یعقوب مهرنهاد دبیر انجمن «جوانان صدای عدالت» وروزنامه نگار و سرپرست روزنامه «مردم سالاری» از فعالان مدنیای بود که اصلاح ناپذیری نظام را قبول نداشت و معتقد به فعالیت در محدودهی قانون بود. دانشجویان و جوانان عضو این انجمن با باورهای خراش ندیده از تعصب و رنگ نگرفته از خشونت قانون شکنیهای مسئولان استان را به امید رسیدن به گوش کر مرکز فریاد میزدند و در کنار آن به فعالیت فرهنگی در کمیسیونهای تخصصی این انجمن میپرداختند. اما همانطور که بر شما واضح و بر من مبرهن است رژیم حتی فعالیت انجمنهای قانونیای را که خود جواز فعالیت برایشان صادر کرده تاب نمیآورد و اکنون بعد از ده ماه زندان بی محاکمه و ملاقات، این جوان، محکوم به اعدام شده.
استاندار سیستانی استان، که تا گردن فرو رفته در بسیج و نظام، چیزی از تبار رستمیاش نمانده که گرزی برای گرگی بلند کند.
حجج اسلام، سلیمانی و نکونام، نمایندگان ولی فقیه در استان، سر سپردهتر از آنند که از آنها توقع داشت روح درو نکنند.
روحانیون تسنن استان حرف نزده سرنوشت امام جمعهی مسجد قباد کردستان انتظارشان را میکشد.
حضرت رهبر و شورای نگهبان و سرداران سپاه و وزرای اطلاعات سخت گرفتارند که عبا و مقام و درجاتشان را باد انتخابات مجلس هشتم نبرد.
دبیر کل سازمان ملل سرگرم تنگ کردن سوراخ گشاد لایهی اوزن است.
من و شما هر چه مو داشتیم در این بیست و نه سال از سر کندیم و اینجا و آنجای غربت یکی یکی دق مرگ میشویم.
میماند تیغ جلادها بر گردن مهرنهادها.
درد آنجاست که وقتی طناب دار افتاد بر گردن مهرنهاد، جوانان استان مهر را خواهند نهاد و خواهند پذیرفت منطق مشت در مقابل مشت را.
Archive for the ‘فارسی’ Category
یعقوب مهرنهاد در آستانه اعدام
یعقوب مهرنهاد در آستانه اعدام
یعقوب مهرنهاد دبیر انجمن «جوانان صدای عدالت» وروزنامه نگار و سرپرست روزنامه «مردم سالاری» از فعالان مدنیای بود که اصلاح ناپذیری نظام را قبول نداشت و معتقد به فعالیت در محدودهی قانون بود. دانشجویان و جوانان عضو این انجمن با باورهای خراش ندیده از تعصب و رنگ نگرفته از خشونت قانون شکنیهای مسئولان استان را به امید رسیدن به گوش کر مرکز فریاد میزدند و در کنار آن به فعالیت فرهنگی در کمیسیونهای تخصصی این انجمن میپرداختند. اما همانطور که بر شما واضح و بر من مبرهن است رژیم حتی فعالیت انجمنهای قانونیای را که خود جواز فعالیت برایشان صادر کرده تاب نمیآورد و اکنون بعد از ده ماه زندان بی محاکمه و ملاقات، این جوان، محکوم به اعدام شده.
استاندار سیستانی استان، که تا گردن فرو رفته در بسیج و نظام، چیزی از تبار رستمیاش نمانده که گرزی برای گرگی بلند کند.
حجج اسلام، سلیمانی و نکونام، نمایندگان ولی فقیه در استان، سر سپردهتر از آنند که از آنها توقع داشت روح درو نکنند.
روحانیون تسنن استان حرف نزده سرنوشت امام جمعهی مسجد قباد کردستان انتظارشان را میکشد.
حضرت رهبر و شورای نگهبان و سرداران سپاه و وزرای اطلاعات سخت گرفتارند که عبا و مقام و درجاتشان را باد انتخابات مجلس هشتم نبرد.
دبیر کل سازمان ملل سرگرم تنگ کردن سوراخ گشاد لایهی اوزن است.
