _ من خود بخود ورق نمی خورم. آن هایی که باید مرا ورق بزنند، در صفحات من به سر و کله ی هم می زنند.

س _ نقش مردم را در ورق خوردن خود رد می کنید؟

ج _ مردم «رژیم گزیده» شده اند. رژیم گزیده از ورق زدن می ترسد.

س _ چرا بعضی از صفحات شما سیاه می شود؟

ج _ وقتی در صفحات من تر و خشک را با هم می سوزند صفحات من دود می گیرد و سیاه می شود.

س _ فعالیت های ما خارج نشینان در راستای ورق خوردن شما هست؟

ج _ چرا اما در تلاشید که مرا بر عکس ورق بزنید. اختلافاتتان چنان عمیق می شود که برای جدا کردنتان دخالت نیرو های صلح سازمان ملل لازم می شود.

س _ بعضی ها معتقدند باید از تاریخ درس گرفت. آیا شما تدریس می کنید؟

ج _ بعله. اما کسانیکه باید از من درس بگیرند معمولاً آنرا به دیگران توصیه می کنند.

س _ می گویند شما تکرار می شوید. آیا این حقیقت دارد؟

ج _ خیر. مرا تکرار می کنند.

س _ از پدر و مادر خود بگویید.

ج _ پدرم را «پس پرده» در آوردند و مادرم به عزا نشسته.

_ برایتان صفحات درخشانی آرزو دارم.

_ اِهه. متشکرم.


تروریسم بین الملل هار و دیوانه شده. مثل بادبادک همه جا خودش را می ترکاند. عمه ی من سیاستمدار نیست ولی خودش را قاطی هر انفجاری می کند. دیروز می گفت: ننه، اگر این کوفتی را انگولک نکنند مرض ندارد که کرم بریزد.

گفتم: عمه، اگر همینطوری پیش برود صلح بین الملل تهدید می شود.

شانه هایش را بالا انداخت و گفت: صلح بین الملل اگر بیخ و بنیاد درستی دارد نباید با هر انفخاری لنگهایش به هوا برود.

گفتم: عمه جان تو بین ا لملل را نمی فهمی.

گفت: چه مرگمان هست که نمی فهمیم؟ خوب هم می فهمیم. بین الملل پنچر شده. باید سوراخ هایش را چهار تا آدم فهمیده پیدا کند بعد صلح را درست بچسپانند روی آن سوراخ ها. آنوقت هیچ جا سوراخی نمی ماند که تروریسم در آن رشد کرده بترکد.


تروریسم بین الملل هار و دیوانه شده. مثل بادبادک همه جا خودش را می ترکاند. عمه ی من سیاستمدار نیست ولی خودش را قاطی هر انفجاری می کند. دیروز می گفت: ننه، اگر این کوفتی را انگولک نکنند مرض ندارد که کرم بریزد.

گفتم: عمه، اگر همینطوری پیش برود صلح بین الملل تهدید می شود.

شانه هایش را بالا انداخت و گفت: صلح بین الملل اگر بیخ و بنیاد درستی دارد نباید با هر انفخاری لنگهایش به هوا برود.

گفتم: عمه جان تو بین ا لملل را نمی فهمی.

گفت: چه مرگمان هست که نمی فهمیم؟ خوب هم می فهمیم. بین الملل پنچر شده. باید سوراخ هایش را چهار تا آدم فهمیده پیدا کند بعد صلح را درست بچسپانند روی آن سوراخ ها. آنوقت هیچ جا سوراخی نمی ماند که تروریسم در آن رشد کرده بترکد.


آورده اند که در دیاری گاوی بزایید. پس هر کس به هر کس رسید خبر داد که: گاومان بزایید. عاقبت بزرگی از بزرگان پرسید: چه شد که گاوتان بزایید؟

پس همه سرگردان شدند که تا آن دم به این مهم نیندیشیده بودند. هر کسی از دیگری پرسان چندان بپرسیدند تا خاصی از خاصان را حوصله سر برفت و گفت: ای قوم ابتدا باید بیابید چه شد که گاوتان آبستن گشت.

