با پیشنهاد «سپید» سحرخیز تا آنجا که آخر الامر به انداختن رأی سفید در صندوق منتهی می شود موافقم اما انداختن رأی سفید در صندوقی که سیاهیش تاریخی شده علیرغم سحرخیز بودن عیسی، می ترسم او را و ما را کامروا نکند.
این شیوخی که من می شناسم چهار روز اعلام نتایج را به تأخیر می اندازند تا طلاب با خط خوانا روی تک تک برگهای سفید اسم سیاه عمامه ای را بنویسند.
عیسی که موسی را نشناسد وای به حال ما!
Archive for the ‘فارسی’ Category
سپیدی با سیاهی؟
سپیدی با سیاهی؟
با پیشنهاد «سپید» سحرخیز تا آنجا که آخر الامر به انداختن رأی سفید در صندوق منتهی می شود موافقم اما انداختن رأی سفید در صندوقی که سیاهیش تاریخی شده علیرغم سحرخیز بودن عیسی، می ترسم او را و ما را کامروا نکند.
این شیوخی که من می شناسم چهار روز اعلام نتایج را به تأخیر می اندازند تا طلاب با خط خوانا روی تک تک برگهای سفید اسم سیاه عمامه ای را بنویسند.
عیسی که موسی را نشناسد وای به حال ما!
توقیف کارنامه
ماهنامه ادبی کارنامه به دلیل استفاده مکرر از تعابیر خلاف عفت عمومی و ابتذال توقیف شد. این چیزی است که نظام می گوید.
اولین سردبیر این نشریه گلشیری بود. نگار اسکندرفر، محمود دولت آبادی و نهایتاً شورایی از نویسندگانی مثل منوچهر آتشی، حافظ موسوی، شهریار وقفی پور، اسدالله امرایی و محمد محمدعلی این ماهنامه را کارنامه کردند. خوشا تعابیر خلاف عفت و ابتذالی که اینها برای جامعه بیاورند.
همان بهتر که کارنامه توقیف شد تا نگار اسکندرفر مجبور نباشد قیافه های نحس و صداهای منحوس را بیشتر از این تحمل کند. در آن مملکت تا اطلاع ثانوی باید نشریه یالثارات منتشر بشود مشتی بی ادب چه می داند ماهنامه ی ادبی را.
توقیف کارنامه
ماهنامه ادبی کارنامه به دلیل استفاده مکرر از تعابیر خلاف عفت عمومی و ابتذال توقیف شد. این چیزی است که نظام می گوید.
اولین سردبیر این نشریه گلشیری بود. نگار اسکندرفر، محمود دولت آبادی و نهایتاً شورایی از نویسندگانی مثل منوچهر آتشی، حافظ موسوی، شهریار وقفی پور، اسدالله امرایی و محمد محمدعلی این ماهنامه را کارنامه کردند. خوشا تعابیر خلاف عفت و ابتذالی که اینها برای جامعه بیاورند.
همان بهتر که کارنامه توقیف شد تا نگار اسکندرفر مجبور نباشد قیافه های نحس و صداهای منحوس را بیشتر از این تحمل کند. در آن مملکت تا اطلاع ثانوی باید نشریه یالثارات منتشر بشود مشتی بی ادب چه می داند ماهنامه ی ادبی را.
تسلیت
دکتر محمود گودرزی که هر هفته شهروند را با مطلبی از او آغاز می کردیم رفت. با آنهمه عشقی که به ایران داشت سخت است که آدم این خبر را بشنود و بغضش نترکد. کاش بار دیگر ایران را می دید. وصیت کرده برایش مراسم یادبود نگذارند در عوض هزینه چنان مراسمی را به حساب بنیادی به نام خود او بریزند تا زیر نظر رضا براهنی ، عزت مصلی نژاد و حسن زرهی صرف کمک به خانواده های روزنامه نگاران زندانی و نویسندگان دربند بشود. برای اطلاعات بیشتر روی عکس کلیک کنید.
تسلیت
دکتر محمود گودرزی که هر هفته شهروند را با مطلبی از او آغاز می کردیم رفت. با آنهمه عشقی که به ایران داشت سخت است که آدم این خبر را بشنود و بغضش نترکد. کاش بار دیگر ایران را می دید. وصیت کرده برایش مراسم یادبود نگذارند در عوض هزینه چنان مراسمی را به حساب بنیادی به نام خود او بریزند تا زیر نظر رضا براهنی ، عزت مصلی نژاد و حسن زرهی صرف کمک به خانواده های روزنامه نگاران زندانی و نویسندگان دربند بشود. برای اطلاعات بیشتر روی عکس کلیک کنید.
