معالجات اسدالله امرایی موفقیت آمیز بوده و حالا ایشان از بیمارستان مرخص شدهاند.
برای این مترجم خوب و پر کار سلامتی آرزو دارم.
استادی گفت: اگر خلق راست باشد، کج حاکم نشود.
دانشجویی پرسید: شود که شخص بعد رسیدن به حکومت، کج شود؟
گفت: شود اما کج بر راست حکومت نکند مگر راست تن به کج شدن دهد.
معالجات اسدالله امرایی موفقیت آمیز بوده و حالا ایشان از بیمارستان مرخص شدهاند.
برای این مترجم خوب و پر کار سلامتی آرزو دارم.
چه سلامی؟ چه علیکی؟
امامی بود و ما سه تا
بقیه تقسیم میشدن بین ما چهارتا
بهشتی و امام، بهشتی شدن
موندیم تک و تنها، ما دوتا
تو، حضرت رهبر شدی
رئیس خبرگان، کم مقامی نیست به خدا
بیا با هم بخوریم
یکی یکی، یا هم که دوتا دوتا
تا هدر نره خون شهدا
این محموده پاشو کرده تو کفش ما
ولاکن هست یار شما
یا که راست و ریست میکنید، گندشو شما
یا که شروع میکنم من، افشاگری رو از خود شما
________________
اصل نامه را اینجا بخوانید.

خانم سیمین بهبهانی شاعرهی بزرگ و نام آور ایران در میان رنگها بی رنگ ماند. بیهوده نیست که هر کس به او میرسد با احترام سخن میگوید. اطلاعیهاش را با هم بخوانیم:
هموطنان گرامی و دوستان عزیز که از هر جای جهان گرد هم آمدهاید تا دربارهی سرنوشت کشور خود همراهی و هماندیشی کنید. میخواستم که در حضور شما باشم و دیده به دیدارتان روشن کنم. بیماری امانم نداد.
میخواستم به پای تو تقدیم جان کنم
بختم چنین نخواست که کاری چنان کنم
پس به نوشتن کلامی بس میکنم.
کشور ما اکنون بر سر چهارراه سرنوشت ایستاده است. ”انتخابات” را میگویم. با چهار نامزد از صافی گذشتهاش! هرچه کردم که خود را به انتخاب یکی از این چهار تن راضی کنم، نشد! میگویند کشور چهل میلیون شخصیت حایز شرایط شرکت در انتخابات را دارد. فرض کنیم که نیمی از این جمعیت خواهان شرکت هستند؛ آیا در میان آنان شمار قابل توجهی استاد و اندیشهور و اقتصاددان و روشنفکر و سیاستمدار وجود نداشت که فقط چهار تن (آنهم از کسانی که امتحان خود را در ورطهی ادارهی مملکت دادهاند)، پس از گذشتن از ”صافی” به مردم معرفی شوند تا از میان آنان یکی را برگزینند؟ ملت ما اجازهی تشکیل حزب و گروه و جمعیت ندارد. کانون نویسندگان ایران چهلساله شد و هنوز مجوز رسمی نگرفتهاست! در کشورهای دموکراتیک، نمایندگان یا روسای جمهور را احزاب، یعنی مردم تعیین میکنند و به میدان رقابت میفرستند. در کشور ما عکس این است. یک جمع کوچک صلاحیت آنان را تصویب میکند، آنگاه مردم مکلف میشوند که برای ایشان تبلیغ کنند! من یک صدای تنها هستم، در حد خانهیی که در آن سکونت دارم. اما اختیار تفکر و تشخیص خودرا در دست دارم. با همین صدای تنها میگویم که این گونه انتخاب را درست نمیدانم و به هیچ یک از نامزدها رای نمیدهم. به رای هر فرد یا گروه احترام میگذارم. ضمنا یادآور میشوم که این بخت را نداشتهام که به هیچ حزب یا گروهی وابسته باشم، اما برای آنانکه به درستی در گروهی یا حزبی همکاری میکنند آرزوی توفیق دارم. همچنین برای کسانی که با اعتماد راستین در انتخابات اخیر ایران شرکت میکنند آرزوی خیر و صلاح میکنم. برای کشورم ایران، آرزوی آزادی و سربلندی و آرامش و نیکبختی دارم. جهان را از آفت جنگ و ترور و ظلم و شقاوت بهدور میخواهم.
