رفتار و گفتار احمدی نژاد هیتلری است اما با مصدق مقایسهاش میکنند. ملی کردن نفت درآمد زا بود. غنی کردن اورانیوم درآمد کُش. آنها بیست و هفت ماه بدون درآمد نفت چرخیدند و مملکت را چرخاندند تا پیراهن ملت را از سیم خاردار انگلیس درآوردند. اینها هیچی نشده خشتک خودشان و ملت را به سیم خاردار پنج پیچ شورای امنیت گیر دادهاند. ملت حواسش هست که تکان نمیخورد بگذار آقایان کُرکُری بخوانند سیم خار دارِ شورای امنیت جایی که دلش بخواهد زود خشتک میکَند.
رفتار و گفتار احمدی نژاد هیتلری است اما با مصدق مقایسهاش میکنند. ملی کردن نفت درآمد زا بود. غنی کردن اورانیوم درآمد کُش. آنها بیست و هفت ماه بدون درآمد نفت چرخیدند و مملکت را چرخاندند تا پیراهن ملت را از سیم خاردار انگلیس درآوردند. اینها هیچی نشده خشتک خودشان و ملت را به سیم خاردار پنج پیچ شورای امنیت گیر دادهاند. ملت حواسش هست که تکان نمیخورد بگذار آقایان کُرکُری بخوانند سیم خار دارِ شورای امنیت جایی که دلش بخواهد زود خشتک میکَند.
دو چشمِ بازِ مسخ شده
اندوهی ایستاده سینه به سینه
اشک دریاست، شب سحر
عمر رسیده به میانه، نفس به آخر
سرِ کوچهی انتظار
– با چمدانی خالی
نگاهم میکند مرگ
هیچی میچکد از هستی
پُرها خالی
باورها خیالی
یأس میزند قهقهه
در پچ و پچ فلسفه با باور
رخ میکند قبرستانِ فرشتهها
کجاست خدا؟
دو چشمِ بازِ مسخ شده
اندوهی ایستاده سینه به سینه
اشک دریاست، شب سحر
عمر رسیده به میانه، نفس به آخر
سرِ کوچهی انتظار
– با چمدانی خالی
نگاهم میکند مرگ
هیچی میچکد از هستی
پُرها خالی
باورها خیالی
یأس میزند قهقهه
در پچ و پچ فلسفه با باور
رخ میکند قبرستانِ فرشتهها
کجاست خدا؟
پر و خالی
جاریام از زمینِ زجر
آویزانم از آسمانِ عبادت
خیرهام به نزدیکتر از گردنِ ایمان
زمین هیچ
زمان هیچ
مکان هیج
کاش گم نمیشد خدا
بیگ بنگ بیداری
طوفان خوابهای خوش
انفجار باور
– و
بارش شبانه روز اشک
چه پر درد است زمین
چه خالیست آسمان
************
تلخی
نیاز، سر به نماز
بینیازی، در آسمان
بارش درد
آه سرد
مردد
در آستان رفتن و ماندن
پیچش چرا
هجوم فریاد
تلخی بیهودگی
صبح گرفته
خروس بی محل
کارد ظهر
شب هق هق گریههای بی پایان
تقدسی پهن تا عرش
کفری خزنده تا نون شیطان
سکتهی فلسفه
گم شدن زمین زیر پا
چرخش پرگار
دایره بر دایره
تلخی و تکرار…
*************
درد
هفت آسمانِ پر سوراخ خالی
هفتاد عرش بی بنیاد خیالی
طناب کوتاه امید
هستی، درد
هوش، درد
مستی، درد
تصویر پر خط
نمیشود بست دل را
خطی باید کشید روی خط
خطی باید کشید روی خود
پر و خالی
جاریام از زمینِ زجر
آویزانم از آسمانِ عبادت
خیرهام به نزدیکتر از گردنِ ایمان
زمین هیچ
زمان هیچ
مکان هیج
کاش گم نمیشد خدا
بیگ بنگ بیداری
طوفان خوابهای خوش
انفجار باور
– و
بارش شبانه روز اشک
چه پر درد است زمین
چه خالیست آسمان
************
تلخی
نیاز، سر به نماز
بینیازی، در آسمان
بارش درد
آه سرد
مردد
در آستان رفتن و ماندن
پیچش چرا
هجوم فریاد
تلخی بیهودگی
صبح گرفته
خروس بی محل
کارد ظهر
شب هق هق گریههای بی پایان
تقدسی پهن تا عرش
کفری خزنده تا نون شیطان
سکتهی فلسفه
گم شدن زمین زیر پا
چرخش پرگار
دایره بر دایره
تلخی و تکرار…
*************
درد
هفت آسمانِ پر سوراخ خالی
هفتاد عرش بی بنیاد خیالی
طناب کوتاه امید
هستی، درد
هوش، درد
مستی، درد
تصویر پر خط
نمیشود بست دل را
خطی باید کشید روی خط
خطی باید کشید روی خود
برنامه هادی خرسندی با استقبال فراوان مردم مواجه شد. سه چهار دوربین جلسه را فیلمبرداری کرد. شاید قسمتهایی را از رامین مهجوری سردبیر پیوند و مسئول تلویزیون شهر گرفتم و اینجا گذاشتم. لطف هادی خرسندی در قسمت اول برنامه شامل حال من هم شد. با تعاریف دست و دلبازانهاش و سفارشش، در آنتراک تمام کتابهایم فروش رفت و کم هم آوردم. چند دقیقهای در برنامهاش بودم:
درود بر شما خانمها و آقایان
قسمت روخوانی استندآپ کمدی به عهده من گذاشته شده البته خاطرتون باشه که خرسندی آپ کمدی درهیچیک از شهرهای دنیا قسمت روخونی نداشته الا دوشهر بزرگ سیاتل در ایالات متحده آمریکا و ونکوور بزرگ در کانادا که در هر دوی این شهر بزرگ کوپن آن نصیب من شد.