به بهانه حضور محمد محمدعلی در ونکوور
نویسنده ی «باورهای خیس یک مرده» در شهر ماست . اسمش را در آدرس یاب اینترنتی خود تایپ کنید تا هر چه دلتان می خواهد راجع به او اطلاعات به دست بیاورید.
قدی بلند، موهایی جوگندمی و جوانی ای که در صورتش نشکفته پژمرده شده.
چشمان درشتش با چینهایی که زیر آنها افتاده هنوز اینجا در ونکوور هم نگران حادثه ای است.
به هر کس که می رسد مانده که چگونه تعجبش را از این همه پراکندگی ما بگوید. نمی داند که بیگانگی آنقدر توله زاییده که به هر دو نفر غریب خیابانهای غربت یکی رسیده. می ترسم لبانش را که بیست و هفت سال وزش بی محابای باد خشکانده، چیزی در خارج، طراوتی ندهد.
نویسنده ی کهنه کاری چون او باید بداند نسل بعد او دچار حادثه شد و برای غرق نشدن، از روی اجبار استعدادش را به دریا انداخت و سوادش را به روزمره گی فروخت.
تلخ است اما وقتی که زمستان طولانی شد در ختان را باید با مردن مقایسه کرد نه با سر به فلک کشیدن.
فرامرز پورنوروز در رادیو زن ونکوور با او مصاحبه ای کرده که قسمتی از آن را می توانید با کلیک کردن اینجا گوش دهید. در تلاشم متن کامل مصاحبه را که کیفیت بهتری داشته باشد با این فایل عوض کنم.
به بهانه حضور محمد محمدعلی در ونکوور
نویسنده ی «باورهای خیس یک مرده» در شهر ماست . اسمش را در آدرس یاب اینترنتی خود تایپ کنید تا هر چه دلتان می خواهد راجع به او اطلاعات به دست بیاورید.
قدی بلند، موهایی جوگندمی و جوانی ای که در صورتش نشکفته پژمرده شده.
چشمان درشتش با چینهایی که زیر آنها افتاده هنوز اینجا در ونکوور هم نگران حادثه ای است.
به هر کس که می رسد مانده که چگونه تعجبش را از این همه پراکندگی ما بگوید. نمی داند که بیگانگی آنقدر توله زاییده که به هر دو نفر غریب خیابانهای غربت یکی رسیده. می ترسم لبانش را که بیست و هفت سال وزش بی محابای باد خشکانده، چیزی در خارج، طراوتی ندهد.
نویسنده ی کهنه کاری چون او باید بداند نسل بعد او دچار حادثه شد و برای غرق نشدن، از روی اجبار استعدادش را به دریا انداخت و سوادش را به روزمره گی فروخت.
تلخ است اما وقتی که زمستان طولانی شد در ختان را باید با مردن مقایسه کرد نه با سر به فلک کشیدن.
فرامرز پورنوروز در رادیو زن ونکوور با او مصاحبه ای کرده که قسمتی از آن را می توانید با کلیک کردن اینجا گوش دهید. در تلاشم متن کامل مصاحبه را که کیفیت بهتری داشته باشد با این فایل عوض کنم.
عکس و خبر
خاتمی در حال تمرین سخنرانی گفتگوی تمدنها برای هیئت بلند پایه همراه خود در پاریس.
عکس و خبر
خاتمی در حال تمرین سخنرانی گفتگوی تمدنها برای هیئت بلند پایه همراه خود در پاریس.
گفتگوی تمدنها*
تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.
* از نوشته های قبلی
گفتگوی تمدنها*
تمدن آمریکایی: با نظم نوین جهانی و حمله ی ناگهانی برویم سراغ کشورهای خاطی در دهکده ی جهانی.
تمدن اروپایی: با فیگور دموکراسی و دیا لوگ انتقادی و روش آب زیر کاهی معامله کنیم با کشورهای آسیایی.
تمدن آخوندی: با وحدت کلمه و عمل انقلابی و فتوای اجتهادی حملَه بَه آزادی.
* از نوشته های قبلی