حتی اگر مردم رو در روی مقامات بایستند و داد بزنند که دروغ میگویی فکر میکنید از رو میروند؟ ببینید مردم خارک چه میگویند به جناب پرزیدنت و خندهی ایشان را هم ببینید.
سرهنگ ” حبيب لکزايي” روز شنبه در گفت و گوي اختصاصي با خبرنگار ايرنا اظهار داشت: تهديدهاي نرم دشمنان به ويژه در سيستان و بلوچستان شناسايي شده و برخورد جدي با آنها درحال انجام است. چون ایشان اشارهای به تهدیدهای نرم و برخوردهای سختی که انجام شده نکردند من به تعدادی اشاره میکنم:
یکی از تهدیدهای نرم توسط شخصی به نام یعقوب مهرنهاد در منطقه انجام گرفت. نامبرده به قوانین جمهوری اسلامی دل بست و طبق قانون مجوز فعالیت گرفت و شروع کرد به تهدید نرم فرهنگی که نظام با ایشان برخورد زبری کرد. اول ایشان را دستگیر سپس شکنجه بعد وصل کرد به گروه جندالله و سپس با یک برخورد خشن ایشان را اعدام و برادر کم سن و سالش و تعداد زیادی از جوانان بلوچ را تا بزرگسالی و کهولت به زندان افکند.
تهدید نرم بعدی احداث یک مدرسه دینی بود در منطقه لوتک سیستان که در آنجا طلابی، نظام که هیچ، دنیا و مافیها را گذاشتند و شروع کردند به تهدید نرم درس دینی خواندن. نظام هم با یک کاروان بزرگ نظامی و انتظامی و بولدوزری خودش را به آنجا رسانده برخورد تخریبی را تا مسطح کردن مدرسه با خاک ادامه داد.
تعدادی هم مولوی بودند که تهدیدهای نرمی میکردند و میگفتند نکنید آقا. حیا کنید. شرم کنید. بترسید از عقوبت الهی. که نظام هم دستگیرشان کرد و مجبورشان کرد که اعتراف کنند عضو جندالله هستند و بعد برخورد اعدامی کرد با آنها.
تهدیدهای نرم دیگری در سطح منطقه کماکان ادامه دارد. اینجا و آنجا مردم دارند نفس میکشند و حتی دیده شده در بعضی مناطق نان هم میخورند! که الحمدلله برادران به سرکردگی این جناب سرهنگ که عکسش را میبینید در منطقه حضور دارند و به برخوردهای سختِ دستگیری و شکنجه و اعدام ادامه میدهند. البته اظهار نظر کردن در این زمینه از وظایف کاندیداهای انتخابات نیست. آنها بعد از کشتن چریکها، در این برهه در برج میلاد مشغول کارهای مهمتری از قبیل کش رفتن سرود سراومد زمستون(سرود کوهستان) چریکهای به خون خفته هستند. که اجرای دیگرش را میتوانید در اینجا ببینید.
در برنامهی تلویزیونی پیمانه، حدادعادل، درباره راههای اصلاح الگوی مصرف به نقش کوچک کردن حبه قند اشاره کرد و گفت: «من دقت کردم و دیدم که این قندهای حبه، در ژاپن، یکچهارم قندهای حبه ما است. اندازه نخود است.
اتفاقاً من هم مثل حداد عادل هلاک ژاپنم ولی چون مثل ایشان رئیس مجلس نبودهام به حبههای قند نه بلکه به قوانین ژاپن دقت کردهام. در ژاپن قوانین بگیر و ببند هم یکچارم قوانین ماست. ولی فقیه ندارند. آخوند میرود آخوندیش را میکند. تریاکی میرود تریاکش را میکشد. پستها بر اساس اعتقادات مکتبی بذل و بخشش نمیشوند و هر کس بر اساس تواناییها فردی به جایی میرسد. اگر مسئولی در کاری موفق نشد منتقدین را به جای او اعدام نمیکنند خودش عوض مصاحبه میرود خودش را میکشد.
گیرم که استخوانها را از خاوران بردید با یادهایی که مانده در خاطرات چه میکنید؟
اسد مذنبی یکی از طنزنویسان ساکن تورنتو است. من جناب مذنبی را با نوشتههایش در شهروند شناختم. و حالا حدود پانزده سالی است که در نشریات خارج از کشور مطالب و نوشتههای طنزش را میخوانم. بسیار ممنونش هستم که دو کتاب «خاطرات من و آقا» و «برههای بوالهوس چوپانهای بی صواد» را برایم فرستاد. قبلاً آنها را در نشریات خوانده بودم و داشتن آنها به صورت کتاب برایم ارزشمند است. هر دو کتاب توسط نشر افرا منتشر شده. رمان طنزی در دست انتشار دارد که امیدوارم به زودی منتشر بشود.