در شهر سیاتل من از کتاب ایماها و اشاره ها که تازه پارسال منتشر شده اما تا امسال هنوز یک نسخه اش فروش نرفته دو سه تا طنز انتخاب کردم. اینبار هم یک کار از همین کتاب را خواهم خواند. با توجه به اینکه رژیم جمهوری اسلامی اهل بخیه و آمریکا اهل معامله هست اگر تا چند سال دیگه رژیم عوض نشد و جناب خرسندی مرتب برنامه گذاشت من این کتابو خورده خورده برا شما تموم خواهم کرد:
من و تو چرا ما نمیشویم؟
(با اجازه از زنده یاد حمید مصدق)
چه کسی میخواهدمن و تو ما بشویم؟
خانهاش خراب باد!
من اگر ما بشوم ضرر میکنم!
تو اگر ما بشویُ برده ای!
نق را باید زد
دروغ را باید گفت
من اگر برخیزم تو سر جایم مینشینی!
تو اگر برخیزی من صندلیت را بر میگیرم!
امگریشنها، نام ترا میگویند
مأموران، طنز مرا میخوانند
کور باید شد و ماند
پر رو باید شد و نوشت
مست باید شد و خواند
در من این پوست کلفتی زچیست؟
در تو این ناز خرکی که چه؟
در من این شعلهی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه؟
چشمک را باید زد
حق را باید گفت:
من اگر، برخیزم
تو اگر، برخیزی
بقیه هموطنان نشسته تماشا خواهند کرد
وقتی من شنیدم هادی خرسندی میاد گفتم حتماً این قسمت معرفیشو من باید بخونم. گفتن نمیشه! چون یکبار منصور خرسندی اونو توی سیاتل خونده حالا طبق سنت تا آخر ایشون باید بخونه. منطق قوی بود دستم به جایی بند نبود اما حرف حساب شنیدن جزو سنن باستانی ما نیست، پذیرفتم اما خودم معرفی نامه نوشتم اجازه بدین براتون بخونم:
معرفی هادی خرسدندی
در مورد اینکه هادی خرسندی از مادری حامله و پدری پشیمان به دنیا آمده باشد متخصصین ایرانی شک دارند. عدهای از آگاهان که ترجیح میدهند شما از اسامی آنها آگاهی پیدا نکنید این احتمال را میدهند که والدین او، او را از یک خانواده آمریکایی اداپت کرده و برای بدبخت کردن به ایران بردهاند. او که با حضور بیش از پنجاه سال در طنز ایران لقب آرت بوخوالد ایران را بخود اختصاص داده بر خلاف ایشان که با جت شخصی اینطرف و آنطرف می رود، ماشین دارد اما چون ماشینش مدام در تعمیرگاهست اکثراً پیاده ایاب و ذهاب میفرماید.
هادی خرسندی که به تعداد آخوندهای ایران مطلب و شعر و داستان و نمایشنامه و نوار و سی دی تولید و ارایه کرده شاخههایی از اپوزیسیون برای قدردانی چهار برابر آخوندها به او فحش و بد و بیراه نثار کردهاند.
