تستی بود که در دو روز انجام شد. روز اول با تزریق مادهای زرد رنگ که کلید پمپ آن زیر نظر دکتر زده میشد به صورت مصنوعی مرا به مرحله خستگی و استرس بردند (اگر درست گفته باشم) بعد از تزریق چهار و نیم دقیقه حالم به شدت خراب شد. نفس تنگی و خفگی و درد در تمام قسمت چپ بدن. پرستارها و دکتر قیافهاشان از نظرم محو شد اما انگار پاسخ آنها را میدادم. تزریق دوباره سوزنی توسط دکتر و صدایش که از من میخواست مرتب نفس عمیق بکشم خیلی زود مرا به حالت عادی برگرداند. روز دوم با تزریق رادیو اکتیو ضعیف (باز هم اگر درست گفته باشم) مدت چهل و پنج دقیقه داخل آن دستگاه استوانهای بودم که گاهی دستگاه میچرخید و گاهی من. در پایان کارتی دادند با تمام مشخصات من که اگر در فرودگاهی یا سر مرز در بنده رادیو اکتیو دیدند همانا بدانند هستهای شدم اما غنی نشدم و ربطی به البرادعی و ایران و آژانس ندارد بلکه بیمارستان عمداً مرا به آن بلا که در آن نعمتی است دچار فرموده. در حال حاضر نه آنکه کبکم خروس بخواند اما نفسی در بدن جاری و به دعاگویی مشغولم و از اینکه بیمار من بیشتر از سالم من مورد توجه و تشویق دوستان قرار گرفته و کامنت گرفته ممنونم. نتیجه این آزمایشات یک هفته دیگر مشخص خواهد شد. و آنگاه معلوم خواهد شد که بای پس لازم هست یا خیر. تا آن زمان و تا زمانی که نفسی در بدن جاریست در خدمت شما و نظام هستم.
Archive for the ‘فارسی’ Category
مرخصی استعلاجی
در دنبالهی ناراحتی قلبی قبلی با بیمارستان و آزمایشات مربوطه سر و کار دارم. دردهایی را که دارم انداختهاند به گردن رگ بدبخت بیچارهای که زیادی نازک و تنگ شده و مسئول نارسایی خونیست. نمیدانند دل من و شما از کجا خون است. به خیر بگذرد همین یکی دو روز دوباره اینجا را آب و جارو میکنم. دیرتر شد حتمن دلتنگاتان خواهم شد
شرح اجلاس دوربان از زبان پرزیدنت
فیلمهای اجلاس دوربان و پرتاب دماغ دلقک به پرزیدنت احمدینژاد و هو کردنهای ممتد به او را که دیدید. خروج دسته جمعی رهبران کشورها را هم که ملاحظه فرمودید. خوب در ایران از این خبرها نیست. همه منتظرند که جناب پرزیدنت برگردد و ماجرا را تعریف کند. ایشان هم اگر تعریف کنند چنین خواهند فرمود:
از قبل به ما گفته بودن که یه چیز قرمزی پرت میکنن. محاسبات ما این بود که گوجه هست. گفتم اونش مسئلهای نیست. ولی هو کردن رو نمیشد لاسبیلی رد کرد. من خیلی ناراحت شدم. میدونستم چندین ساله دارن برا این اجلاس کار میکنن و کلی خرج کردن. نمیشد نرفت و خرابش نکرد (هه هه هه هه هه) به منوچهر گفتم: متکی تو چی میگی؟ گفت برو تکیهات باشه به من. تا هو کردن ما اونقدر آدم ورداشتیم که با کف زدن سالن رو بگذاریم رو سرمون. گفتم ما تو مملکت خودمون صلوات میفرستیم اونوقت اینجا کف بزنیم؟ گفت من وزیر امور خارجهام یا تو؟ صلوات برا خارجیها که عربیشون مثل ما خوب نیست مثل هو میمونه! اونوقت فکر میکنن ما هم داریم شما رو هو میکنیم. البته من یک طرح دیگه هم داشتم. میخواستم یک زنبیل گوجه با خودم ببرم. وقتی اونا پرت کردن منم شروع کنم پرت کردن ولی گفتن گوجه واقعاً گرون شده. سیب زمینیها رو هم داده بودیم رفته بود. اینه که با همون طرح دست زدن موافقت کردم ( امیدوارم امام زمان از این گناه من بگذره) .
