Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

پیام به اوباما

Posted by balouch On March - 27 - 2009

اوباماجان!

خطاب به من و رهبرم پیام داده بودی. دمت گرم. الحق که اهل تغییری. این پدر و مادرم پایشان لب گور است اما دل نمی‏کنند و می‏خواهند بیایند مرا ببینند. تغییری بده قبل از آنکه اجل برسد، ویزایشان برسد. اینجا هم آنقدر لفت و لیسش ندهند که در مراسم انگشت نگاری عزرائیل بچسبد خِرِّشان را.
سعدی و بنی‏آدم و زندگی خوب و اینجور خرت و پرت‏ها را که دربست با تو هم عقیده‏ام.
در مورد رهبرانم کمی زیادی اوباما هستی. تو فکر می‏کنی حضرت رهبر همانی است که در ایرانشهر پیاده راه می‏رفت و چپق دود می‏کرد؟ اخوی، برای خودش فرعونی شده سوار برملت. چپق‏ها می‏کند چاق.
برادر! ریشی بگذار. تسبیحی بگیر دستت. باراک و اوبامایی‏ات را بگذار کنار. حسینی‏ات را پر رنگ کن. زیارت امام رضایی برو. حیا کن. یوتوب را رها کن. به نزدیکی حوزه و کاخ سفید بیندیش، و الا چه پیامی؟ چه کشکی؟


سال نو مبارک

Posted by balouch On March - 19 - 2009

با بهترین آرزوها در آستانه‏ی سال نو به یاد فعالیت‏های رادیو بلاگی، برنامه‏ای درست کردم که با سه کیفیت در اختیارتان قرار می‏گیرد.
وامدار سایت ایران مانیا و صدای مهربان خانم شعله کشاورز هستم که فال حافظ را از سایت آنها گرفته‏ام.

کیفیت پایین

کیفیت متوسط

کیفیت بالا

*********************

مرتبط: کلیک کنید: مرده شور این عید را با هر نامی که قرار است بر این سال بگذارند ببرد

*********************

جوان 28 ساله ای به اسم امید رضا میرصیافی را یک ماه پیش بدلیل وب لاگ نویسی و به جرم معمول تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات جمهوری اسلامی به زندان فراخوانده اند . او با پای خودش به زندان رفته است و امروز خبر آورده اند که مرده است . بقیه را اینجا بخوانید

*********************

پسر داماد شد، پدر در زندان ماند‏: ممانعت از شرکت منصور اسانلو در مراسم ازدواج پسر بزرگش

***********************

پیام نوروزی باراک اوباما به مردم و رهبران ایران


سال نو مبارک

Posted by balouch On March - 18 - 2009

با بهترین آرزوها در آستانه‏ی سال نو به یاد فعالیت‏های رادیو بلاگی، برنامه‏ای درست کردم که با سه کیفیت در اختیارتان قرار می‏گیرد.
وامدار سایت ایران مانیا و صدای مهربان خانم شعله کشاورز هستم که فال حافظ را از سایت آنها گرفته‏ام.

کیفیت پایین

کیفیت متوسط

کیفیت بالا

*********************

مرتبط: کلیک کنید: مرده شور این عید را با هر نامی که قرار است بر این سال بگذارند ببرد

*********************

جوان 28 ساله ای به اسم امید رضا میرصیافی را یک ماه پیش بدلیل وب لاگ نویسی و به جرم معمول تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات جمهوری اسلامی به زندان فراخوانده اند . او با پای خودش به زندان رفته است و امروز خبر آورده اند که مرده است . بقیه را اینجا بخوانید

*********************

پسر داماد شد، پدر در زندان ماند‏: ممانعت از شرکت منصور اسانلو در مراسم ازدواج پسر بزرگش

***********************

پیام نوروزی باراک اوباما به مردم و رهبران ایران


آن مرد رفت

Posted by balouch On March - 17 - 2009


آن مرد رفت

Posted by balouch On March - 17 - 2009


بیانات گهربار

Posted by balouch On March - 16 - 2009

در آستانه‏ی چهارشنبه سوری و عید باستانی نوروز به بیانات «گهربار» عالم بزرگ استاد مطهری گوش فرا دهید.