نمونهای از طنز اسد مذنبی در کتاب خاطرات من و آقا:
جمعه ۱۳ شهريور ماه ۸۳
مقتدا صدر “شرف” ياب شد. دو نفر همراهش بودند. آقا دستشان را جهت بوسيدن دراز کردند. هر سه نفر خيره به دست آقا نگاه کردند و چيزی نگفتند. آقا فرمودند نمک به حرامها و داد زدند ترجمه کن مرتيکه! به عربی گفتم: حرم عليکم ملح (نمک بر شما حرام باد) هر سه هاج و واج نگاهم کردند. دو مرتبه گفتم هذا ولیالامرالمسلمينالعالم! مقتدا حرفم را قطع کرد و گفت: لا . . . هذا ولی امر فیالايران، انا ولی فیالعراق! خواستم ترجمه کنم آقا داد زد فهميدم چه گهی خورد! و ادامه دادند بگو بدون پولهای ما هيچ پخی نيستيد. هر چه زور زدم نفهميدم پخ به عربی چه ميشود. آقا فرياد زدند چرا معطلی! با دستپاچگی گفتم: بدون آقا انت ماشی (بدون آقا شما هيچی نيستيد) آقا داد زدند بگو هيچ پخی نيستيد. گفتم بدون الفلوس آقا انت لاپخ! مقتدا گفت به آقات بگو ما از جانمان مايه ميگذاريم. آقا گفت نميخواهد برای من فيلم بيايی، از جان ديگران مايه ميگذاری. مقتدا هم گفت تو هم از جيب خليفه (ايرانیها) میبخشی! آقا خيلی عصبانی شدند و داد زدند ولم کنيد. مقتدا و همراهان ديدند اوضاع قمر در عقرب شد زدند به چاک. آقا فرمودند خوشت آمد، به طعنه گفتم: خيلی
سرهنگ ” حبيب لکزايي” روز شنبه در گفت و گوي اختصاصي با خبرنگار ايرنا اظهار داشت: تهديدهاي نرم دشمنان به ويژه در سيستان و بلوچستان شناسايي شده و برخورد جدي با آنها درحال انجام است. چون ایشان اشارهای به تهدیدهای نرم و برخوردهای سختی که انجام شده نکردند من به تعدادی اشاره میکنم:
یکی از تهدیدهای نرم توسط شخصی به نام یعقوب مهرنهاد در منطقه انجام گرفت. نامبرده به قوانین جمهوری اسلامی دل بست و طبق قانون مجوز فعالیت گرفت و شروع کرد به تهدید نرم فرهنگی که نظام با ایشان برخورد زبری کرد. اول ایشان را دستگیر سپس شکنجه بعد وصل کرد به گروه جندالله و سپس با یک برخورد خشن ایشان را اعدام و برادر کم سن و سالش و تعداد زیادی از جوانان بلوچ را تا بزرگسالی و کهولت به زندان افکند.
تهدید نرم بعدی احداث یک مدرسه دینی بود در منطقه لوتک سیستان که در آنجا طلابی، نظام که هیچ، دنیا و مافیها را گذاشتند و شروع کردند به تهدید نرم درس دینی خواندن. نظام هم با یک کاروان بزرگ نظامی و انتظامی و بولدوزری خودش را به آنجا رسانده برخورد تخریبی را تا مسطح کردن مدرسه با خاک ادامه داد.
تعدادی هم مولوی بودند که تهدیدهای نرمی میکردند و میگفتند نکنید آقا. حیا کنید. شرم کنید. بترسید از عقوبت الهی. که نظام هم دستگیرشان کرد و مجبورشان کرد که اعتراف کنند عضو جندالله هستند و بعد برخورد اعدامی کرد با آنها.
تهدیدهای نرم دیگری در سطح منطقه کماکان ادامه دارد. اینجا و آنجا مردم دارند نفس میکشند و حتی دیده شده در بعضی مناطق نان هم میخورند! که الحمدلله برادران به سرکردگی این جناب سرهنگ که عکسش را میبینید در منطقه حضور دارند و به برخوردهای سختِ دستگیری و شکنجه و اعدام ادامه میدهند. البته اظهار نظر کردن در این زمینه از وظایف کاندیداهای انتخابات نیست. آنها بعد از کشتن چریکها، در این برهه در برج میلاد مشغول کارهای مهمتری از قبیل کش رفتن سرود سراومد زمستون(سرود کوهستان) چریکهای به خون خفته هستند. که اجرای دیگرش را میتوانید در اینجا ببینید.
