Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

دلتنگی

June - 5 - 2009ADD COMMENTS

پرواز از من
در آسمان چندمی؟
********************
باغها
از انتظار خسته‏اند
چه می‏کشد
یک علف

********************
سرد است
امروز
دیر است
آفتاب فردا

********************
درد زیاد
شب کوتاه
می‏ماند
کمی ناله
برای فردا


اینجا و آنجا می‏خوانم که میرحسین موسوی در دقیقه نود گل زده و برده. من هم «بازی» را تماشا کردم. گل زد اما هم هند بود، هم آفساید. به آقای رفسنجانی و پسران و شرکاء که نمی‏گویند «مردم» آنها مقامات مملکتی و مسئولین بوده‏اند. مردم آنهایی هستند که استخوانهایشان را از گلزار خاوران بار زدند و بردند. مردم به مختاری، پوینده، زالزاده، علایی، فروهرها، سعیدی سیرجانی، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، یعقوب مهرنهاد و بلوچهایی که همین حالا در شهرهای استان سیستان و بلوچستان اعدام می‏شوند می‏گویند. مردم آنهایی هستند که چپاول محتاجشان کرده به سیب زمینی. هر چهار سال به رنگی در می‏آیند تا از یک جانی بگریزند به یک ناجی.
در مناظره احمدی نژاد و موسوی اگر طرفدار هر کدام باشید، خفت و خواری و شکست طرف مقابل را باور خواهید کرد، اما اگر طرفدار سربلندی ایران و ایرانی باشید، دلتان سخت خواهد فشرد و با تلخی و اندوه پی خواهید برد که نظام لجنزاری است و خانه‏ی ما از پای بست ویران است.
ساربانان محو رقص منطق کوری هستند

آنان را که توانیست در حرکت دادن:

کله‏ی گرگی مردد دارد

از راه رسیدگان گیج یافتن معیارند

بیگانگی آنقدر توله زاییده

که به من و تو

یکی رسیده

نو نهالان را در تابوت می‏کارند

____________________

بخش نخست

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

بخش پنجم

بخش شیشم

بخش هفتم

بخش هشتم

بخش نهم

*****************


اینجا و آنجا می‏خوانم که میرحسین موسوی در دقیقه نود گل زده و برده. من هم «بازی» را تماشا کردم. گل زد اما هم هند بود، هم آفساید. به آقای رفسنجانی و پسران و شرکاء که نمی‏گویند «مردم» آنها مقامات مملکتی و مسئولین بوده‏اند. مردم آنهایی هستند که استخوانهایشان را از گلزار خاوران بار زدند و بردند. مردم به مختاری، پوینده، زالزاده، علایی، فروهرها، سعیدی سیرجانی، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، یعقوب مهرنهاد و بلوچهایی که همین حالا در شهرهای استان سیستان و بلوچستان اعدام می‏شوند می‏گویند. مردم آنهایی هستند که چپاول محتاجشان کرده به سیب زمینی. هر چهار سال به رنگی در می‏آیند تا از یک جانی بگریزند به یک ناجی.
در مناظره احمدی نژاد و موسوی اگر طرفدار هر کدام باشید، خفت و خواری و شکست طرف مقابل را باور خواهید کرد، اما اگر طرفدار سربلندی ایران و ایرانی باشید، دلتان سخت خواهد فشرد و با تلخی و اندوه پی خواهید برد که نظام لجنزاری است و خانه‏ی ما از پای بست ویران است.
ساربانان محو رقص منطق کوری هستند

آنان را که توانیست در حرکت دادن:

کله‏ی گرگی مردد دارد

از راه رسیدگان گیج یافتن معیارند

بیگانگی آنقدر توله زاییده

که به من و تو

یکی رسیده

نو نهالان را در تابوت می‏کارند

____________________

بخش نخست

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

بخش پنجم

بخش شیشم

بخش هفتم

بخش هشتم

بخش نهم

*****************


در چنین روزی حضرت آیت‏الله العظمی امام خمینی که با هیچ احساسی وارد ایران شده بودند معلوم نشد با چه احساسی ایران و جهان را ترک فرمودند. از وصایای ایشان یکی این بود که روحانیون از قبول کارهای اجرایی خود داری فرمایند. اما از آنجایی که خود ایشان به قم نرفت و همانطور که فرمودند یک «طَلَبَه» نشد و در تهران مانده یک حضرت امام شدند سایر روحانیون هم به جز کار اجرایی رفته‏گری، ریاست، معاونت، نمایندگی، امتیاز و سرقفلی سایر امور اجرایی را بین خود و فرزندان تقسیم نمودند. در این روز مراسم با شکوهی بر مزار ایشان برگزار می‏شود که در آنجا ادای احترام را در می‏آورند و معلوم نیست فاتحه چه کسی را می‏خوانند.

