Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

آزادی حق ماست

Posted by balouch On January - 14 - 2010


هفت بهایی و خواهر شیرین عبادی

Posted by balouch On January - 14 - 2010

شیرین عبادی با اشاره به دادگاه هفت بهایی گفت که هیچ مدرکی دال بر مجرمیت موکلانش وجود ندارد و اگر دستگاه قضایی بخواهد بر اساس مستندات حکم صادر کند، موکلانش تبرئه خواهند شد. ولی اما ولاکن خواهید دید که دستگاه قضایی به هفت دلیل زیر این هفت نفر و خواهرِ شیرین عبادی را محکوم خواهد کرد:
– چرا آنها هفت نفر هستند و چرا در میانشان زن هم وجود دارد؟
– چرا در این مدت در زندان مانده‏اند؟ با این عملشان غیر از تخریب نظام قصد دیگری داشته‏اند؟
– چرا در انتخابات تقلب کردند و چرا گذاشتند حضرت رهبر آن نطق پر ایراد بعد انتخابات را ایراد بفرمایند؟
– چرا برای نجات خود از زندان اقدام به قتل ندا آقا سلطان کردند؟
– چرا از تأیید بهایی شدن شیرین عبادی خود داری می‏کنند و چرا خواهر او را دستگیر کرده‏اند؟
– چرا در اینهمه مدت که نظام به آنها فرصت داد توبه نکردند و به اسلام مشرف نشدند؟
– چرا در زمانی که آنها در زندان بودند حرمت عاشورا شکست و استادی که بر علیه حضرت رهبر امضا جمع می‏کرد ترور شد؟
بعد از تحریر: به نظر شما هفت دلیل مسخره‏تری که به نظر دستگاه قوه قضایی برای محکومیت این هفت ایرانی نزدیکتر باشد کدامند؟


آزادی حق ماست

Posted by balouch On January - 14 - 2010


برای دردهایی که هائیتی در آن مرده

Posted by balouch On January - 13 - 2010

تاریخ هائیتی با خشونت و نا آرامی همراه بوده است و شورش بردگان علیه اربابان سفیدپوست در اواخر قرن هجدهم سرانجام به پیروزی بردگان و اعلام استقلال این سرزمین منجر شد هرچند این واقعه به بحران های سیاسی در این سرزمین پایان نداد.
هایئیتی از سال 1915 تا سال 1934 در اشغال ارتش آمریکا بود و پس از خروج آمریکاییان توسط دولت های ضعیف و عمدتا دست نشانده آمریکا اداره می شد.
در سال 1957، پزشکی به نام فرانسوا دووالیه – موسوم به پاپا دوک – به ریاست جمهوری هائیتی انتخاب شد که در سال 1964، خود را رئیس جمهوری مادام العمر اعلام داشت و تا زمان مرگ در سال 1971، در راس یک نظام دیکتاتوری بر این کشور حکومت کرد. بیشتر بخوانید


بازی با رموت کنترل

Posted by balouch On January - 13 - 2010


برای دردهایی که هائیتی در آن مرده

Posted by balouch On January - 13 - 2010

تاریخ هائیتی با خشونت و نا آرامی همراه بوده است و شورش بردگان علیه اربابان سفیدپوست در اواخر قرن هجدهم سرانجام به پیروزی بردگان و اعلام استقلال این سرزمین منجر شد هرچند این واقعه به بحران های سیاسی در این سرزمین پایان نداد.
هایئیتی از سال 1915 تا سال 1934 در اشغال ارتش آمریکا بود و پس از خروج آمریکاییان توسط دولت های ضعیف و عمدتا دست نشانده آمریکا اداره می شد.
در سال 1957، پزشکی به نام فرانسوا دووالیه – موسوم به پاپا دوک – به ریاست جمهوری هائیتی انتخاب شد که در سال 1964، خود را رئیس جمهوری مادام العمر اعلام داشت و تا زمان مرگ در سال 1971، در راس یک نظام دیکتاتوری بر این کشور حکومت کرد. بیشتر بخوانید


بازی با رموت کنترل

Posted by balouch On January - 13 - 2010


آغاز دوران انفجار

Posted by balouch On January - 12 - 2010

در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بسته‏اند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون می‏آید کسی با رموت کنترل بمب را می‏ترکاند و استاد دانشگاه را می‏کشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا می‏شوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنه‏ای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان می‏کشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران می‏اندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی می‏کنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها می‏بندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شن‏های روان حرکت‏های ساندیسی گم و گور می‏شود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.


آغاز دوران انفجار

Posted by balouch On January - 12 - 2010

در تهران بمبی را در موتوری جا سازی کرده موتور سیکلت را مثل الاغی بسته‏اند به درختی که روبروی خانه یکی از اساتید دانشگاه تهران بوده. ایشان که از خانه بیرون می‏آید کسی با رموت کنترل بمب را می‏ترکاند و استاد دانشگاه را می‏کشد. تا اینجا ماجرا شفاف است. اما خبرگزاری فارس و مقامات ریز و درشت برای گل آلود کردن جریان اطلاع رسانی، وارد ماجرا می‏شوند. استادی را که نامش پای نامه اعتراضی اساتید به خامنه‏ای بوده و از طرفداران مهندس موسوی است، استادی ولایی و بسیجی و انقلابی معرفی کرده در ترورش پای اسرائیل و آمریکا را به میان می‏کشند و حتی آنرا به گردن انجمن پادشاهی ایران می‏اندازند. اسرائیل و آمریکا و انجمن پادشاهی ایران آنقدر سر و زبان و تریبون دارند که از خود دفاع کنند. مسعود علیمحمدی هم با همه بدشانسی آنقدر شانس داشت که در تهران زندگی کند و استاد دانشگاه تهران باشد و مرگش بشود خبر داغ تمام خبرگزاریها. سخت نگران سایر اساتیدمان هستم که در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان زندگی می‏کنند و در کنار جنبش مردمی ایران سعی دارند آقا را از خواب بیدار کنند اما حضرتش به جای گوش دادن به آنها با دیوانگان وزارت اطلاعات کمر به قتل آنها می‏بندد و حتی خبر مرگشان هم زیر شن‏های روان حرکت‏های ساندیسی گم و گور می‏شود. آغاز دوران انفجار است، در هر خبر مرگی اول برای دومار روی دوشهای حضرت رهبر نگاه کنید.


حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا می‏کند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سروده‏ام!

قدرت ملت بیدار می‏بینم

حالت نظام غدار می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏گویم بلکه /ازحضور این امام! می‏بینم

روز شنبه یا جمعه‏ای من /تن او خسته و بیمار و زار می‏بینم

نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار می‏بینم

هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار می‏بینم

چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار می‏بینم

مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار می‏بینم

غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار می‏بینم

چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار می‏بینم

ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار می‏بینم

ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار می‏بینم

جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار می‏بینم

بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار می‏بینم

صد البته، شکر خدا نیامده /سلطه‏اش تارومار می‏بینم

سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار می‏بینم

حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار می‏بینم

نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار می‏بینم

رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار می‏یبینم

عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم

هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار می‏بینم

بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان می‏بینم

غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار می‏بینم

بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار می‏بینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار می‏بینم

فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار می‏بینم

بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار می‏بینم


حضرتش دیشب به خوابم آمد و این نسخه را دیکته فرمودند. سکته های وزنی ارتباط پیدا می‏کند به خواب آلودگی بنده و الا از لحاظ اوزان عروضی بنده در سنگین وزن هم شعر سروده‏ام!

قدرت ملت بیدار می‏بینم

حالت نظام غدار می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏گویم بلکه /ازحضور این امام! می‏بینم

روز شنبه یا جمعه‏ای من /تن او خسته و بیمار و زار می‏بینم

نفس رهبر چون رود بیرون ز تنش/ فیروزآبادی را بر سر کار می‏بینم

هست فصل خونریزی در عهدش /مردم ایران را بر سر دار می‏بینم

چون دو- ده روز سرداری کرد/ سرداریش را بر کنار می‏بینم

مجتبی گر به تخت بنشیند/ بوالعجب روزی به روزگار می‏بینم

غارت و قتل مردم ایران /دست حوزه، عجب به کار می‏بینم

چاپیدن و بردن در عهدش /سخت، بی اختیار می‏بینم

ظلمت ظلم «آقایان» دیار/ بی حد و بی شمار می‏بینم

ظلم آشکار، تجاوز و تحقیر/ بر مرد و زن شعار می‏بینم

جنگ و آشوب و فتنه بسیار /در کمین، بی شمار می‏بینم

بر سر هر کوی و هر برزن /نام او زشت و خوار می‏بینم

صد البته، شکر خدا نیامده /سلطه‏اش تارومار می‏بینم

سیدی را از نسل آل رسول/ بنده در حال فرار می‏بینم

حضرت مهدی آشکار هم شود/ امتش چه تار و مار می‏بینم

نجات را در دانایی مردم و قانون /در رفتار و گفتار می‏بینم

رهنمای آزادی بیان و احزاب / شفافیت در کنش و کردار می‏یبینم

عدل و دادی چو می شود پیدا/ دولتش را چه پایدار می بینم

هرکجا رو نهد ایرانی /فرش قرمز را، برقرار می‏بینم

بعد این تباهی از میان برود ریش /چون نگار در میان می‏بینم

غم مخور زآنکه من در این تشویش /خرمی وصل یار می‏بینم

بعد از این خود آدم خواهد آمد/ که من انسان را مدار می‏بینم
دولت انسانی آشکار شود/ همچنان که من آشکار می‏بینم

فارس و ترک و کرد و بلوچ/ در برابر قانون، همه در کنار می‏بینم

بعد از تحریر: خوب یادم نیست ولی انگار در خواب ایشان گفت:
هر کس نکند این نسخه جدید را به هفت نفر ایمیل/ من او را ساندیس خوار می‏بینم


خر در چنگ گرگ

Posted by balouch On January - 11 - 2010

خری مستخدم گرگی شد و با سم خود جسم سختی بساخت و با آن برای گرگ چندان بکشت که معروف شد به خلخالی حضرت رهبر و سم‏اش عاقبت مثل چنگ و چنگال و خودش چون گرگ شد. شیران که بعد از تقلب حضرت رهبر به مصاف گرگ بلند شدند اوضاع به نهضت آب پرتقال(انگور) ساندیس کشید اما بی نتیجه ماند لذا گرگ عزم کرد که خر را به رسم قربانی به جای خود تقدیم شیران کند. خرگوشی گفت: الا یایهالشیران خر را برهانید که چون فاتحه‏ی گرگ بزرگ خواندید او عبا از جنایات گرگ‏ پسر بردارد و آقا مجتبی را به تاریخ معرفی کند.

عکس تزیینی نیست. رویش کلیک کنید




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!