مردم را از این گشایش خوشی ها آمدو قصد پایکوبی کردند. آن رقص و پایکوبی گوساله را چنان رماند که زنجیر بکند و به سویی شد. اندوهی جانکاه همه را در خود ربود. از بزرگان رنجیده خاطر و از خاصان دل ریش بودند.

آهسته با هم نجوا کردند: گاوی از ما زاییده بود و دل به گوساله ای خوش کرده بودیم. ما را با رنج اندیشیدن آشنا کردند. گوساله به راه خود رفت و ما چون خر در گل بماندیم.


آورده اند که در دیاری گاوی بزایید. پس هر کس به هر کس رسید خبر داد که: گاومان بزایید. عاقبت بزرگی از بزرگان پرسید: چه شد که گاوتان بزایید؟

پس همه سرگردان شدند که تا آن دم به این مهم نیندیشیده بودند. هر کسی از دیگری پرسان چندان بپرسیدند تا خاصی از خاصان را حوصله سر برفت و گفت: ای قوم ابتدا باید بیابید چه شد که گاوتان آبستن گشت.

مردم را از این گشایش خوشی ها آمدو قصد پایکوبی کردند. آن رقص و پایکوبی گوساله را چنان رماند که زنجیر بکند و به سویی شد. اندوهی جانکاه همه را در خود ربود. از بزرگان رنجیده خاطر و از خاصان دل ریش بودند.

آهسته با هم نجوا کردند: گاوی از ما زاییده بود و دل به گوساله ای خوش کرده بودیم. ما را با رنج اندیشیدن آشنا کردند. گوساله به راه خود رفت و ما چون خر در گل بماندیم.


شهردار پُرروی برلین می خواهد جلوی رستوران میکونوس تابلوی یادبودی بزند. خوشبختانه محمود آقا شهردار تهران یک نامه ی تهدید آمیز برای ایشان فرستاده تا نامبرده بداند که امروزه به برکت انقلاب، شهرداری ما مستقل است و خودش وزارت امور خارجه و وزارت دفاع و وزارت جنگ دارد.

مسائل کوچکی مثل حمله ی عقرب ها و مار ها به چادر های باز ماندگان زلزله ی بم به شهردار بم و شهردار تهران مربوط نمی شود. این ها مسائلی است که خود مردم بم باید فکرش را می کردند و بعد می رفتند زیر آوار. اما تابلویی که رویش نوشته باشد: این جا به دستور رهبران جمهوری اسلامی چهار نفر به قتل رسیدند خیلی تابلوست. آبروی نظام را می برد. اگر لازم شد محمود آقا با یک عده از برادران یک تک پا برود برلین چهار تا خط مکتبی بیندازد توی صورت شهردار تا ایشان بداند که بیخودی یک شهر نه میلیون نفری را نداده اند دست محمود آقا.


شهردار پُرروی برلین می خواهد جلوی رستوران میکونوس تابلوی یادبودی بزند. خوشبختانه محمود آقا شهردار تهران یک نامه ی تهدید آمیز برای ایشان فرستاده تا نامبرده بداند که امروزه به برکت انقلاب، شهرداری ما مستقل است و خودش وزارت امور خارجه و وزارت دفاع و وزارت جنگ دارد.

مسائل کوچکی مثل حمله ی عقرب ها و مار ها به چادر های باز ماندگان زلزله ی بم به شهردار بم و شهردار تهران مربوط نمی شود. این ها مسائلی است که خود مردم بم باید فکرش را می کردند و بعد می رفتند زیر آوار. اما تابلویی که رویش نوشته باشد: این جا به دستور رهبران جمهوری اسلامی چهار نفر به قتل رسیدند خیلی تابلوست. آبروی نظام را می برد. اگر لازم شد محمود آقا با یک عده از برادران یک تک پا برود برلین چهار تا خط مکتبی بیندازد توی صورت شهردار تا ایشان بداند که بیخودی یک شهر نه میلیون نفری را نداده اند دست محمود آقا.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!