Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

میبی تست

Posted by balouch On April - 23 - 2009

تستی بود که در دو روز انجام شد. روز اول با تزریق ماده‏ای زرد رنگ که کلید پمپ آن زیر نظر دکتر زده می‏شد به صورت مصنوعی مرا به مرحله خستگی و استرس بردند (اگر درست گفته باشم) بعد از تزریق چهار و نیم دقیقه حالم به شدت خراب شد. نفس تنگی و خفگی و درد در تمام قسمت چپ بدن. پرستارها و دکتر قیافه‏اشان از نظرم محو شد اما انگار پاسخ آنها را می‏دادم. تزریق دوباره سوزنی توسط دکتر و صدایش که از من می‏خواست مرتب نفس عمیق بکشم خیلی زود مرا به حالت عادی برگرداند. روز دوم با تزریق رادیو اکتیو ضعیف (باز هم اگر درست گفته باشم) مدت چهل و پنج دقیقه داخل آن دستگاه استوانه‏ای بودم که گاهی دستگاه می‏چرخید و گاهی من. در پایان کارتی دادند با تمام مشخصات من که اگر در فرودگاهی یا سر مرز در بنده رادیو اکتیو دیدند همانا بدانند هسته‏ای شدم اما غنی نشدم و ربطی به البرادعی و ایران و آژانس ندارد بلکه بیمارستان عمداً مرا به آن بلا که در آن نعمتی است دچار فرموده. در حال حاضر نه آنکه کبکم خروس بخواند اما نفسی در بدن جاری و به دعاگویی مشغولم و از اینکه بیمار من بیشتر از سالم من مورد توجه و تشویق دوستان قرار گرفته و کامنت گرفته ممنونم. نتیجه این آزمایشات یک هفته دیگر مشخص خواهد شد. و آنگاه معلوم خواهد شد که بای پس لازم هست یا خیر. تا آن زمان و تا زمانی که نفسی در بدن جاریست در خدمت شما و نظام هستم.


مرخصی استعلاجی

Posted by balouch On April - 21 - 2009

در دنباله‏ی ناراحتی قلبی قبلی با بیمارستان و آزمایشات مربوطه سر و کار دارم. دردهایی را که دارم انداخته‏اند به گردن رگ بدبخت بیچاره‏ای که زیادی نازک و تنگ شده و مسئول نارسایی خونیست. نمی‏دانند دل من و شما از کجا خون است. به خیر بگذرد همین یکی دو روز دوباره اینجا را آب و جارو می‏کنم. دیرتر شد حتمن دلتنگ‏اتان خواهم شد


شرح اجلاس دوربان از زبان پرزیدنت

Posted by balouch On April - 21 - 2009

فیلم‏های اجلاس دوربان و پرتاب دماغ دلقک به پرزیدنت احمدی‏نژاد و هو کردنهای ممتد به او را که دیدید. خروج دسته جمعی رهبران کشورها را هم که ملاحظه فرمودید. خوب در ایران از این خبرها نیست. همه منتظرند که جناب پرزیدنت برگردد و ماجرا را تعریف کند. ایشان هم اگر تعریف کنند چنین خواهند فرمود:
از قبل به ما گفته بودن که یه چیز قرمزی پرت می‏کنن. محاسبات ما این بود که گوجه هست. گفتم اونش مسئله‏ای نیست. ولی هو کردن رو نمیشد لاسبیلی رد کرد. من خیلی ناراحت شدم. میدونستم چندین ساله دارن برا این اجلاس کار می‏کنن و کلی خرج کردن. نمی‏شد نرفت و خرابش نکرد (هه هه هه هه هه) به منوچهر گفتم: متکی تو چی می‏گی؟ گفت برو تکیه‏ات باشه به من. تا هو کردن ما اونقدر آدم ورداشتیم که با کف زدن سالن رو بگذاریم رو سرمون. گفتم ما تو مملکت خودمون صلوات می‏فرستیم اونوقت اینجا کف بزنیم؟ گفت من وزیر امور خارجه‏ام یا تو؟ صلوات برا خارجیها که عربیشون مثل ما خوب نیست مثل هو میمونه! اونوقت فکر میکنن ما هم داریم شما رو هو می‏کنیم. البته من یک طرح دیگه هم داشتم. میخواستم یک زنبیل گوجه با خودم ببرم. وقتی اونا پرت کردن منم شروع کنم پرت کردن ولی گفتن گوجه واقعاً گرون شده. سیب زمینی‏ها رو هم داده بودیم رفته بود. اینه که با همون طرح دست زدن موافقت کردم ( امیدوارم امام زمان از این گناه من بگذره) .
یک گله کوچولو هم من اینجا بکنم امیدوارم نگذارید به حساب مبارزات انتخاباتی. وقتی ما با این مکافات میریم تو شکم دشمن و تو جلسه مقابله با نژاد پرستی شروع می‏کنیم نژاد پرستی کردن و تفرقه‏اندازی. بعد این حاج آقا که خودش هم معممه و مال الیگودرز لرستان هست و ماشین ضد گلوله و محافظ داره و سیصد میلیون تومان هم از جزایری گرفت و تو این سی سال هیچ کاری نکرد حالا چپ و راست نطق می‏کنه که انقلاب راه میندازه (حالا نمیخوام اسم ببرم) میاد میگه هالوکاست واقعیت داشته دیگه واقعاً آدم چه بکنه. بگذریم پرت شدم از ماجرا خلاصه بعد جلسه هم که همه قهر کرده بودن ولی بحمدلله گروه ما خودش به تنهایی به اندازه کل شرکت کننده‏ها بود. جاتون خالی رفتیم توی خیابونا. بچه‏ها رو از دور میدیدم. منو به مادراشون نشون میدادن و معلوم بود دارن از آمریکاییها تقلید می‏کنن به بلوچی می‏گفتن: محموده. محموده. به متکی گفتم: منوچهر حق اماما بخوره به کمرت که از خیرشون وزیر شدی ولی هنوز اسمت منوچهره. طفلک چیزی نگفت. بهش گفتم می‏بینی بچه‏ها رو؟ این یعنی عنایت حضرت حق. اونم طفلک که طرح دست زدنش پاتکی بود به حمله دشمن می‏دوید که به من برسه (من خیلی تند می‏رفتم که اسرائیلی ها نتونن منو بدزدن. هه هه هه هه هه) می‏گفت: همینطوره. همینطوره.
کلاً بحمدلله اینجا هم پیروز شدیم. حالا برن هر چی دلشون میخواد بر علیه ایران بکنن.