من و شما هر چه مو داشتیم در این بیست و نه سال از سر کندیم و اینجا و آنجای غربت یکی یکی دق مرگ میشویم.
میماند تیغ جلادها بر گردن مهرنهادها.
درد آنجاست که وقتی طناب دار افتاد بر گردن مهرنهاد، جوانان استان مهر را خواهند نهاد و خواهند پذیرفت منطق مشت در مقابل مشت را.
فدراسیون کوچولو
ما اگر از اول، خط امام را رها نمیکردیم و توی دهان فدراسیون فوتبال میزدیم و خودمان با افغانستان و سوریه و حسن نصرالله و اسماعیل هانیه یک فدراسیون کوچولو میزدیم تا حالا کلمنته که سهل است فیفا هم جلویمان لنگ میانداخت. در چنان صورتی ما میتوانستیم لباس فوتبالیستهایمان را تا پوشش زیر زانو و آرنج، طراحی و پای خواهران را به استادیوم باز کنیم.
به خاطر همین فدراسیون کوفتی امروزه روحانیون ما مصدر همهی امور شدهاند الا مربیگری و داوری فوتبال. در صورتیکه تاریخ نشان داده که روحانیت انقلابی به راحتی توپ را از زیر پای هر بازیکنی بیرون کشیده و اگر مصلحت دیده به خودش هم گل زده و پیروز هم شده و در هر برههی تاریخ بغل گوش تماشاچی چنان سوت زده که زهرهاش را آب و صدای الله و اکبرش را به کرهی ماه رسانده. اگر حالا ما پست مربیگری و سوت داوری را واقعاً به دست آنها بدهیم دست ما برای شکنجه، تعزیر و حتی اعدام بازیکنان باز میشود و همین امر جام جهانی را در کنارغنی سازی، حق مسلم ما میکند.
فدراسیون کوچولو
ما اگر از اول، خط امام را رها نمیکردیم و توی دهان فدراسیون فوتبال میزدیم و خودمان با افغانستان و سوریه و حسن نصرالله و اسماعیل هانیه یک فدراسیون کوچولو میزدیم تا حالا کلمنته که سهل است فیفا هم جلویمان لنگ میانداخت. در چنان صورتی ما میتوانستیم لباس فوتبالیستهایمان را تا پوشش زیر زانو و آرنج، طراحی و پای خواهران را به استادیوم باز کنیم.
به خاطر همین فدراسیون کوفتی امروزه روحانیون ما مصدر همهی امور شدهاند الا مربیگری و داوری فوتبال. در صورتیکه تاریخ نشان داده که روحانیت انقلابی به راحتی توپ را از زیر پای هر بازیکنی بیرون کشیده و اگر مصلحت دیده به خودش هم گل زده و پیروز هم شده و در هر برههی تاریخ بغل گوش تماشاچی چنان سوت زده که زهرهاش را آب و صدای الله و اکبرش را به کرهی ماه رسانده. اگر حالا ما پست مربیگری و سوت داوری را واقعاً به دست آنها بدهیم دست ما برای شکنجه، تعزیر و حتی اعدام بازیکنان باز میشود و همین امر جام جهانی را در کنارغنی سازی، حق مسلم ما میکند.
ادامه بازی
هادی خرسندی و پرویز صیاد این بار با نمایشنامهی «هادی و صمد ده سال بعد» به ونکوور آمدند.
این بازی ادامهی بازیای است که قشر با سواد و بیسواد جامعهی ما روی صحنه کالبد شکافی میشود.
تلاش در ایجاد ارتباط و دادن آگاهی یکطرفه است و قشر بی سواد تنها برای آنکه به نان و نوایی برسد به این بازی تن در میدهد. مأخذ و استناد قشر با سواد به فروید است و روش ارتباط «تراپی» است. در حالی که مأخذ و استناد قشر بیسواد ملا علی است و باعث عدم ارتباط «خرافات» است.
