بین گرگ و گوسفندان جنگ شده. باد شیپور می زند. کفتار پیر و چند تا خوک بلندیها را گرفته اند. روبا ها با دمب خود گردو می شکنند. داستان بدتر از آن آغاز شده که بشود از دهها گذر بسته عبور کرد. روبا ها در خط مقدم جبهه قرار دارند. به کدام حرفشان می توان اطمینان کرد؟ خوک ها پشت آنها هستند. چه کسی زبان آنها را می داند؟ و گرگ ها همیشه به چنگ و دندان متکی هستند.
وقتی باد شیپور می زند شما منتظر تمام شدن کدام داستانید؟
در این جنگ فقط روبا ها می رقصند. این ماجرا چنان زشت شروع شده که تاریخ دارد می ترسد.
بین گرگ و گوسفندان جنگ شده. باد شیپور می زند. کفتار پیر و چند تا خوک بلندیها را گرفته اند. روبا ها با دمب خود گردو می شکنند. داستان بدتر از آن آغاز شده که بشود از دهها گذر بسته عبور کرد. روبا ها در خط مقدم جبهه قرار دارند. به کدام حرفشان می توان اطمینان کرد؟ خوک ها پشت آنها هستند. چه کسی زبان آنها را می داند؟ و گرگ ها همیشه به چنگ و دندان متکی هستند.
وقتی باد شیپور می زند شما منتظر تمام شدن کدام داستانید؟
در این جنگ فقط روبا ها می رقصند. این ماجرا چنان زشت شروع شده که تاریخ دارد می ترسد.
در زمانهای بسیار بسیار قدیم یک آخوند صاحب یک مزرعه شد. به چشم او در آن مزرعه یک عالمه گوسفند ماده و دو عالمه گرگ نر بود. یک روز او متوجه شد که وقتی این گوسفندان چاق و چله اینور و آنور می دوند و دنبه هایشان تکان می خورد، بد جور آب از لب و لوچه ی گرگها سرازیر شده تحریک می شوند. بلافاصله از پارچه ی سیاه برای گوسفندها یک جلد درست کرد که فقط صورتشان پیدا بود. ولی گرگ ها جلد مِلد سرشان نمی شد و باز تحریک می شدند. آخرش او از وسط مزرعه یک دیوار بزرگ کشید و خودش طوری که الاغها را سوار می شوند بالای دیوار نشست.
گرگ ها اینور دیوار شب و روز صدای پای گوسفندها و بع بع هوسناک آنها را شنیده مرتب تحریک می شدند. گوسفندها هم چون می دانستند که گرگها پشت دیوارند مرتب شَفتَک می زدند. آخرش گرگها از پشت دیوار راهی باز کردند و گوسفندهای ماده با کمال میل می گذاشتند که گرگهای نر آنها را بخورند. آخوند با اینکه می دید باز بر خر دیوار کشی سوار بود و از آن پایین نمی آمد. قصه ی ما به سر رسید اما حکایت جداسازی جنسی همچنان باقی است.
در زمانهای بسیار بسیار قدیم یک آخوند صاحب یک مزرعه شد. به چشم او در آن مزرعه یک عالمه گوسفند ماده و دو عالمه گرگ نر بود. یک روز او متوجه شد که وقتی این گوسفندان چاق و چله اینور و آنور می دوند و دنبه هایشان تکان می خورد، بد جور آب از لب و لوچه ی گرگها سرازیر شده تحریک می شوند. بلافاصله از پارچه ی سیاه برای گوسفندها یک جلد درست کرد که فقط صورتشان پیدا بود. ولی گرگ ها جلد مِلد سرشان نمی شد و باز تحریک می شدند. آخرش او از وسط مزرعه یک دیوار بزرگ کشید و خودش طوری که الاغها را سوار می شوند بالای دیوار نشست.
گرگ ها اینور دیوار شب و روز صدای پای گوسفندها و بع بع هوسناک آنها را شنیده مرتب تحریک می شدند. گوسفندها هم چون می دانستند که گرگها پشت دیوارند مرتب شَفتَک می زدند. آخرش گرگها از پشت دیوار راهی باز کردند و گوسفندهای ماده با کمال میل می گذاشتند که گرگهای نر آنها را بخورند. آخوند با اینکه می دید باز بر خر دیوار کشی سوار بود و از آن پایین نمی آمد. قصه ی ما به سر رسید اما حکایت جداسازی جنسی همچنان باقی است.
دیشب خواب دیدم پیاده دارم می روم ایران. نرسیده به مرز، شخصی را دیدم که دارد قدم می زند. از دمبش که به شکلِ پیکان بود و چنگال بزرگ چوبی اش فهمیدم که خود شیطان الرجیم است. دیگ مسیِ بزرگی زیر بغلش بود. جلو رفتم و گفتم: جناب شیطان لعنت عرض می کنم.
سرش را بلند کرد و پرسید: تو البرادعی هستی؟
از روی کنجکاوی گفتم: بعله جانم.
دیگ بزرگ مسی را گذاشت جلویم. درِ دیگ را باز کرد و گفت: بدبخت! این شیر برنجی است که آنها برای من پخته اند. حالا که می روی حواست باشد، کمیته ای منتظر است که سرت شیره بمالد.
دیشب خواب دیدم پیاده دارم می روم ایران. نرسیده به مرز، شخصی را دیدم که دارد قدم می زند. از دمبش که به شکلِ پیکان بود و چنگال بزرگ چوبی اش فهمیدم که خود شیطان الرجیم است. دیگ مسیِ بزرگی زیر بغلش بود. جلو رفتم و گفتم: جناب شیطان لعنت عرض می کنم.
سرش را بلند کرد و پرسید: تو البرادعی هستی؟
از روی کنجکاوی گفتم: بعله جانم.
دیگ بزرگ مسی را گذاشت جلویم. درِ دیگ را باز کرد و گفت: بدبخت! این شیر برنجی است که آنها برای من پخته اند. حالا که می روی حواست باشد، کمیته ای منتظر است که سرت شیره بمالد.
تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.
تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.