بیانات گهربار

Posted by balouch On March - 16 - 2009

در آستانه‏ی چهارشنبه سوری و عید باستانی نوروز به بیانات «گهربار» عالم بزرگ استاد مطهری گوش فرا دهید.


پیدا شدن سخن

Posted by balouch On March - 12 - 2009

طنز نویس چیره دست که با نام مستعار ف.م.سخن، می‏نویسد و نشان داده طنز فقط یکی از توانایی‏های اوست بعد از مدتی بی‏خبری پیدا شد. من هم مثل شما از این خبر شاد شدم. اگر همه‏ی گم شدنها به چنین شادی‏ای منتهی می‏شدند آرزو می‏کردم همه‏ی شما گم بشوید! طنز خوب آن است که طنز نویسی آرزو کند آن را خودش نوشته باشد. کاش این طنز محکم سخن را من نوشته بودم:

خاتمی می آيد

خاتمی می‏آيد. خاتمی با عبای شکلاتی می‏آيد. خاتمی با الفاظ سنگين و رنگين و کلمات اهل فرهنگ می‏آيد. خاتمی با طمانينه می‏آيد. خاتمی با کفش شيک و عينک شيک می‏آيد. خاتمی می‏آيد تا خرابکاری‏های دولت آقای احمدی نژاد را درست کند. خاتمی می‏آيد تا روپوش دخترها بالاتر و روسری هايشان عقب تر برود. خاتمی می‏آيد تا صف کتاب در وزارت ارشاد کوتاه‏تر شود. خاتمی می‏آيد تا گروه‏های فشار و کفن پوشان دوباره فعال شوند و سر و کله‏ی دانشجويان را بشکنند. خاتمی می‏آيد تا از اين سر شکستن‏ها ابراز تاسف کند و بگويد که کاری از دست او بر نمی‏آيد.
خاتمی می‏آيد. خاتمی برای اميد دادن می‏آيد. خاتمی می‏آيد تا هشت سال ديگر… ادامه را اینجا بخوانید


پیدا شدن سخن

Posted by balouch On March - 12 - 2009

طنز نویس چیره دست که با نام مستعار ف.م.سخن، می‏نویسد و نشان داده طنز فقط یکی از توانایی‏های اوست بعد از مدتی بی‏خبری پیدا شد. من هم مثل شما از این خبر شاد شدم. اگر همه‏ی گم شدنها به چنین شادی‏ای منتهی می‏شدند آرزو می‏کردم همه‏ی شما گم بشوید! طنز خوب آن است که طنز نویسی آرزو کند آن را خودش نوشته باشد. کاش این طنز محکم سخن را من نوشته بودم:

خاتمی می آيد

خاتمی می‏آيد. خاتمی با عبای شکلاتی می‏آيد. خاتمی با الفاظ سنگين و رنگين و کلمات اهل فرهنگ می‏آيد. خاتمی با طمانينه می‏آيد. خاتمی با کفش شيک و عينک شيک می‏آيد. خاتمی می‏آيد تا خرابکاری‏های دولت آقای احمدی نژاد را درست کند. خاتمی می‏آيد تا روپوش دخترها بالاتر و روسری هايشان عقب تر برود. خاتمی می‏آيد تا صف کتاب در وزارت ارشاد کوتاه‏تر شود. خاتمی می‏آيد تا گروه‏های فشار و کفن پوشان دوباره فعال شوند و سر و کله‏ی دانشجويان را بشکنند. خاتمی می‏آيد تا از اين سر شکستن‏ها ابراز تاسف کند و بگويد که کاری از دست او بر نمی‏آيد.
خاتمی می‏آيد. خاتمی برای اميد دادن می‏آيد. خاتمی می‏آيد تا هشت سال ديگر… ادامه را اینجا بخوانید


