وزیر نفت دکوراسیون دفترش را عوض کرده تا موقع نشستن رو به قبله باشد از وجنات وزیر چنین معلوم میشود که شرعیاتش از من و شما بهتر است. حتماً روایاتی دیده که پشت و رو نشستن به قبله در توالت و وزارت نفت از یک اهمیت برخوردار است. من چون تاریخ نمیخوانم دقیقاً نمیدانم که هزار و چهارصد سال قبل وزرای نفت رو به قبله مینشستند یا پشت به آن اما یک عکس از مصدق دارم که پشت به قبله و رو به دادگاه بینالمللی لاهه دارد با حرارت حرف میزند. عکس را به عمه جان نشان دادم و گفتم: آنان که نماز صداقت به خلق برند نیاز به قبلهی ریا ندارند. چپ چپ نگاهم کرد و گفت: شعار نده! اگر رو به قبله ایستاده بود کسی کودتا نمیکرد.
وزیر نفت دکوراسیون دفترش را عوض کرده تا موقع نشستن رو به قبله باشد از وجنات وزیر چنین معلوم میشود که شرعیاتش از من و شما بهتر است. حتماً روایاتی دیده که پشت و رو نشستن به قبله در توالت و وزارت نفت از یک اهمیت برخوردار است. من چون تاریخ نمیخوانم دقیقاً نمیدانم که هزار و چهارصد سال قبل وزرای نفت رو به قبله مینشستند یا پشت به آن اما یک عکس از مصدق دارم که پشت به قبله و رو به دادگاه بینالمللی لاهه دارد با حرارت حرف میزند. عکس را به عمه جان نشان دادم و گفتم: آنان که نماز صداقت به خلق برند نیاز به قبلهی ریا ندارند. چپ چپ نگاهم کرد و گفت: شعار نده! اگر رو به قبله ایستاده بود کسی کودتا نمیکرد.
همیشه از دست دسایس شیطانالرجیم نگران بودم که مبادا بتواند در وزارت نفت خلل وارد کرده باعث شود شخصی متخصص و کاردان بر کرسی بنشیند، اما وقتی در روزنامه شرق خواندم که «سید کاظم وزیری هامانه» در مصاحبهاش به نقل از دوستی فرموده که او را خداوند به رئیس جمهور معرفی کرده با آنکه شیطان به شدت مرا به خنده انداخته بود در جا به سجده افتادم وندران حال که حالی بود روحانی پردهها برخاست و دیوار جهان به کنار رفت و با گوش جان آوایی شنیدم تو گویی حضرت حق است که با حضرت محمود سخن میگوید:
وبیاد آر که وزیری معرفی کردی به مجلسی که بود از جنس خود تو پس زدند پوزش را. دگر بار که حیرت کرده بودی و معرفی کردی و باز زدند او را. مگر ما، نور را در سرزمین دور به دور تو نینداختیم، انداختنی. و نا امیدی را از تو زایل کردیم به قدرت خود که هر آینه پروردگار تو بر هر چیز قادر است. آنگاه که مهر زدیم بر عقلهای مردم که شیش هزار سال ادعا داشتند و معلوم نیست چقدر تاریخ. که میخندیدند به جوراب تو و قد تو و قیافه تو که نمیدید آب را ماه به ماه و سرگرم کردیم آنانرا بین بد و بدتر تا مهر کنند برادران شناسنامه ها را و هر آیینه که بدرستی تو را مقرر کردیم رئیس جمهور که پروا ندارد خدای تو که شاه را گدا و گدا را شاه کند که اوست توانای آسمانها و زمین. آن زمان که سومین را هم معرفی کردی و نداشت پوزی و باز هم زدند پوزش را با مکر خود که مکارترین ماکرانند در مجلس و درمانده بودی و فحش دهنده بر هر کرسی به قوم بنی اسرائیل که ما آنها را من و سلوی داده بودیم و خریده بودیم نازشان را پس بر تو تیر انداختند آن قوم بلوچ که نامشان و نانشان نیست در کتاب بزرگ و به قدرت خود محافظ ترا کشتیم برای خنده و ترا محافظت کردیم برای رودهبر شدن و هر آیینه که نا امید شدی که ترا وزیر نفت گیر نخواهد آمد پس به قدرت خود نور تاباندیم بر سیدی که کاظم است و بگو به این قوم که آیا تفکر نمیکنند که چگونه او را از طفولیت «وزیری» گفتند و مجلس نبود الا رأی دهنده بر او. چون همانا ما پروردگار تو هستیم و نه پروردگار هفت طبق زمین و آسمان و آنچه در بین آنهاست.
