Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

گوشه‏ای از فجایع

Posted by balouch On June - 15 - 2008


به یاد ده زن بهائی که در شیراز اعدام شدند

روز ۲۸ خرداد ماه سالگرد اعدام ده زن است که در سال ۱۳۶۲ در زندان عادل آباد شیراز به “جرم” عقیدتی،‌ بهائی ‏بودن، اعدام شدند. ‏بیست و پنج سال پس از این اعدام گروهی، یادشان را گرامی می‌داریم و آنها را به عنوان مبارزان از جان گذشته‌ی ‏راه آزادی عقیده در میهن‌مان به یاد می‌آوریم. ‏این زنان،‌ از مونای ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله، بخشی از تاریخ ما هستند و تا پای جان برای دفاع از حق داشتن ‏عقیده و باور خویش ایستادند. ‏و آنچه بر آنان رفت در صفحه‌ای از تاریخ کشور ما جای گرفته‌ که امیدواریم هرگز تکرار نشود!

چند خطی از این تاریخ…


گوشه‏ای از فجایع

Posted by balouch On June - 14 - 2008


به یاد ده زن بهائی که در شیراز اعدام شدند

روز ۲۸ خرداد ماه سالگرد اعدام ده زن است که در سال ۱۳۶۲ در زندان عادل آباد شیراز به “جرم” عقیدتی،‌ بهائی ‏بودن، اعدام شدند. ‏بیست و پنج سال پس از این اعدام گروهی، یادشان را گرامی می‌داریم و آنها را به عنوان مبارزان از جان گذشته‌ی ‏راه آزادی عقیده در میهن‌مان به یاد می‌آوریم. ‏این زنان،‌ از مونای ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله، بخشی از تاریخ ما هستند و تا پای جان برای دفاع از حق داشتن ‏عقیده و باور خویش ایستادند. ‏و آنچه بر آنان رفت در صفحه‌ای از تاریخ کشور ما جای گرفته‌ که امیدواریم هرگز تکرار نشود!

چند خطی از این تاریخ…


خط و نشانها

Posted by balouch On June - 13 - 2008

زن در جمهوری اسلامی از مقام ویژه‏ای برخوردار است، اما اگر نداند یا نپذیرد که جمهوری اسلامی در زندگی زن حق ویژه‏ای دارد هر چه دیده از چشم خود دیده.


حیف شد

Posted by balouch On June - 13 - 2008

خواننده‏ها و نوازنده‏های بلوچ مثل خواننده‏ها و نوازنده‏های هیچ کجا نیستند. آنها آدمهای با احساس تنهایی هستند که بر خلاف جریان آب شنا می‏کنند. جامعه‏ی به شدت مذهبی محلی، به آنها بی محلی می‏کند و محل گذاشتن درصد کمی از اهل حال آنها را صاحب هیچ محل و جایگاهی نمی‏کند. نه به دنبال شهرتند نه به دنبال پول. دلشان و احساسشان را دنبال می‏کنند و برای دلها و احساسات می‏خوانند و می‏نوازند. همیشه در حاشیه می‏مانند و تنها و بی صدا می‏میرند.
دیشب یکی از همینها به نام خدامراد شُهلی‏بُر سوار بر موتور سیکلت، تار بر دوش می‏راند تا مجلسی را به شور و حالی برساند. نرسیده به محل، مأمورانِ معذورِ ترسویی که می‏پندارند اسلحه بر دوش دارد به رگبارش می‏بندند و صدای خودش و تارش را برای همیشه خاموش می‏کنند.
فرض محال، اگر هم در صد قبرستان شهدا دفنش کنند باز هم حیف شد.


خط و نشانها

Posted by balouch On June - 13 - 2008

زن در جمهوری اسلامی از مقام ویژه‏ای برخوردار است، اما اگر نداند یا نپذیرد که جمهوری اسلامی در زندگی زن حق ویژه‏ای دارد هر چه دیده از چشم خود دیده.