بابا

Posted by balouch On March - 12 - 2009

چهارتا طناب کوچک و باریک و خوش‏رنگ را که از چهار بسته‏ی کادو باز کرده‏ام به چهار تا از بچه‏ها می‏دهم. همانطور که حدس زده‏ام رنگ زیبا و بافت خوش فرم آنها چشم کودکان را می‏گیرد. یکی سعی دارد آن را گردنبند بکند، اما کوتاه است. دیگری قصد دستبند می‏کند، اما بزرگ است. یکی بدون تعارف آن را می‏اندازد جلوی من و می‏گوید:
– این که هیچی نیست!
چهارمی مثل پاندول ساعت جلوی من تکانش می‏دهد و می‏گوید:
– سلیپی… سلیپی… گِت سلیپی.
همراه طناب خودم را تکان می‏دهم. چشمانم را می‏چرخانم و نهایتاً آن‏ها را می‏بندم و به خور و پف می‏افتم.
آن یکی طنابش را از روی زمین برمی‏دارد. حالا هر چهار نفر به رقابت می‏افتند. یکی آن را طناب جادو می‏کند و با زدنش به من ٬مرا تبدیل به خرس می‏کند. یکی به خروس. گربه. سگ. ساختمان. ربات. درخت.
تمام هنر نداشته‏ی هنرپیشگی‏ام را به کار می‏گیرم. حالتی، صدایی، حرکتی از خودم در می‏آورم. مهد کودک پر می‏شود از جیغ و داد و قهقهه. یکی یک دفعه با طناب جادویش مرا تبدیل می‏کند به بابا! سریع فکر می‏کنم و با صدایی پر مهر می‏گویم:
– بیا عزیزم. بیا قربونت برم، ببینم چی تو دستته.
می‏ایستد. می‏گوید اونجوری نه. اینجوری:
– برو بچه حوصله ندارم!


بابا

Posted by balouch On March - 11 - 2009

چهارتا طناب کوچک و باریک و خوش‏رنگ را که از چهار بسته‏ی کادو باز کرده‏ام به چهار تا از بچه‏ها می‏دهم. همانطور که حدس زده‏ام رنگ زیبا و بافت خوش فرم آنها چشم کودکان را می‏گیرد. یکی سعی دارد آن را گردنبند بکند، اما کوتاه است. دیگری قصد دستبند می‏کند، اما بزرگ است. یکی بدون تعارف آن را می‏اندازد جلوی من و می‏گوید:
– این که هیچی نیست!
چهارمی مثل پاندول ساعت جلوی من تکانش می‏دهد و می‏گوید:
– سلیپی… سلیپی… گِت سلیپی.
همراه طناب خودم را تکان می‏دهم. چشمانم را می‏چرخانم و نهایتاً آن‏ها را می‏بندم و به خور و پف می‏افتم.
آن یکی طنابش را از روی زمین برمی‏دارد. حالا هر چهار نفر به رقابت می‏افتند. یکی آن را طناب جادو می‏کند و با زدنش به من ٬مرا تبدیل به خرس می‏کند. یکی به خروس. گربه. سگ. ساختمان. ربات. درخت.
تمام هنر نداشته‏ی هنرپیشگی‏ام را به کار می‏گیرم. حالتی، صدایی، حرکتی از خودم در می‏آورم. مهد کودک پر می‏شود از جیغ و داد و قهقهه. یکی یک دفعه با طناب جادویش مرا تبدیل می‏کند به بابا! سریع فکر می‏کنم و با صدایی پر مهر می‏گویم:
– بیا عزیزم. بیا قربونت برم، ببینم چی تو دستته.
می‏ایستد. می‏گوید اونجوری نه. اینجوری:
– برو بچه حوصله ندارم!


روز زن مبارک باد

Posted by balouch On March - 7 - 2009




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!