وزیر نفت در حال معرفی شدن از جانب خداوند
همیشه از دست دسایس شیطانالرجیم نگران بودم که مبادا بتواند در وزارت نفت خلل وارد کرده باعث شود شخصی متخصص و کاردان بر کرسی بنشیند، اما وقتی در روزنامه شرق خواندم که «سید کاظم وزیری هامانه» در مصاحبهاش به نقل از دوستی فرموده که او را خداوند به رئیس جمهور معرفی کرده با آنکه شیطان به شدت مرا به خنده انداخته بود در جا به سجده افتادم وندران حال که حالی بود روحانی پردهها برخاست و دیوار جهان به کنار رفت و با گوش جان آوایی شنیدم تو گویی حضرت حق است که با حضرت محمود سخن میگوید:
وبیاد آر که وزیری معرفی کردی به مجلسی که بود از جنس خود تو پس زدند پوزش را. دگر بار که حیرت کرده بودی و معرفی کردی و باز زدند او را. مگر ما، نور را در سرزمین دور به دور تو نینداختیم، انداختنی. و نا امیدی را از تو زایل کردیم به قدرت خود که هر آینه پروردگار تو بر هر چیز قادر است. آنگاه که مهر زدیم بر عقلهای مردم که شیش هزار سال ادعا داشتند و معلوم نیست چقدر تاریخ. که میخندیدند به جوراب تو و قد تو و قیافه تو که نمیدید آب را ماه به ماه و سرگرم کردیم آنانرا بین بد و بدتر تا مهر کنند برادران شناسنامه ها را و هر آیینه که بدرستی تو را مقرر کردیم رئیس جمهور که پروا ندارد خدای تو که شاه را گدا و گدا را شاه کند که اوست توانای آسمانها و زمین. آن زمان که سومین را هم معرفی کردی و نداشت پوزی و باز هم زدند پوزش را با مکر خود که مکارترین ماکرانند در مجلس و درمانده بودی و فحش دهنده بر هر کرسی به قوم بنی اسرائیل که ما آنها را من و سلوی داده بودیم و خریده بودیم نازشان را پس بر تو تیر انداختند آن قوم بلوچ که نامشان و نانشان نیست در کتاب بزرگ و به قدرت خود محافظ ترا کشتیم برای خنده و ترا محافظت کردیم برای رودهبر شدن و هر آیینه که نا امید شدی که ترا وزیر نفت گیر نخواهد آمد پس به قدرت خود نور تاباندیم بر سیدی که کاظم است و بگو به این قوم که آیا تفکر نمیکنند که چگونه او را از طفولیت «وزیری» گفتند و مجلس نبود الا رأی دهنده بر او. چون همانا ما پروردگار تو هستیم و نه پروردگار هفت طبق زمین و آسمان و آنچه در بین آنهاست.
وزیر نفت در حال معرفی شدن از جانب خداوند
خاتمی در جلسهای شکلاتی گفت دوست داشت شاعر بود تا میتوانست در بارهی «جوان» شعر بگوید! احتمالاً منظور ایشان «جوانان» یا «جوانی» بوده اما برای حفظ امانت بنده همان «جوان» را استفاده کرده به جای ایشان شعری در بارهی جوان خواهم گفت.
جوان جان!
ای خسته
پر و بالت را دستاربندان بسته
نیست این ریسمان سیاه و سپید
ببین! خودِ مار است
مبینش چنین خوش خط و خال
یادت رفت تقدیم شدی به سرورم بی بی زهرا؟
– و خوردی کتک را
– و ندیدی حرمت را
و نفهمیدی جرمت را
– و هنوز در زندانها بر باد میدهی عمرت را؟
جوان جان
ای خسته!
نیست عبا این که به رنگ شکلات است
شکلات است به رنگ عبا
ای خسته!
جوان جان!
زهر دیگری است این
لایهای از شکلات رویش نشسته
خاتمی در جلسهای شکلاتی گفت دوست داشت شاعر بود تا میتوانست در بارهی «جوان» شعر بگوید! احتمالاً منظور ایشان «جوانان» یا «جوانی» بوده اما برای حفظ امانت بنده همان «جوان» را استفاده کرده به جای ایشان شعری در بارهی جوان خواهم گفت.
جوان جان!
ای خسته
پر و بالت را دستاربندان بسته
نیست این ریسمان سیاه و سپید
ببین! خودِ مار است
مبینش چنین خوش خط و خال
یادت رفت تقدیم شدی به سرورم بی بی زهرا؟
– و خوردی کتک را
– و ندیدی حرمت را
و نفهمیدی جرمت را
– و هنوز در زندانها بر باد میدهی عمرت را؟
جوان جان
ای خسته!
نیست عبا این که به رنگ شکلات است
شکلات است به رنگ عبا
ای خسته!
جوان جان!