حیف شد

Posted by balouch On June - 12 - 2008

خواننده‏ها و نوازنده‏های بلوچ مثل خواننده‏ها و نوازنده‏های هیچ کجا نیستند. آنها آدمهای با احساس تنهایی هستند که بر خلاف جریان آب شنا می‏کنند. جامعه‏ی به شدت مذهبی محلی، به آنها بی محلی می‏کند و محل گذاشتن درصد کمی از اهل حال آنها را صاحب هیچ محل و جایگاهی نمی‏کند. نه به دنبال شهرتند نه به دنبال پول. دلشان و احساسشان را دنبال می‏کنند و برای دلها و احساسات می‏خوانند و می‏نوازند. همیشه در حاشیه می‏مانند و تنها و بی صدا می‏میرند.
دیشب یکی از همینها به نام خدامراد شُهلی‏بُر سوار بر موتور سیکلت، تار بر دوش می‏راند تا مجلسی را به شور و حالی برساند. نرسیده به محل، مأمورانِ معذورِ ترسویی که می‏پندارند اسلحه بر دوش دارد به رگبارش می‏بندند و صدای خودش و تارش را برای همیشه خاموش می‏کنند.
فرض محال، اگر هم در صد قبرستان شهدا دفنش کنند باز هم حیف شد.


تمسخر

Posted by balouch On June - 11 - 2008

تازه از ایران آمده‏اند. کلاس آمادگی می‏رود. دو سه دقیقه‏ای مانده که زنگ بخورد. کنار نرده‏ها دور از در ورودی کلاس نزدیک من ایستاده و با حسرت به همکلاسی‏هایش که جلوی در کلاس بازی می‏کنند نگاه می‏کند. از او می‏خواهم برود و با دوستانش بازی کند. همانطور که به آنها خیره است می‏گوید: هیشکدوم دوستام نیستن. قبل از اینکه حرفی بزنم ادامه می‏دهد: میدونی چیه، آبروم هم پیش اونا رفته! می‏پرسم چرا؟ می‏گوید: همون روز که کفشای صورتیمو پوشیده بودم (دخترونه نیستن ها) ولی جَرِت به همه گفت دخترونن. همه خندیدن.
درجا داستانی می‏سازم: می‏دونی من وقتی سن تو بودم اینطوری شد ولی من پیرهنم صورتی بود. وقتی همه خندیدن من گفتم به شما چه من دوست دارم…حرفمو قطع می‏کند: عمو شما دروغ می‏گین! اونجوری که می‏شه آدم دلش حرف نمی‏شه پر می‏شه از گریه.


تمسخر

Posted by balouch On June - 10 - 2008

تازه از ایران آمده‏اند. کلاس آمادگی می‏رود. دو سه دقیقه‏ای مانده که زنگ بخورد. کنار نرده‏ها دور از در ورودی کلاس نزدیک من ایستاده و با حسرت به همکلاسی‏هایش که جلوی در کلاس بازی می‏کنند نگاه می‏کند. از او می‏خواهم برود و با دوستانش بازی کند. همانطور که به آنها خیره است می‏گوید: هیشکدوم دوستام نیستن. قبل از اینکه حرفی بزنم ادامه می‏دهد: میدونی چیه، آبروم هم پیش اونا رفته! می‏پرسم چرا؟ می‏گوید: همون روز که کفشای صورتیمو پوشیده بودم (دخترونه نیستن ها) ولی جَرِت به همه گفت دخترونن. همه خندیدن.
درجا داستانی می‏سازم: می‏دونی من وقتی سن تو بودم اینطوری شد ولی من پیرهنم صورتی بود. وقتی همه خندیدن من گفتم به شما چه من دوست دارم…حرفمو قطع می‏کند: عمو شما دروغ می‏گین! اونجوری که می‏شه آدم دلش حرف نمی‏شه پر می‏شه از گریه.