یک گله کوچولو هم من اینجا بکنم امیدوارم نگذارید به حساب مبارزات انتخاباتی. وقتی ما با این مکافات میریم تو شکم دشمن و تو جلسه مقابله با نژاد پرستی شروع میکنیم نژاد پرستی کردن و تفرقهاندازی. بعد این حاج آقا که خودش هم معممه و مال الیگودرز لرستان هست و ماشین ضد گلوله و محافظ داره و سیصد میلیون تومان هم از جزایری گرفت و تو این سی سال هیچ کاری نکرد حالا چپ و راست نطق میکنه که انقلاب راه میندازه (حالا نمیخوام اسم ببرم) میاد میگه هالوکاست واقعیت داشته دیگه واقعاً آدم چه بکنه. بگذریم پرت شدم از ماجرا خلاصه بعد جلسه هم که همه قهر کرده بودن ولی بحمدلله گروه ما خودش به تنهایی به اندازه کل شرکت کنندهها بود. جاتون خالی رفتیم توی خیابونا. بچهها رو از دور میدیدم. منو به مادراشون نشون میدادن و معلوم بود دارن از آمریکاییها تقلید میکنن به بلوچی میگفتن: محموده. محموده. به متکی گفتم: منوچهر حق اماما بخوره به کمرت که از خیرشون وزیر شدی ولی هنوز اسمت منوچهره. طفلک چیزی نگفت. بهش گفتم میبینی بچهها رو؟ این یعنی عنایت حضرت حق. اونم طفلک که طرح دست زدنش پاتکی بود به حمله دشمن میدوید که به من برسه (من خیلی تند میرفتم که اسرائیلی ها نتونن منو بدزدن. هه هه هه هه هه) میگفت: همینطوره. همینطوره.
کلاً بحمدلله اینجا هم پیروز شدیم. حالا برن هر چی دلشون میخواد بر علیه ایران بکنن.
مرخصی استعلاجی
در دنبالهی ناراحتی قلبی قبلی با بیمارستان و آزمایشات مربوطه سر و کار دارم. دردهایی را که دارم انداختهاند به گردن رگ بدبخت بیچارهای که زیادی نازک و تنگ شده و مسئول نارسایی خونیست. نمیدانند دل من و شما از کجا خون است. به خیر بگذرد همین یکی دو روز دوباره اینجا را آب و جارو میکنم. دیرتر شد حتمن دلتنگاتان خواهم شد
شرح اجلاس دوربان از زبان پرزیدنت
فیلمهای اجلاس دوربان و پرتاب دماغ دلقک به پرزیدنت احمدینژاد و هو کردنهای ممتد به او را که دیدید. خروج دسته جمعی رهبران کشورها را هم که ملاحظه فرمودید. خوب در ایران از این خبرها نیست. همه منتظرند که جناب پرزیدنت برگردد و ماجرا را تعریف کند. ایشان هم اگر تعریف کنند چنین خواهند فرمود:
از قبل به ما گفته بودن که یه چیز قرمزی پرت میکنن. محاسبات ما این بود که گوجه هست. گفتم اونش مسئلهای نیست. ولی هو کردن رو نمیشد لاسبیلی رد کرد. من خیلی ناراحت شدم. میدونستم چندین ساله دارن برا این اجلاس کار میکنن و کلی خرج کردن. نمیشد نرفت و خرابش نکرد (هه هه هه هه هه) به منوچهر گفتم: متکی تو چی میگی؟ گفت برو تکیهات باشه به من. تا هو کردن ما اونقدر آدم ورداشتیم که با کف زدن سالن رو بگذاریم رو سرمون. گفتم ما تو مملکت خودمون صلوات میفرستیم اونوقت اینجا کف بزنیم؟ گفت من وزیر امور خارجهام یا تو؟ صلوات برا خارجیها که عربیشون مثل ما خوب نیست مثل هو میمونه! اونوقت فکر میکنن ما هم داریم شما رو هو میکنیم. البته من یک طرح دیگه هم داشتم. میخواستم یک زنبیل گوجه با خودم ببرم. وقتی اونا پرت کردن منم شروع کنم پرت کردن ولی گفتن گوجه واقعاً گرون شده. سیب زمینیها رو هم داده بودیم رفته بود. اینه که با همون طرح دست زدن موافقت کردم ( امیدوارم امام زمان از این گناه من بگذره) .