زهر دیگری است این
لایهای از شکلات رویش نشسته
علی رادبوی وبلاگ طرح و داستان را در این آدرس برقرار کرده است.
او بازماندهی نسلی است که با چند سئوال ساده بغل دیوار به رگبار بسته شد و قاتلانشان امروز به وزارت رسیدهاند. اگر مثل من جسته گریخته اطلاعاتی از گذشتهاش نداشته باشید رد پای هیچ فعالیتی را در نوشته هایش نخواهید دید. در جا گفته باشم باورهایی که زمانی دور آنرا شعارمیداد از دید خواننده تیز در لابلای نوشته هایش پنهان نمیماند، اما مطالعه و تجربه و گذشت زمان به این نویسنده ساکن آمریکا وقار و افتادگی لازم را داده است که در گوشهای از دنیاشهربا اتوبوسی در چرخاندن هستی شریک شود و در کنجی از وبلاگشهر با نوشتن «طرح و داستان» در گسترش شهرِ واژه و سوژه همراه گردد. وقتی سالها قبل مجموعه داستان «خانههای مردم» را از او خواندم متوجه شدم که به جای بلند پروازی های جوانی میخواهد در آسمان ادبیات پرواز کند. اما با کایت در آسمانی که عقابهایی در ارتفاع پرواز میکنند ممکن است بشود تحسین عدهای را برانگیخت ولی خستگی سریع به سراغ انسان میآید و از خیر پرواز میگذرد علی الخصوص که نیروی بازدارندهی زندگی روزمره هر روز بیشتر ترا زمینگیر کند و بدینسان بود که غیر از تک و توکی نوشته در آرش و اینجا و آنجا چیزی از او ندیدم تا استعداد و سلیقه و اشتهای نوشتنش را در ساکی ریخت و به وبلاگشهر کوچ کرد. اول خواست قصه های «من و دخترم» را جا بیندازد چند تایی هم نوشت از آن جمله: بقیه در شهرگان دات کام
علی رادبوی وبلاگ طرح و داستان را در این آدرس برقرار کرده است.
او بازماندهی نسلی است که با چند سئوال ساده بغل دیوار به رگبار بسته شد و قاتلانشان امروز به وزارت رسیدهاند. اگر مثل من جسته گریخته اطلاعاتی از گذشتهاش نداشته باشید رد پای هیچ فعالیتی را در نوشته هایش نخواهید دید. در جا گفته باشم باورهایی که زمانی دور آنرا شعارمیداد از دید خواننده تیز در لابلای نوشته هایش پنهان نمیماند، اما مطالعه و تجربه و گذشت زمان به این نویسنده ساکن آمریکا وقار و افتادگی لازم را داده است که در گوشهای از دنیاشهربا اتوبوسی در چرخاندن هستی شریک شود و در کنجی از وبلاگشهر با نوشتن «طرح و داستان» در گسترش شهرِ واژه و سوژه همراه گردد. وقتی سالها قبل مجموعه داستان «خانههای مردم» را از او خواندم متوجه شدم که به جای بلند پروازی های جوانی میخواهد در آسمان ادبیات پرواز کند. اما با کایت در آسمانی که عقابهایی در ارتفاع پرواز میکنند ممکن است بشود تحسین عدهای را برانگیخت ولی خستگی سریع به سراغ انسان میآید و از خیر پرواز میگذرد علی الخصوص که نیروی بازدارندهی زندگی روزمره هر روز بیشتر ترا زمینگیر کند و بدینسان بود که غیر از تک و توکی نوشته در آرش و اینجا و آنجا چیزی از او ندیدم تا استعداد و سلیقه و اشتهای نوشتنش را در ساکی ریخت و به وبلاگشهر کوچ کرد. اول خواست قصه های «من و دخترم» را جا بیندازد چند تایی هم نوشت از آن جمله: بقیه در شهرگان دات کام
نشریه چلچراغ یلدا را بهانه کرده و شب چلهای گذاشته و خاتمی را دعوت کرده و با دادن اسم مردی با عبای شکلاتی هوسی را برای خوردن او در آدمهای کم حافظه بیدار کرده.
دم نویسندگان و شعرا و خبرنگاران این نشریه گرم برای خودشان اصالت و رسالتی قائلند و بر آن اساس هم اقدام کردهاند. کاش نشریات دیگری هم میتوانستند باشند و جلسات زیر را راه میانداختند:
– شب چله با زنی با دو چشم گریان به افتخار همسر پر رنج گنجی
– شب چله با خانوادهای با جگری پاره پاره به افتخار مادر و پدر محمدیها
– شب چله با مردی با عمر بر باد رفته به افتخار امیر انتظام
– شب چله با مردی به رنگ اجحاف به افتخار ناصر زرافشان
لطفاً این لیست را تکمیل کنید حافظهی مرا هم هوس شکلات از کار انداخته.