هرچند او دشمنی سر سختی با فال گیران و رمالان دارد و همیشه دست کسانی را که به آسمان متوسل میشوند تا زمین را بچاپند رو میکند اما اکثر آنهایی که کف بینند و کف میخوانند معتقدند با اینکه او بسیار با نمک است اما دستی سخت بی نمک دارد. مطالب و طنزهای او راسالهاست که نشریات و مطبوعات مثل ورق زر میبرند اما به اندازه یک برگ تره هم از او نه تشکر میکنند نه قدردانی.
او در زمان شاه و از دوران دبیرستان نوشتن را شروع کرد، اما به صورتی بسیار تصادفی زنده ماند و گرچه عکس امام را در ماه ندید اما توانست انقلاب را ببیند.
کارشناسان علیرغم زیر و رو کردن مدارک منتشر شده سی سال گذشته کا.گ.ب و اینتلجنت سرویس و سی آی ا هنوز مدرکی دال بر همکاری ایشان نیافتهاند پس به ناچار فقط به ایشان فحش شخصی میدهند.
از روابط او آنچه که تا حالا برملا شده یک ازدواج قانونی است که حاصل آن دو جوان برومند پیوند و شاهپرک است. اسناد سایر روابط او را بناست C.I.Aبیست سال دیگر منتشر کند تا اگر عباس میلانی زنده بود در مورد زندگی ایشان کتابی منتشر کند.
هادی طنز خوب مینویسد اما پول بد در میآورد. او مردم را و مردم او را دوست دارند و مردم سی دی های او را مثل زعفران میخرند و مثل ریگ کپی میزنند. او معرفت زیاد دارد اما دوست کم دارد. مار نیست، خط و خال هم ندارد اما نیشهایی که میزند مهلک است
برنامه هادی خرسندی با استقبال فراوان مردم مواجه شد. سه چهار دوربین جلسه را فیلمبرداری کرد. شاید قسمتهایی را از رامین مهجوری سردبیر پیوند و مسئول تلویزیون شهر گرفتم و اینجا گذاشتم. لطف هادی خرسندی در قسمت اول برنامه شامل حال من هم شد. با تعاریف دست و دلبازانهاش و سفارشش، در آنتراک تمام کتابهایم فروش رفت و کم هم آوردم. چند دقیقهای در برنامهاش بودم:
درود بر شما خانمها و آقایان
قسمت روخوانی استندآپ کمدی به عهده من گذاشته شده البته خاطرتون باشه که خرسندی آپ کمدی درهیچیک از شهرهای دنیا قسمت روخونی نداشته الا دوشهر بزرگ سیاتل در ایالات متحده آمریکا و ونکوور بزرگ در کانادا که در هر دوی این شهر بزرگ کوپن آن نصیب من شد.
در شهر سیاتل من از کتاب ایماها و اشاره ها که تازه پارسال منتشر شده اما تا امسال هنوز یک نسخه اش فروش نرفته دو سه تا طنز انتخاب کردم. اینبار هم یک کار از همین کتاب را خواهم خواند. با توجه به اینکه رژیم جمهوری اسلامی اهل بخیه و آمریکا اهل معامله هست اگر تا چند سال دیگه رژیم عوض نشد و جناب خرسندی مرتب برنامه گذاشت من این کتابو خورده خورده برا شما تموم خواهم کرد:
من و تو چرا ما نمیشویم؟
(با اجازه از زنده یاد حمید مصدق)
چه کسی میخواهدمن و تو ما بشویم؟
خانهاش خراب باد!
من اگر ما بشوم ضرر میکنم!
تو اگر ما بشویُ برده ای!
نق را باید زد
دروغ را باید گفت
من اگر برخیزم تو سر جایم مینشینی!
تو اگر برخیزی من صندلیت را بر میگیرم!
امگریشنها، نام ترا میگویند
مأموران، طنز مرا میخوانند
کور باید شد و ماند
پر رو باید شد و نوشت
مست باید شد و خواند
در من این پوست کلفتی زچیست؟
در تو این ناز خرکی که چه؟
در من این شعلهی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه؟
چشمک را باید زد
حق را باید گفت:
من اگر، برخیزم
تو اگر، برخیزی
بقیه هموطنان نشسته تماشا خواهند کرد
وقتی من شنیدم هادی خرسندی میاد گفتم حتماً این قسمت معرفیشو من باید بخونم. گفتن نمیشه! چون یکبار منصور خرسندی اونو توی سیاتل خونده حالا طبق سنت تا آخر ایشون باید بخونه. منطق قوی بود دستم به جایی بند نبود اما حرف حساب شنیدن جزو سنن باستانی ما نیست، پذیرفتم اما خودم معرفی نامه نوشتم اجازه بدین براتون بخونم:
معرفی هادی خرسدندی
در مورد اینکه هادی خرسندی از مادری حامله و پدری پشیمان به دنیا آمده باشد متخصصین ایرانی شک دارند. عدهای از آگاهان که ترجیح میدهند شما از اسامی آنها آگاهی پیدا نکنید این احتمال را میدهند که والدین او، او را از یک خانواده آمریکایی اداپت کرده و برای بدبخت کردن به ایران بردهاند. او که با حضور بیش از پنجاه سال در طنز ایران لقب آرت بوخوالد ایران را بخود اختصاص داده بر خلاف ایشان که با جت شخصی اینطرف و آنطرف می رود، ماشین دارد اما چون ماشینش مدام در تعمیرگاهست اکثراً پیاده ایاب و ذهاب میفرماید.