مرخصی استعلاجی

Posted by balouch On April - 20 - 2009

در دنباله‏ی ناراحتی قلبی قبلی با بیمارستان و آزمایشات مربوطه سر و کار دارم. دردهایی را که دارم انداخته‏اند به گردن رگ بدبخت بیچاره‏ای که زیادی نازک و تنگ شده و مسئول نارسایی خونیست. نمی‏دانند دل من و شما از کجا خون است. به خیر بگذرد همین یکی دو روز دوباره اینجا را آب و جارو می‏کنم. دیرتر شد حتمن دلتنگ‏اتان خواهم شد


شرح اجلاس دوربان از زبان پرزیدنت

Posted by balouch On April - 20 - 2009

فیلم‏های اجلاس دوربان و پرتاب دماغ دلقک به پرزیدنت احمدی‏نژاد و هو کردنهای ممتد به او را که دیدید. خروج دسته جمعی رهبران کشورها را هم که ملاحظه فرمودید. خوب در ایران از این خبرها نیست. همه منتظرند که جناب پرزیدنت برگردد و ماجرا را تعریف کند. ایشان هم اگر تعریف کنند چنین خواهند فرمود:
از قبل به ما گفته بودن که یه چیز قرمزی پرت می‏کنن. محاسبات ما این بود که گوجه هست. گفتم اونش مسئله‏ای نیست. ولی هو کردن رو نمیشد لاسبیلی رد کرد. من خیلی ناراحت شدم. میدونستم چندین ساله دارن برا این اجلاس کار می‏کنن و کلی خرج کردن. نمی‏شد نرفت و خرابش نکرد (هه هه هه هه هه) به منوچهر گفتم: متکی تو چی می‏گی؟ گفت برو تکیه‏ات باشه به من. تا هو کردن ما اونقدر آدم ورداشتیم که با کف زدن سالن رو بگذاریم رو سرمون. گفتم ما تو مملکت خودمون صلوات می‏فرستیم اونوقت اینجا کف بزنیم؟ گفت من وزیر امور خارجه‏ام یا تو؟ صلوات برا خارجیها که عربیشون مثل ما خوب نیست مثل هو میمونه! اونوقت فکر میکنن ما هم داریم شما رو هو می‏کنیم. البته من یک طرح دیگه هم داشتم. میخواستم یک زنبیل گوجه با خودم ببرم. وقتی اونا پرت کردن منم شروع کنم پرت کردن ولی گفتن گوجه واقعاً گرون شده. سیب زمینی‏ها رو هم داده بودیم رفته بود. اینه که با همون طرح دست زدن موافقت کردم ( امیدوارم امام زمان از این گناه من بگذره) .
یک گله کوچولو هم من اینجا بکنم امیدوارم نگذارید به حساب مبارزات انتخاباتی. وقتی ما با این مکافات میریم تو شکم دشمن و تو جلسه مقابله با نژاد پرستی شروع می‏کنیم نژاد پرستی کردن و تفرقه‏اندازی. بعد این حاج آقا که خودش هم معممه و مال الیگودرز لرستان هست و ماشین ضد گلوله و محافظ داره و سیصد میلیون تومان هم از جزایری گرفت و تو این سی سال هیچ کاری نکرد حالا چپ و راست نطق می‏کنه که انقلاب راه میندازه (حالا نمیخوام اسم ببرم) میاد میگه هالوکاست واقعیت داشته دیگه واقعاً آدم چه بکنه. بگذریم پرت شدم از ماجرا خلاصه بعد جلسه هم که همه قهر کرده بودن ولی بحمدلله گروه ما خودش به تنهایی به اندازه کل شرکت کننده‏ها بود. جاتون خالی رفتیم توی خیابونا. بچه‏ها رو از دور میدیدم. منو به مادراشون نشون میدادن و معلوم بود دارن از آمریکاییها تقلید می‏کنن به بلوچی می‏گفتن: محموده. محموده. به متکی گفتم: منوچهر حق اماما بخوره به کمرت که از خیرشون وزیر شدی ولی هنوز اسمت منوچهره. طفلک چیزی نگفت. بهش گفتم می‏بینی بچه‏ها رو؟ این یعنی عنایت حضرت حق. اونم طفلک که طرح دست زدنش پاتکی بود به حمله دشمن می‏دوید که به من برسه (من خیلی تند می‏رفتم که اسرائیلی ها نتونن منو بدزدن. هه هه هه هه هه) می‏گفت: همینطوره. همینطوره.
کلاً بحمدلله اینجا هم پیروز شدیم. حالا برن هر چی دلشون میخواد بر علیه ایران بکنن.