پرویز صیاد و هادی خرسندی با بازی درخشان خود و باز کردن پرانتزهایی در بازی نشان میدهند که از لحاظ آگاهی قشر بیسواد گاهی همطراز و گاهی جلوتر از قشر روشنفکر جامعه است، اما پذیرفتن یک رئالیسم جادویی را که او را با سرعت بیشتری (از آنچه که سواد و آگاهی بیشتر شعارگونه وعده میدهد) به آرزوهایش میرساند، ترجیح میدهد. تا سرحدی که علیرغم آنکه فراتر و بهتر از قشر آگاه، چاه جمکران و ملا علی و نیروهای سیاسیای را که آب به آسیاب قدرت میریزند به تمسخر میگیرد اما به خرافاتش چنان چسبیده و ساز خود را با چنان باوری میزند که قشر آگاه هم باور میکند صدای نیای را که از لولهی آفتابه بیرون میآید.
اگر آنها به شهر شما هم آمدند به دیدن نمایشنامه بروید. این نمایشنامه واقعاً نمایشنامهای است «برای آنان که میخواهند فقط بخندند و آنها که نمیخواهند فقط بخندند.»
ادامه بازی
هادی خرسندی و پرویز صیاد این بار با نمایشنامهی «هادی و صمد ده سال بعد» به ونکوور آمدند.
این بازی ادامهی بازیای است که قشر با سواد و بیسواد جامعهی ما روی صحنه کالبد شکافی میشود.
تلاش در ایجاد ارتباط و دادن آگاهی یکطرفه است و قشر بی سواد تنها برای آنکه به نان و نوایی برسد به این بازی تن در میدهد. مأخذ و استناد قشر با سواد به فروید است و روش ارتباط «تراپی» است. در حالی که مأخذ و استناد قشر بیسواد ملا علی است و باعث عدم ارتباط «خرافات» است.
پرویز صیاد و هادی خرسندی با بازی درخشان خود و باز کردن پرانتزهایی در بازی نشان میدهند که از لحاظ آگاهی قشر بیسواد گاهی همطراز و گاهی جلوتر از قشر روشنفکر جامعه است، اما پذیرفتن یک رئالیسم جادویی را که او را با سرعت بیشتری (از آنچه که سواد و آگاهی بیشتر شعارگونه وعده میدهد) به آرزوهایش میرساند، ترجیح میدهد. تا سرحدی که علیرغم آنکه فراتر و بهتر از قشر آگاه، چاه جمکران و ملا علی و نیروهای سیاسیای را که آب به آسیاب قدرت میریزند به تمسخر میگیرد اما به خرافاتش چنان چسبیده و ساز خود را با چنان باوری میزند که قشر آگاه هم باور میکند صدای نیای را که از لولهی آفتابه بیرون میآید.
اگر آنها به شهر شما هم آمدند به دیدن نمایشنامه بروید. این نمایشنامه واقعاً نمایشنامهای است «برای آنان که میخواهند فقط بخندند و آنها که نمیخواهند فقط بخندند.»
سنت شکنی
هادی خرسندی و پرویز صیاد دو شخصیتی که من برایشان خیلی احترام قائلم فردا در شهر ما ونکوور برنامه خواهند داشت. من دیر جنبیدم. بلیط برنامه آنها مدتهاست تمام شده. هر دوی آنها را من از نزدیک میشناسم و شانس آشنایی با آنها را داشتهام و از هر دو آموختهام.
رسم ماست که این حرفها را بعد از مرگ دوستانمان بر زبان بیاوریم، اما چه چیز من به آدم درست حسابی میماند که این یکی بماند.
ترجیح دادم حالا که میهمان شهر ما هستند آن را اعتراف کنم.
بعد از تحریر: یک ساعت مانده به نمایش منصور خرسندی زنگ زد و خبر داد که برایم بلیط دارد. جایتان خالی هم فال بود و هم تماشا. بعد نمایشنامه دیداری هم تازه شد با هادی خرسندی و پرویز صیاد.
سنت شکنی
هادی خرسندی و پرویز صیاد دو شخصیتی که من برایشان خیلی احترام قائلم فردا در شهر ما ونکوور برنامه خواهند داشت. من دیر جنبیدم. بلیط برنامه آنها مدتهاست تمام شده. هر دوی آنها را من از نزدیک میشناسم و شانس آشنایی با آنها را داشتهام و از هر دو آموختهام.