هادی خرسندی که به تعداد آخوندهای ایران مطلب و شعر و داستان و نمایشنامه و نوار و سی دی تولید و ارایه کرده شاخههایی از اپوزیسیون برای قدردانی چهار برابر آخوندها به او فحش و بد و بیراه نثار کردهاند.
هرچند او دشمنی سر سختی با فال گیران و رمالان دارد و همیشه دست کسانی را که به آسمان متوسل میشوند تا زمین را بچاپند رو میکند اما اکثر آنهایی که کف بینند و کف میخوانند معتقدند با اینکه او بسیار با نمک است اما دستی سخت بی نمک دارد. مطالب و طنزهای او راسالهاست که نشریات و مطبوعات مثل ورق زر میبرند اما به اندازه یک برگ تره هم از او نه تشکر میکنند نه قدردانی.
او در زمان شاه و از دوران دبیرستان نوشتن را شروع کرد، اما به صورتی بسیار تصادفی زنده ماند و گرچه عکس امام را در ماه ندید اما توانست انقلاب را ببیند.
کارشناسان علیرغم زیر و رو کردن مدارک منتشر شده سی سال گذشته کا.گ.ب و اینتلجنت سرویس و سی آی ا هنوز مدرکی دال بر همکاری ایشان نیافتهاند پس به ناچار فقط به ایشان فحش شخصی میدهند.
از روابط او آنچه که تا حالا برملا شده یک ازدواج قانونی است که حاصل آن دو جوان برومند پیوند و شاهپرک است. اسناد سایر روابط او را بناست C.I.Aبیست سال دیگر منتشر کند تا اگر عباس میلانی زنده بود در مورد زندگی ایشان کتابی منتشر کند.
هادی طنز خوب مینویسد اما پول بد در میآورد. او مردم را و مردم او را دوست دارند و مردم سی دی های او را مثل زعفران میخرند و مثل ریگ کپی میزنند. او معرفت زیاد دارد اما دوست کم دارد. مار نیست، خط و خال هم ندارد اما نیشهایی که میزند مهلک است
همین یکشنبه شیشم فروردین برابر با بیست و شیشم مارس از ساعت هفت و نیم تا نه و سی دقیقه هادی خرسندی در آمفی تیاتر سنتنیال برنامه خواهد داشت از همه نقاط دنیا تا وقت هست می توانید خودتان را به ونکوور برسانید و بلیط را از فروشگاههای:
افرا-آریا-آپادانا_میترا_نانسی_نیما تهیه فرمایید.
حیف است برنامهای را که بیش از سیصد اجرای موفق و یک اجرای ناموفق(به علت خرابی میکروفن) داشته از دست بدهید.
بلیت پیش فروش $30و $40 (شب اجرا 35$ و 40$)
تلفن اطلاعات و فروش بلیط 9864086- 604(رستم پولاد)
توجه: بدون پرداخت هزینه اضافی با همان بلیط من هم ده دقیقه در این برنامه برنامه خواهم داشت!
همین یکشنبه شیشم فروردین برابر با بیست و شیشم مارس از ساعت هفت و نیم تا نه و سی دقیقه هادی خرسندی در آمفی تیاتر سنتنیال برنامه خواهد داشت از همه نقاط دنیا تا وقت هست می توانید خودتان را به ونکوور برسانید و بلیط را از فروشگاههای:
افرا-آریا-آپادانا_میترا_نانسی_نیما تهیه فرمایید.
حیف است برنامهای را که بیش از سیصد اجرای موفق و یک اجرای ناموفق(به علت خرابی میکروفن) داشته از دست بدهید.
بلیت پیش فروش $30و $40 (شب اجرا 35$ و 40$)
تلفن اطلاعات و فروش بلیط 9864086- 604(رستم پولاد)
توجه: بدون پرداخت هزینه اضافی با همان بلیط من هم ده دقیقه در این برنامه برنامه خواهم داشت!