بر اساس خبرهای تأیید نشده (دروغه هااااااااا، نیفتید به جون هم) بعضی از آیات عظام و فقها در قم دارند متون و نقل قولهای بزرگان را مورد بررسی قرار می‏دهند تا امکان شهادت حضرت امام را بر اثر لگد یکی از سه خلیفه به اثبات برسانند. آگاهان مذهبی معتقدند این اسناد همین حالا موجودند اما به خاطر وحدت بین صفوف اسلام، هزار و چهارصد سال بعد منتشر خواهند شد.

یک مقام بسیار دروغگو به نقل از البرادعی اعلام کرد که ممکن است بعد از ساخت بمب اتم مدارک مسموم کردن حضرت امام (که بوسیله یک «سنی» صورت گرفت) توسط هاشمی رفسنجانی و تیمسار رضایی به اطلاع ملت ایران برسد.


در چنین روزی حضرت آیت‏الله العظمی امام خمینی که با هیچ احساسی وارد ایران شده بودند معلوم نشد با چه احساسی ایران و جهان را ترک فرمودند. از وصایای ایشان یکی این بود که روحانیون از قبول کارهای اجرایی خود داری فرمایند. اما از آنجایی که خود ایشان به قم نرفت و همانطور که فرمودند یک «طَلَبَه» نشد و در تهران مانده یک حضرت امام شدند سایر روحانیون هم به جز کار اجرایی رفته‏گری، ریاست، معاونت، نمایندگی، امتیاز و سرقفلی سایر امور اجرایی را بین خود و فرزندان تقسیم نمودند. در این روز مراسم با شکوهی بر مزار ایشان برگزار می‏شود که در آنجا ادای احترام را در می‏آورند و معلوم نیست فاتحه چه کسی را می‏خوانند.

بر اساس خبرهای تأیید نشده (دروغه هااااااااا، نیفتید به جون هم) بعضی از آیات عظام و فقها در قم دارند متون و نقل قولهای بزرگان را مورد بررسی قرار می‏دهند تا امکان شهادت حضرت امام را بر اثر لگد یکی از سه خلیفه به اثبات برسانند. آگاهان مذهبی معتقدند این اسناد همین حالا موجودند اما به خاطر وحدت بین صفوف اسلام، هزار و چهارصد سال بعد منتشر خواهند شد.

یک مقام بسیار دروغگو به نقل از البرادعی اعلام کرد که ممکن است بعد از ساخت بمب اتم مدارک مسموم کردن حضرت امام (که بوسیله یک «سنی» صورت گرفت) توسط هاشمی رفسنجانی و تیمسار رضایی به اطلاع ملت ایران برسد.


اسدالله امرايي، مترجم مجرب و پركار كشورمان كه با ترجمه داستان كوتاه، رمان، شعر، طنز، نمايشنامه و مقالات متعدد خدمات شايسته ای را برای اهل كتاب و مطالعه انجام داده به خاطر ناراحتی قلبی بستری شد. برای این نویسنده و مترجم پر کار سلامتی آرزو دارم.

تعدادی از ترجمه‏های او:

کوری نوشتهٔ ژوزه ساراماگو

خوش خنده نوشتهٔ هاینریش بول

مردان بدون زنان نوشتهٔ ارنست همینگوی

لورا دیاز نوشته کارلوس فوئنتس

دختر بخت نوشتهٔ ایزابل آلنده

زندگی من در سیا: جاسوسی برای تمام فصول نوشتهٔ دوان کلاریج

دریا نوشتهٔ جان بنویل

جنگل کوتوله ها نوشتهٔ ایزابل آلنده

کلیسای جامع (دو روایت) نوشتهٔ ریموند کارور، تس گالاگر

سرزمین اژدهای طلایی نوشتهٔ ایزابل آلنده

اسطوره ی عصیان: “چه گوارا”سخن می گوید نوشتهٔ جوزف هنسن

گارسیا مارکز به زبان ساده نوشتهٔ ماریانا سولانت

چه گوارا به زبان ساده نوشتهٔ سرگیو سینای

مکانیک شب کار: یک رمان عاشقانه ی آرام در ده فصل کوتاه نوشتهٔ جی.ام بویر

با چشمان شرمگین نوشتهٔ طاهر بن جلون

جزایر خرد – سیاست های کلان: جزایر تنب و ابوموسی در خلیج فارس

گل های میخک نوشتهٔ ریموند کارور

هر وقت کارم داشتی تلفن کن نوشتهٔ ریموند کارور

دیر راهبان نوشتهٔ فریراد کاسترو ترجمه از اسدالله امرایی و محمد چرم شیر

شهر جانوران نوشتهٔ ایزابل آلنده


جیرت

June - 2 - 20091 COMMENT

جیرت اصطلاحی است که بلوچها در مقابل کسی که هارت و پورت بیخودی می‏کند به کار می‏برند.
ناامنی جاده‏های سرتاسر بلوچستان، به آتش کشیدن بانک‏ها و موسسات دولتی، حمله به بسیج و سپاه پاسداران در شهرهای مختلف به نظر می‏رسد «جیرتی» است که مردم به ستوه آمده این استان به رزمایش‏های اقتدار و قدرت و بیانات فرعون گونه حضرت رهبر و نمایندگان او در منطقه، تحویل می‏دهند.
درست در همین لحظه رهبران مذهبی و معتمدین محل زیر فشار هستند تا مردم خشمگین را راضی کرده به خانه‏ها برگردانند.
گرچه کشت و کشتار هر گز مورد تأیید من و مبارزین سیاسی و اجتماعی و رهبران مذهبی استان نبوده و نیست متأسفانه وقتی مردم به ستوه درآمدند به خودی‏هایی هم که جلوی آنها بایستند، به راحتی خواهند گفت: جیرت


این روزها دوستان بسیار صمیمی ما را خارجه نشینان نسخه پیچ خطاب می کنند. اکبر اعلمی خارجه نشین نیست. خواهان انقلاب نیست. خودش عضو و جزوی از همین رژیم است. جزو کاندیداهای همین دور از انتخابات بود. در نامه سرگشاده خود به حضرت رهبر که حالت نسخه پیچی ندارد چنین می گوید:
«اگر برخوردهای قیم مابانه و تصمیم گیری کمتر از 12 نفر بجای 70 میلیون نفر و محدود کردن انتخاب یک ملت بزرگ به اراده و تصمیم شورای نگهبان و دستچین شدگان این نهاد ،سلب کردن حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دادن آن نیست ،چه معنا و مفهوم دیگری می تواند داشته باشد!؟»
در راستای داشتن ایرانی آزاد چه فرق می‏کند حرف را خارجه نشین نسخه پیچی بزند یا مجلس نشین عمامه پیچی*
____________
* اکبر اعلمی عمامه ندارد حکایت تنگ آمدن قافیه است و به جفنگ آمدن…!


اسدالله امرايي، مترجم مجرب و پركار كشورمان كه با ترجمه داستان كوتاه، رمان، شعر، طنز، نمايشنامه و مقالات متعدد خدمات شايسته ای را برای اهل كتاب و مطالعه انجام داده به خاطر ناراحتی قلبی بستری شد. برای این نویسنده و مترجم پر کار سلامتی آرزو دارم.

تعدادی از ترجمه‏های او:

کوری نوشتهٔ ژوزه ساراماگو

خوش خنده نوشتهٔ هاینریش بول

مردان بدون زنان نوشتهٔ ارنست همینگوی

لورا دیاز نوشته کارلوس فوئنتس

دختر بخت نوشتهٔ ایزابل آلنده

زندگی من در سیا: جاسوسی برای تمام فصول نوشتهٔ دوان کلاریج

دریا نوشتهٔ جان بنویل

جنگل کوتوله ها نوشتهٔ ایزابل آلنده

کلیسای جامع (دو روایت) نوشتهٔ ریموند کارور، تس گالاگر

سرزمین اژدهای طلایی نوشتهٔ ایزابل آلنده

اسطوره ی عصیان: “چه گوارا”سخن می گوید نوشتهٔ جوزف هنسن

گارسیا مارکز به زبان ساده نوشتهٔ ماریانا سولانت

چه گوارا به زبان ساده نوشتهٔ سرگیو سینای

مکانیک شب کار: یک رمان عاشقانه ی آرام در ده فصل کوتاه نوشتهٔ جی.ام بویر

با چشمان شرمگین نوشتهٔ طاهر بن جلون

جزایر خرد – سیاست های کلان: جزایر تنب و ابوموسی در خلیج فارس

گل های میخک نوشتهٔ ریموند کارور

هر وقت کارم داشتی تلفن کن نوشتهٔ ریموند کارور

دیر راهبان نوشتهٔ فریراد کاسترو ترجمه از اسدالله امرایی و محمد چرم شیر

شهر جانوران نوشتهٔ ایزابل آلنده


جیرت

June - 2 - 2009ADD COMMENTS

جیرت اصطلاحی است که بلوچها در مقابل کسی که هارت و پورت بیخودی می‏کند به کار می‏برند.
ناامنی جاده‏های سرتاسر بلوچستان، به آتش کشیدن بانک‏ها و موسسات دولتی، حمله به بسیج و سپاه پاسداران در شهرهای مختلف به نظر می‏رسد «جیرتی» است که مردم به ستوه آمده این استان به رزمایش‏های اقتدار و قدرت و بیانات فرعون گونه حضرت رهبر و نمایندگان او در منطقه، تحویل می‏دهند.
درست در همین لحظه رهبران مذهبی و معتمدین محل زیر فشار هستند تا مردم خشمگین را راضی کرده به خانه‏ها برگردانند.
گرچه کشت و کشتار هر گز مورد تأیید من و مبارزین سیاسی و اجتماعی و رهبران مذهبی استان نبوده و نیست متأسفانه وقتی مردم به ستوه درآمدند به خودی‏هایی هم که جلوی آنها بایستند، به راحتی خواهند گفت: جیرت


این روزها دوستان بسیار صمیمی ما را خارجه نشینان نسخه پیچ خطاب می کنند. اکبر اعلمی خارجه نشین نیست. خواهان انقلاب نیست. خودش عضو و جزوی از همین رژیم است. جزو کاندیداهای همین دور از انتخابات بود. در نامه سرگشاده خود به حضرت رهبر که حالت نسخه پیچی ندارد چنین می گوید:
«اگر برخوردهای قیم مابانه و تصمیم گیری کمتر از 12 نفر بجای 70 میلیون نفر و محدود کردن انتخاب یک ملت بزرگ به اراده و تصمیم شورای نگهبان و دستچین شدگان این نهاد ،سلب کردن حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دادن آن نیست ،چه معنا و مفهوم دیگری می تواند داشته باشد!؟»
در راستای داشتن ایرانی آزاد چه فرق می‏کند حرف را خارجه نشین نسخه پیچی بزند یا مجلس نشین عمامه پیچی*
____________
* اکبر اعلمی عمامه ندارد حکایت تنگ آمدن قافیه است و به جفنگ آمدن…!


خلاص

June - 1 - 20094 COMMENTS

نیمه شب دیشب که بالاخره روز در دنیای واقعی با ماندن یکی دو کار به پایان رسید، آمدم سراغ روز در دنیای مجازی. سری به خبرها، جوابی به ایمیل‏ها، پسغامی به پیغام‏ها و بردن فیضی از دوستان فیس بوک آبادی. وقتی رسیدم به ماجرای شیرین به روزکردن وبلاگ چندین موضوع با هم هجوم آوردند. فکرم رفت به مسیح علی‏نژاد و ف.م.سخن که باز مدتیست به روز نشده‏اند. دیدم در این هیر و ویر انفجار و انزجار و مرده باد و زنده باد، ناگهانی از این دونفر بنویسم می‏شود ماجرای دوستی خاله خرسه. از خیرش گذشتم. حسین درخشان که روزهای تاریکی را می‏گذراند هم به ذهنم آمد اما یادم آمد که سفارش رئیس جمهور اصولگرا هم گره کورش را نتوانست باز کند. گفتم راست بروم سراغ مطلبی انسانی که خانم فرشته قاضی نوشته و من هم آستینها را در پستی بالا بزنم و از اطرافیان بخواهم کمک کنند تا جان زنی را بخریم. یادم افتاد که مسئولان نظام مثل بچه‏های دو ساله لج می‏کنند. چه بسا شما مبلغ را به حسابها ریخته باشید و همین حمایت باعث بشود پول‏ها در زمین بماند و ایشان را به هوا ببرند. غیر از اینها در چنته‏، چیزی نیست جز شعر و داستان. آخرین بار که شعر پست کردم در کامنتدانی، رندی مچم را گرفت و سری تکان داد و نچ نچ نچی کرد کهAffair دارم. می‏ماند داستان. برای ملتی که خودش داستانها دارد مگر می‏شود مرتب داستان تعریف کرد؟
لذا امروز به روز نمی‏شود. خلاص.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!