یک گله کوچولو هم من اینجا بکنم امیدوارم نگذارید به حساب مبارزات انتخاباتی. وقتی ما با این مکافات میریم تو شکم دشمن و تو جلسه مقابله با نژاد پرستی شروع میکنیم نژاد پرستی کردن و تفرقهاندازی. بعد این حاج آقا که خودش هم معممه و مال الیگودرز لرستان هست و ماشین ضد گلوله و محافظ داره و سیصد میلیون تومان هم از جزایری گرفت و تو این سی سال هیچ کاری نکرد حالا چپ و راست نطق میکنه که انقلاب راه میندازه (حالا نمیخوام اسم ببرم) میاد میگه هالوکاست واقعیت داشته دیگه واقعاً آدم چه بکنه. بگذریم پرت شدم از ماجرا خلاصه بعد جلسه هم که همه قهر کرده بودن ولی بحمدلله گروه ما خودش به تنهایی به اندازه کل شرکت کنندهها بود. جاتون خالی رفتیم توی خیابونا. بچهها رو از دور میدیدم. منو به مادراشون نشون میدادن و معلوم بود دارن از آمریکاییها تقلید میکنن به بلوچی میگفتن: محموده. محموده. به متکی گفتم: منوچهر حق اماما بخوره به کمرت که از خیرشون وزیر شدی ولی هنوز اسمت منوچهره. طفلک چیزی نگفت. بهش گفتم میبینی بچهها رو؟ این یعنی عنایت حضرت حق. اونم طفلک که طرح دست زدنش پاتکی بود به حمله دشمن میدوید که به من برسه (من خیلی تند میرفتم که اسرائیلی ها نتونن منو بدزدن. هه هه هه هه هه) میگفت: همینطوره. همینطوره.
کلاً بحمدلله اینجا هم پیروز شدیم. حالا برن هر چی دلشون میخواد بر علیه ایران بکنن.
نامه رئیسجمهور
جناب پریزیدنت در باره رکسانا صابری و حسین درخشان نامهای خطاب به سعید مرتضوی دادستان تهران نوشته و از ایشان خواسته که این دو متهم باید از کلیه آزادیها و حقوق قانونی برای دفاع از خود بهرهمند باشند. از اینکه جناب پریزیدنت از دستگیری این دونفر با خبر شدند تبریک و تهنیت عرض میکنم. دوماً مگر متهمین در نظام جمهوری اسلامی از کلیه آزادیها و حقوق قانونی برخوردار نیستند که جناب پرزیدنت مجبور شدهاند نامه بنویسند؟ بگذریم. پدر انتخابات بسوزد که یک رئیس جمهور را مجبور به چه کارهایی میکند. انگار تلفن را کشف نکردهاند. آقا جان تو که یکهو چنین آدم نگران و آزدی خواهی شدی، آن خراب شده پُر است از متهم تکلیف آنها چه میشود؟
نظام، نظام ِجمهوری اسلامیست. زمان زمان انتخابات. فردا هم اگر مثل این نامه را سعید مرتضوی در دفاع از آیتالله بروجردی برای هاشمیشاهرودی نوشت تعجب نکنید.
بعد از تحریر:
ترجمه نامه رئیس جمهور
میرغضب جان!
هوای دوتا از متهمین را داشته باش تا ببینم باد به کدام طرف میوزد.
دلتنگی
نامه رئیسجمهور
جناب پریزیدنت در باره رکسانا صابری و حسین درخشان نامهای خطاب به سعید مرتضوی دادستان تهران نوشته و از ایشان خواسته که این دو متهم باید از کلیه آزادیها و حقوق قانونی برای دفاع از خود بهرهمند باشند. از اینکه جناب پریزیدنت از دستگیری این دونفر با خبر شدند تبریک و تهنیت عرض میکنم. دوماً مگر متهمین در نظام جمهوری اسلامی از کلیه آزادیها و حقوق قانونی برخوردار نیستند که جناب پرزیدنت مجبور شدهاند نامه بنویسند؟ بگذریم. پدر انتخابات بسوزد که یک رئیس جمهور را مجبور به چه کارهایی میکند. انگار تلفن را کشف نکردهاند. آقا جان تو که یکهو چنین آدم نگران و آزدی خواهی شدی، آن خراب شده پُر است از متهم تکلیف آنها چه میشود؟
نظام، نظام ِجمهوری اسلامیست. زمان زمان انتخابات. فردا هم اگر مثل این نامه را سعید مرتضوی در دفاع از آیتالله بروجردی برای هاشمیشاهرودی نوشت تعجب نکنید.
بعد از تحریر:
ترجمه نامه رئیس جمهور
میرغضب جان!
هوای دوتا از متهمین را داشته باش تا ببینم باد به کدام طرف میوزد.