میر حسین معمار آینده ایران

Posted by balouch On April - 20 - 2009


میر حسین معمار آینده ایران

Posted by balouch On April - 20 - 2009


نامه رئیس‏جمهور

Posted by balouch On April - 19 - 2009

جناب پریزیدنت در باره رکسانا صابری و حسین درخشان نامه‏ای خطاب به سعید مرتضوی دادستان تهران نوشته و از ایشان خواسته که این دو متهم باید از کلیه آزادی‌ها و حقوق قانونی برای دفاع از خود بهره‌مند باشند. از اینکه جناب پریزیدنت از دستگیری این دونفر با خبر شدند تبریک و تهنیت عرض می‏کنم. دوماً مگر متهمین در نظام جمهوری اسلامی از کلیه آزادی‏ها و حقوق قانونی برخوردار نیستند که جناب پرزیدنت مجبور شده‏اند نامه بنویسند؟ بگذریم. پدر انتخابات بسوزد که یک رئیس جمهور را مجبور به چه کارهایی می‏کند. انگار تلفن را کشف نکرده‏اند. آقا جان تو که یکهو چنین آدم نگران و آزدی خواهی شدی، آن خراب شده پُر است از متهم تکلیف آنها چه می‏شود؟
نظام، نظام ِجمهوری اسلامیست. زمان زمان انتخابات. فردا هم اگر مثل این نامه را سعید مرتضوی در دفاع از آیت‏الله بروجردی برای هاشمی‏شاهرودی نوشت تعجب نکنید.

بعد از تحریر:

ترجمه نامه رئیس جمهور
میرغضب جان!
هوای دوتا از متهمین را داشته باش تا ببینم باد به کدام طرف می‏وزد.


شیخ ارواحنا فدا

Posted by balouch On April - 19 - 2009


دوستان نظام

Posted by balouch On April - 19 - 2009


دلتنگی

Posted by balouch On April - 19 - 2009
مرهم خواب رفته
بر زانوی جدال های تلخ
دور و برم حسرت
*******************
دلم را حتی
نگاهی
نمی‏لرزاند
می‏ترسم مرده باشد

*******************
از خستگی
تشنه‏ام
برای یک لیوان مردن

*******************
وقتی از زندگی
بیدار شدم
به تو خواهم گفت.
خوابهایی را
که زندگی کرده‏ام


نامه رئیس‏جمهور

Posted by balouch On April - 19 - 2009

جناب پریزیدنت در باره رکسانا صابری و حسین درخشان نامه‏ای خطاب به سعید مرتضوی دادستان تهران نوشته و از ایشان خواسته که این دو متهم باید از کلیه آزادی‌ها و حقوق قانونی برای دفاع از خود بهره‌مند باشند. از اینکه جناب پریزیدنت از دستگیری این دونفر با خبر شدند تبریک و تهنیت عرض می‏کنم. دوماً مگر متهمین در نظام جمهوری اسلامی از کلیه آزادی‏ها و حقوق قانونی برخوردار نیستند که جناب پرزیدنت مجبور شده‏اند نامه بنویسند؟ بگذریم. پدر انتخابات بسوزد که یک رئیس جمهور را مجبور به چه کارهایی می‏کند. انگار تلفن را کشف نکرده‏اند. آقا جان تو که یکهو چنین آدم نگران و آزدی خواهی شدی، آن خراب شده پُر است از متهم تکلیف آنها چه می‏شود؟
نظام، نظام ِجمهوری اسلامیست. زمان زمان انتخابات. فردا هم اگر مثل این نامه را سعید مرتضوی در دفاع از آیت‏الله بروجردی برای هاشمی‏شاهرودی نوشت تعجب نکنید.

بعد از تحریر:

ترجمه نامه رئیس جمهور
میرغضب جان!
هوای دوتا از متهمین را داشته باش تا ببینم باد به کدام طرف می‏وزد.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!