در برنامهی تلویزیونی پیمانه، حدادعادل، درباره راههای اصلاح الگوی مصرف به نقش کوچک کردن حبه قند اشاره کرد و گفت: «من دقت کردم و دیدم که این قندهای حبه، در ژاپن، یکچهارم قندهای حبه ما است. اندازه نخود است.
اتفاقاً من هم مثل حداد عادل هلاک ژاپنم ولی چون مثل ایشان رئیس مجلس نبودهام به حبههای قند نه بلکه به قوانین ژاپن دقت کردهام. در ژاپن قوانین بگیر و ببند هم یکچارم قوانین ماست. ولی فقیه ندارند. آخوند میرود آخوندیش را میکند. تریاکی میرود تریاکش را میکشد. پستها بر اساس اعتقادات مکتبی بذل و بخشش نمیشوند و هر کس بر اساس تواناییها فردی به جایی میرسد. اگر مسئولی در کاری موفق نشد منتقدین را به جای او اعدام نمیکنند خودش عوض مصاحبه میرود خودش را میکشد.
گیرم که استخوانها را از خاوران بردید با یادهایی که مانده در خاطرات چه میکنید؟
اسد مذنبی یکی از طنزنویسان ساکن تورنتو است. من جناب مذنبی را با نوشتههایش در شهروند شناختم. و حالا حدود پانزده سالی است که در نشریات خارج از کشور مطالب و نوشتههای طنزش را میخوانم. بسیار ممنونش هستم که دو کتاب «خاطرات من و آقا» و «برههای بوالهوس چوپانهای بی صواد» را برایم فرستاد. قبلاً آنها را در نشریات خوانده بودم و داشتن آنها به صورت کتاب برایم ارزشمند است. هر دو کتاب توسط نشر افرا منتشر شده. رمان طنزی در دست انتشار دارد که امیدوارم به زودی منتشر بشود.
نمونهای از طنز اسد مذنبی در کتاب خاطرات من و آقا:
جمعه ۱۳ شهريور ماه ۸۳
مقتدا صدر “شرف” ياب شد. دو نفر همراهش بودند. آقا دستشان را جهت بوسيدن دراز کردند. هر سه نفر خيره به دست آقا نگاه کردند و چيزی نگفتند. آقا فرمودند نمک به حرامها و داد زدند ترجمه کن مرتيکه! به عربی گفتم: حرم عليکم ملح (نمک بر شما حرام باد) هر سه هاج و واج نگاهم کردند. دو مرتبه گفتم هذا ولیالامرالمسلمينالعالم! مقتدا حرفم را قطع کرد و گفت: لا . . . هذا ولی امر فیالايران، انا ولی فیالعراق! خواستم ترجمه کنم آقا داد زد فهميدم چه گهی خورد! و ادامه دادند بگو بدون پولهای ما هيچ پخی نيستيد. هر چه زور زدم نفهميدم پخ به عربی چه ميشود. آقا فرياد زدند چرا معطلی! با دستپاچگی گفتم: بدون آقا انت ماشی (بدون آقا شما هيچی نيستيد) آقا داد زدند بگو هيچ پخی نيستيد. گفتم بدون الفلوس آقا انت لاپخ! مقتدا گفت به آقات بگو ما از جانمان مايه ميگذاريم. آقا گفت نميخواهد برای من فيلم بيايی، از جان ديگران مايه ميگذاری. مقتدا هم گفت تو هم از جيب خليفه (ايرانیها) میبخشی! آقا خيلی عصبانی شدند و داد زدند ولم کنيد. مقتدا و همراهان ديدند اوضاع قمر در عقرب شد زدند به چاک. آقا فرمودند خوشت آمد، به طعنه گفتم: خيلی
جلیل زلاند یکی از پیشگامان موسیقی معاصر افغانستان در سن هفتاد و چهار سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در شهر تارزانا در کالفرنیای آمریکا بدرود حیات گفت. این مصیبت را به دوستان عزیز افغانستانی و خانواده هنرمند زلاند تسلیت میگویم.
جلیل زلاند یکی از پیشگامان موسیقی معاصر افغانستان در سن هفتاد و چهار سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در شهر تارزانا در کالفرنیای آمریکا بدرود حیات گفت. این مصیبت را به دوستان عزیز افغانستانی و خانواده هنرمند زلاند تسلیت میگویم.
جناب مشایی مشاور رئیس جمهور فرمودهاند نام خلیج فارس سی میلیون سال قدمت تاریخی دارد. به احتمال زیاد مشاور رئیس جمهور اسنادی دارد و حرف مفت نمیزند. من از اسناد ایشان بی خبرم اما خودم سندی دارم که در زیر ملاحظه میفرمایید:
بعد از نوشتن: احتمالن «برادر مشایی» دانیاسوری بوده مشهور که در آن زمان در منطقه میزیسته. مسئول تشابه اسمی نخواهم بود