کلام ” تاگور” شاعر و فیلسوف هند را به یاد میآورم که گفت: ”به امید روزی که آفتاب صلح و تمدن، چون نخل زرینی از فراز بلندیهای مشرقزمین بردمد”
چه سلامی؟ چه علیکی؟
امامی بود و ما سه تا
بقیه تقسیم میشدن بین ما چهارتا
بهشتی و امام، بهشتی شدن
موندیم تک و تنها، ما دوتا
تو، حضرت رهبر شدی
رئیس خبرگان، کم مقامی نیست به خدا
بیا با هم بخوریم
یکی یکی، یا هم که دوتا دوتا
تا هدر نره خون شهدا
این محموده پاشو کرده تو کفش ما
ولاکن هست یار شما
یا که راست و ریست میکنید، گندشو شما
یا که شروع میکنم من، افشاگری رو از خود شما
________________
اصل نامه را اینجا بخوانید.
مصاحبهای را به خانم زهرا رهنورد نسبت میدهند که اگر درست باشد در صورت شکست احمدینژاد و پیروزی جناب موسوی طنزنویسان کشور نه تنها دچار کمبود سوژه نخواهند شد بلکه به خودکفایی هم خواهند رسید. کل مصاحبه را میتوانید اینجا بخوانید. این هم نمونهای از «جنس» که مشتری بشوید:
– تجلي حضرت فاطمه زهرا(س) در زندگي من درخشيد نام خود را زهرا و نام خانوادگي خود را به رهنورد و آن هم به خاطر راهي كه در پيش گرفته بودم، تغيير دادم.
– این پروندهسازی صورت میگیرد تا دیگر زن ایرانی به دنبال تحصیل و پویایی و تنها پرفسور زن در عرصه هنر و در کشور خود نباشد.
– احتمالا در درجه اول قصد رییس جمهور این بود که رقیب خود را با این شیوه از میدان به در کند و شوهر ترک زبان و با تعصب وی را عصبانی کند.
در ادامه این نشست مطبوعاتی خبرنگار یکی از رسانههای خارجی از رهنورد در خصوص نقش وی به عنوان بانوی اول کشور پس از پیروزی موسوی در انتخابات همانند میشل اوباما همسر باراک اوباما در آمریکا سوال کرد که وی به زبان انگلیسی پاسخ داد: من میشل اوباما نیستم بلکه زهرا نورد و پیرو حضرت زهرا هستم.
مناجات: بار خدایا یکی از این حضرات تجلیاش در من هم بدرخشد که من هم بتوانم به خاطر راهی که در پیش گرفتم… نه خدا جان با همین اسم یک کاری میکنم.

خانم سیمین بهبهانی شاعرهی بزرگ و نام آور ایران در میان رنگها بی رنگ ماند. بیهوده نیست که هر کس به او میرسد با احترام سخن میگوید. اطلاعیهاش را با هم بخوانیم:
هموطنان گرامی و دوستان عزیز که از هر جای جهان گرد هم آمدهاید تا دربارهی سرنوشت کشور خود همراهی و هماندیشی کنید. میخواستم که در حضور شما باشم و دیده به دیدارتان روشن کنم. بیماری امانم نداد.
میخواستم به پای تو تقدیم جان کنم
بختم چنین نخواست که کاری چنان کنم
پس به نوشتن کلامی بس میکنم.