نوآوری لعنتی

Posted by balouch On June - 8 - 2008

شب قبل در زاهدان برخی از عاشقان حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله علیها با بهره گیری از سال نوآوری اقدام به توزیع شربت شهادت نموده غرق در عشق بنت رسول، شعار «لعنت بر قاتل فاطمه» را با رنگ پیف پافی زینت هر ماشین می‏کردند.
عده‏ای عمری دو آتشه (که متأسفانه علیرغم تلاشهای نظام هنوز اینجا و آنجای ایران دیده می‏شوند) بدون در نظر گرفتن شعارهای همبستگی حضرت رهبر و سفرهای مکرر رفع اختلافاتی هاشمی رفسنجانی به کاخ ملک عبدالله، آتش افروزی کرده دیگ مبارک شربت مقدس آن بانوی بزرگ جهان اسلام را چپه کردند. این پر روها به این اکتفا نکرده داد می‏زدند حضرت علی شیر خدا که نه اگر موش خدا هم بود و شمشیرش دو لب نه که حتی اگر یک لب شکری هم داشت نمی‏گذاشت کسی به زنش لگد بزند.
در این هنگام تعدادی از مأموران انتظامی که از ارادتمندان علی مرتضی بودند و نصف شبی برای خوردن شربت آنجا حضور داشتند خشمگین شده آن عمری‏های دو آتشه را به رگبار آتش هوایی و زمینی و گاز اشک‏آور بسته تعدادی را دستگیر کردند که انشاء‏الله به زودی اعدام خواهند شد.گرچه نباید در داستان نتیجه‏گیری کرد اما چون این داستان نیست نتیجه‏ای که از این ماجرا می‏گیریم این است که بر خلاف تبلیغات دشمن، شیعه و سنی هیچ اختلافی با هم ندارند بلکه زمین تا آسمان با هم فرق دارند


نوآوری لعنتی

Posted by balouch On June - 8 - 2008

شب قبل در زاهدان برخی از عاشقان حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله علیها با بهره گیری از سال نوآوری اقدام به توزیع شربت شهادت نموده غرق در عشق بنت رسول، شعار «لعنت بر قاتل فاطمه» را با رنگ پیف پافی زینت هر ماشین می‏کردند.
عده‏ای عمری دو آتشه (که متأسفانه علیرغم تلاشهای نظام هنوز اینجا و آنجای ایران دیده می‏شوند) بدون در نظر گرفتن شعارهای همبستگی حضرت رهبر و سفرهای مکرر رفع اختلافاتی هاشمی رفسنجانی به کاخ ملک عبدالله، آتش افروزی کرده دیگ مبارک شربت مقدس آن بانوی بزرگ جهان اسلام را چپه کردند. این پر روها به این اکتفا نکرده داد می‏زدند حضرت علی شیر خدا که نه اگر موش خدا هم بود و شمشیرش دو لب نه که حتی اگر یک لب شکری هم داشت نمی‏گذاشت کسی به زنش لگد بزند.
در این هنگام تعدادی از مأموران انتظامی که از ارادتمندان علی مرتضی بودند و نصف شبی برای خوردن شربت آنجا حضور داشتند خشمگین شده آن عمری‏های دو آتشه را به رگبار آتش هوایی و زمینی و گاز اشک‏آور بسته تعدادی را دستگیر کردند که انشاء‏الله به زودی اعدام خواهند شد.گرچه نباید در داستان نتیجه‏گیری کرد اما چون این داستان نیست نتیجه‏ای که از این ماجرا می‏گیریم این است که بر خلاف تبلیغات دشمن، شیعه و سنی هیچ اختلافی با هم ندارند بلکه زمین تا آسمان با هم فرق دارند


نشان خریت

Posted by balouch On June - 8 - 2008

خری را پرسیدند: احوالت چون است؟
گفت: خوراکم کم و بارم زیاد است اما مطیع و شاکرم.
گفتند: حقا که خری.


نشان خریت

Posted by balouch On June - 8 - 2008

خری را پرسیدند: احوالت چون است؟
گفت: خوراکم کم و بارم زیاد است اما مطیع و شاکرم.
گفتند: حقا که خری.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!