رسم ماست که این حرفها را بعد از مرگ دوستانمان بر زبان بیاوریم، اما چه چیز من به آدم درست حسابی میماند که این یکی بماند.
ترجیح دادم حالا که میهمان شهر ما هستند آن را اعتراف کنم.
بعد از تحریر: یک ساعت مانده به نمایش منصور خرسندی زنگ زد و خبر داد که برایم بلیط دارد. جایتان خالی هم فال بود و هم تماشا. بعد نمایشنامه دیداری هم تازه شد با هادی خرسندی و پرویز صیاد.
قبر و تحول فرهنگی
سرپرست سازمان اوقاف میفرمایند هشت هزار امامزاده و بقاع متبرکه در کشور وجود دارد. به عقیده این حجةالاسلام بقاع متبرکه میتوانند نقش مهمی در تحول فرهنگی جامعه داشته باشند.
دانشمندان غربی فکر میکنند تحول فرهنگی با بقاع خشک و خالی هم امکان پذیر است. برای همین شما میبینید که فرهنگ غرب اصلاً متحول نمیشود و حول و حوش حاملگی مریم مقدس درجا میزند. بر عکس جامعهی ما آنقدر تحول فرهنگی پیدا کرده که دچار بیماری کثرت جرائم شده. بقاع هر چه متبرکتر باشد نقشش در تحول فرهنگی بیشتر میشود. تبرک بقاع امامزادهای خشتی سه گلدسته از تبرک سایر بقاع جلوتر است. دانشمندان اینجا وقتی دانشمندان ما را که بر اثر تحول فرهنگی بیش از اندازه جامعه به خارج فرار کردهاند میبینند همه انگشت به دهان تلاش دارند که سرٌ تحول فرهنگی جامعه امروز ما را بدانند.
دلیل طفره رفتن دانشمندان ما از جواب دادن این است که دانشمندان این قسمت از جهان به خاطر اینکه تحول فرهنگی پیدا نکردهاند هر گز نخواهند فهمید که چطور ما از دوازده امام معصوم، هشت هزار امامزاده نصیبمان شده.
قبر و تحول فرهنگی
سرپرست سازمان اوقاف میفرمایند هشت هزار امامزاده و بقاع متبرکه در کشور وجود دارد. به عقیده این حجةالاسلام بقاع متبرکه میتوانند نقش مهمی در تحول فرهنگی جامعه داشته باشند.
دانشمندان غربی فکر میکنند تحول فرهنگی با بقاع خشک و خالی هم امکان پذیر است. برای همین شما میبینید که فرهنگ غرب اصلاً متحول نمیشود و حول و حوش حاملگی مریم مقدس درجا میزند. بر عکس جامعهی ما آنقدر تحول فرهنگی پیدا کرده که دچار بیماری کثرت جرائم شده. بقاع هر چه متبرکتر باشد نقشش در تحول فرهنگی بیشتر میشود. تبرک بقاع امامزادهای خشتی سه گلدسته از تبرک سایر بقاع جلوتر است. دانشمندان اینجا وقتی دانشمندان ما را که بر اثر تحول فرهنگی بیش از اندازه جامعه به خارج فرار کردهاند میبینند همه انگشت به دهان تلاش دارند که سرٌ تحول فرهنگی جامعه امروز ما را بدانند.
دلیل طفره رفتن دانشمندان ما از جواب دادن این است که دانشمندان این قسمت از جهان به خاطر اینکه تحول فرهنگی پیدا نکردهاند هر گز نخواهند فهمید که چطور ما از دوازده امام معصوم، هشت هزار امامزاده نصیبمان شده.
جشن دارد
بی عدالتی
یکه تازی
سنگسار
تعزیر
واپسگرایی
دربدری
ورشکستگی
بی ثباتی
هرج و مرج
مخالف کشی
ناامنی
بیست و دو بهمن، خجالت که نداشته باشد لابد جشن دارد.