کشور ما اکنون بر سر چهارراه سرنوشت ایستاده است. ”انتخابات” را میگویم. با چهار نامزد از صافی گذشتهاش! هرچه کردم که خود را به انتخاب یکی از این چهار تن راضی کنم، نشد! میگویند کشور چهل میلیون شخصیت حایز شرایط شرکت در انتخابات را دارد. فرض کنیم که نیمی از این جمعیت خواهان شرکت هستند؛ آیا در میان آنان شمار قابل توجهی استاد و اندیشهور و اقتصاددان و روشنفکر و سیاستمدار وجود نداشت که فقط چهار تن (آنهم از کسانی که امتحان خود را در ورطهی ادارهی مملکت دادهاند)، پس از گذشتن از ”صافی” به مردم معرفی شوند تا از میان آنان یکی را برگزینند؟ ملت ما اجازهی تشکیل حزب و گروه و جمعیت ندارد. کانون نویسندگان ایران چهلساله شد و هنوز مجوز رسمی نگرفتهاست! در کشورهای دموکراتیک، نمایندگان یا روسای جمهور را احزاب، یعنی مردم تعیین میکنند و به میدان رقابت میفرستند. در کشور ما عکس این است. یک جمع کوچک صلاحیت آنان را تصویب میکند، آنگاه مردم مکلف میشوند که برای ایشان تبلیغ کنند! من یک صدای تنها هستم، در حد خانهیی که در آن سکونت دارم. اما اختیار تفکر و تشخیص خودرا در دست دارم. با همین صدای تنها میگویم که این گونه انتخاب را درست نمیدانم و به هیچ یک از نامزدها رای نمیدهم. به رای هر فرد یا گروه احترام میگذارم. ضمنا یادآور میشوم که این بخت را نداشتهام که به هیچ حزب یا گروهی وابسته باشم، اما برای آنانکه به درستی در گروهی یا حزبی همکاری میکنند آرزوی توفیق دارم. همچنین برای کسانی که با اعتماد راستین در انتخابات اخیر ایران شرکت میکنند آرزوی خیر و صلاح میکنم. برای کشورم ایران، آرزوی آزادی و سربلندی و آرامش و نیکبختی دارم. جهان را از آفت جنگ و ترور و ظلم و شقاوت بهدور میخواهم.
کلام ” تاگور” شاعر و فیلسوف هند را به یاد میآورم که گفت: ”به امید روزی که آفتاب صلح و تمدن، چون نخل زرینی از فراز بلندیهای مشرقزمین بردمد”
مصاحبهای را به خانم زهرا رهنورد نسبت میدهند که اگر درست باشد در صورت شکست احمدینژاد و پیروزی جناب موسوی طنزنویسان کشور نه تنها دچار کمبود سوژه نخواهند شد بلکه به خودکفایی هم خواهند رسید. کل مصاحبه را میتوانید اینجا بخوانید. این هم نمونهای از «جنس» که مشتری بشوید:
– تجلي حضرت فاطمه زهرا(س) در زندگي من درخشيد نام خود را زهرا و نام خانوادگي خود را به رهنورد و آن هم به خاطر راهي كه در پيش گرفته بودم، تغيير دادم.
– این پروندهسازی صورت میگیرد تا دیگر زن ایرانی به دنبال تحصیل و پویایی و تنها پرفسور زن در عرصه هنر و در کشور خود نباشد.
– احتمالا در درجه اول قصد رییس جمهور این بود که رقیب خود را با این شیوه از میدان به در کند و شوهر ترک زبان و با تعصب وی را عصبانی کند.
در ادامه این نشست مطبوعاتی خبرنگار یکی از رسانههای خارجی از رهنورد در خصوص نقش وی به عنوان بانوی اول کشور پس از پیروزی موسوی در انتخابات همانند میشل اوباما همسر باراک اوباما در آمریکا سوال کرد که وی به زبان انگلیسی پاسخ داد: من میشل اوباما نیستم بلکه زهرا نورد و پیرو حضرت زهرا هستم.
مناجات: بار خدایا یکی از این حضرات تجلیاش در من هم بدرخشد که من هم بتوانم به خاطر راهی که در پیش گرفتم… نه خدا جان با همین اسم یک کاری میکنم.