نشریه چلچراغ یلدا را بهانه کرده و شب چلهای گذاشته و خاتمی را دعوت کرده و با دادن اسم مردی با عبای شکلاتی هوسی را برای خوردن او در آدمهای کم حافظه بیدار کرده.
دم نویسندگان و شعرا و خبرنگاران این نشریه گرم برای خودشان اصالت و رسالتی قائلند و بر آن اساس هم اقدام کردهاند. کاش نشریات دیگری هم میتوانستند باشند و جلسات زیر را راه میانداختند:
– شب چله با زنی با دو چشم گریان به افتخار همسر پر رنج گنجی
– شب چله با خانوادهای با جگری پاره پاره به افتخار مادر و پدر محمدیها
– شب چله با مردی با عمر بر باد رفته به افتخار امیر انتظام
– شب چله با مردی به رنگ اجحاف به افتخار ناصر زرافشان
لطفاً این لیست را تکمیل کنید حافظهی مرا هم هوس شکلات از کار انداخته.
یکی از نمایندگان مجلس در ارتباط با سقوط هواپیمای نظامی گفت: ممکن است خلبان یک دکمه را اشتباه زده باشد!
برای آندسته از عزیزانی که خلبانی نکردهاند و نمایندهی مجلس هم نیستند عرض میکنم که هواپیما آن جلو صدها دکمه دارد که هر کدام برای کاری ساخته شده. یکی از این دکمهها را که بزنید اذان پخش میشود. دیگری را بزنید سرگذشت طفلان مسلم را تعریف میکند. البته کارخانهی کفار آنقدر ایمان و اخلاص ندارد، اینها را پیشرفت تکنیکی برادران سپاه ممکن ساخته. تعدادی از دکمه ها برای عملیات استشهادی تعبیه شدهاند که بعضی از نمایندگان از آنها مطلع و برخی از خلبانان از آنها بی خبرند. احتمال دارد خلبان بعد دیدن نقص فنی عوض آنکه دکمهی جفت راهنما را بزند اشتباهی دکمهی استشهادی را فشار داده. هواپیمای زبان بسته هم که یک مشت پیچ و مهره است فکر کرده بسمالله و الله اکبر باید کوبیده شود به ساختمانی. وسطای راه که میبیند ساختمان ساختمان توحید است شصتش خبردار میشود و همانطور که همهی شما میدانید شصت هواپیما که خبردار بشود دکمهی اتوماتیکِ معجزه روشن میشود، در نتیجه هواپیما ساختمان را رها کرده وسط چمن میخورد به زمین. در خاتمه ما از بنیاد شهید توقع داریم اسم چنین خلبانهایی را که دکمهها را اشتباهی میزنند و آبروی نظام را میبرند از لیست شهدا بیرون آورده با خانوادهی آنها اشد برخوردهای انقلابی را بکند.
یکی از نمایندگان مجلس در ارتباط با سقوط هواپیمای نظامی گفت: ممکن است خلبان یک دکمه را اشتباه زده باشد!
برای آندسته از عزیزانی که خلبانی نکردهاند و نمایندهی مجلس هم نیستند عرض میکنم که هواپیما آن جلو صدها دکمه دارد که هر کدام برای کاری ساخته شده. یکی از این دکمهها را که بزنید اذان پخش میشود. دیگری را بزنید سرگذشت طفلان مسلم را تعریف میکند. البته کارخانهی کفار آنقدر ایمان و اخلاص ندارد، اینها را پیشرفت تکنیکی برادران سپاه ممکن ساخته. تعدادی از دکمه ها برای عملیات استشهادی تعبیه شدهاند که بعضی از نمایندگان از آنها مطلع و برخی از خلبانان از آنها بی خبرند. احتمال دارد خلبان بعد دیدن نقص فنی عوض آنکه دکمهی جفت راهنما را بزند اشتباهی دکمهی استشهادی را فشار داده. هواپیمای زبان بسته هم که یک مشت پیچ و مهره است فکر کرده بسمالله و الله اکبر باید کوبیده شود به ساختمانی. وسطای راه که میبیند ساختمان ساختمان توحید است شصتش خبردار میشود و همانطور که همهی شما میدانید شصت هواپیما که خبردار بشود دکمهی اتوماتیکِ معجزه روشن میشود، در نتیجه هواپیما ساختمان را رها کرده وسط چمن میخورد به زمین. در خاتمه ما از بنیاد شهید توقع داریم اسم چنین خلبانهایی را که دکمهها را اشتباهی میزنند و آبروی نظام را میبرند از لیست شهدا بیرون آورده با خانوادهی آنها اشد برخوردهای انقلابی را بکند.