Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

Archive for the ‘فارسی’ Category

مسافرهای خانم لیندا وانگ

Posted by balouch On April - 27 - 2009

لیندا وانگ زن جوان مالزیایی‏ای بود که من تا مدتها فکر می‌کردم چینی است. وقتی بیشتر آشنا شدیم او گفت علاوه بر زبان چینی ژاپنی را هم به خوبی حرف می‌زند. کارخانه‌ی بسته بندی پودرهای خوراکی که اعلام ورشکستگی کرد من و او بیکار شدیم. در مدت چند سالی که با هم توی آن کارخانه همکار بودیم خانم لیندا پایش به خانه‏ی ما باز شد. دو دختر قد و نیمقد او را، بچه های‏من دوست داشتند.
گرچه بیمه‏ی بیکاری درخواست ما را برای دریافت کمک هزینه می‏پذیرفت اما برای بخور نمیری که بنا بود بدهد هفتخوانی را جلوی پایمان می‏گذاشت که بهتر بود عطایش به لقایش بخشیده شود. در تلاش بودیم که سریع کاری دست و پا کنیم. خانم لیندا علاقه‏ی زیادی به آداب و رسوم ما و محیط خانوادگی داشت. علناً می‏گفت دوست دارد بچه‏هایش در محیط خانه‏ی ما بزرگ شوند. شرایط مالی هر دوی ما خیلی بد بود اما خانم لیندا مشخصاً وضع بدتری داشت و احتمال می‏رفت که خانه بدوش شود.
شبی او با یک کیک کوچک به خانه‏ی ما آمد. می‏گفت در یک پانسیون که دانش آموزان خارجی را برای دوره‏های فشرده‏ی تابستانی اسکان می‏داد کار پیدا کرده. پایان هفته را برای پرکردن فرم‏های دانش‏آموزان که اکثراً چینی هستند همراهشان در پانسیون می‏ماند و اول صبح دوشنبه با پانصد دلار نقد به خانه بر می‏گردد. این کار و درآمدش از کار قبلی بهتر بود. درست می‏گفت کنار این کار که نقد بود اگر درخواست بیمه بیکاری می‏کردیم باعث نجات هر دو خانواده می‏شد. قرار شد دو دختر او را ما نگهداری کنیم و برای دو روز و نیم صد و پنجاه دلار از پانصد دلاری که کار می‏کند به ما برسد.
او عصر جمعه عازم کار می‏شد و ساعت هشت صبح روز دوشنبه ژولیده و خسته و خواب آلود بر می‏گشت تا دخترانش را به مدرسه برساند.
اواخر جولای بود. هوا گرم و آفتابی و ونکوور شلوغ و پر ماجرا شده بود. یکی از بچه‏های پولدار ایرانی در ویلاهای افسانه‏ای وست ونکوور به بهانه‏ی تولدش جشنی راه انداخت. من هم به عشق دیدن داخل آن خانه‏ی طاغوتی با یکی از دوستان همراه شدم و رفتم. انگار وسط یک زمین فوتبال خانه را ساخته بودند. مشروبها و غذاها و ساز و آواز شاید برای من که تا آن موقع آنقدر اسراف ندیده بودم اهمیت داشت اما ساعت یک نیمه شب وقتی دوستان کانادایی پسر ایرانی‏ای که داشت هیجده ساله می‏شد با کادوی خودشان آمدند انگشت به دهان ماندم. وانت باری از درِ ماشین‏رو عقب عقب آمد تا به وسط حیاط رسید. جعبه‏ی بسیار بزرگ کادویی را که همقد من بود چهار جوان قوی هیکل جلوی سایر کادوها گذاشتند. وانت بار بیرون رفت و خواندن آهنگ تولدت مبارک به زبان انگلیسی شروع شد. یکی از جوانها با چاقویی جلو رفت، آن را به بالای جعبه‏ی کادو فرو برد و تا پایین جعبه را از عقب و جلو شکافت.
خانم لیندا وانگ لخت مادرزاد از داخلش بیرون آمد و همانطور که می‏رقصید همپای دیگران آهنگ تولدت مبارک را می‏خواند.
من در تاریکی شب گم شدم. مدتهاست که از آن ماجرا می‏گذرد. خانم لیندا وانگ هنوز فکر می‏کند که ما داستان مسافرهای او و کارش در پانسیون را باور داریم.


پرتقال فروش را پیدا نکنید

Posted by balouch On April - 27 - 2009

عمه‏جان که اخیراً آب چند عدد پرتقال‏ را تناول فرموده بعد از معلوم شدن اینکه پرتقال‏ها اسرائیلی هستند سخت بیمار شد. امروز که نتیجه آزمایش DNA مشخص کرد که پرتقال‏ها چینی هستند و مارک‏ها قلابیست دوان دوان خودم را به بستر عمه‏جان رساندم و به او خوشخبری دادم که پرتقال‏ها اسرائیلی نیستند. الحمد‏لله حالشان بهتر شده.
از اپوزسیون خواهش می‏کنم به خاطر سلامت عمه‏‏ی بنده این دفعه بر خلاف رایج مملکتمان از خیر پیدا کردن پرتقال فروش بگذرند و بگذارند نظام صورت مسئله را پاک کند.


نهی از زندگی

Posted by balouch On April - 27 - 2009

جایتان خالی امروز یک سری زدم وبلاگ گوشزد. خیلی خوش گذشت برای شما هم از آنجا سوغاتی آوردم. اینجا بخوانید اما اگر کامنتی داشتید بروید وبلاگ خودش. مثل من مشتری خواهید شد:

توضیح: شعر در پاسخ حضرات، سروده جناب هادی خرسندی است.

اصل این مطلب هم دراصغرآقای یک هست.


پرتقال فروش را پیدا نکنید

Posted by balouch On April - 26 - 2009

عمه‏جان که اخیراً آب چند عدد پرتقال‏ را تناول فرموده بعد از معلوم شدن اینکه پرتقال‏ها اسرائیلی هستند سخت بیمار شد. امروز که نتیجه آزمایش DNA مشخص کرد که پرتقال‏ها چینی هستند و مارک‏ها قلابیست دوان دوان خودم را به بستر عمه‏جان رساندم و به او خوشخبری دادم که پرتقال‏ها اسرائیلی نیستند. الحمد‏لله حالشان بهتر شده.
از اپوزسیون خواهش می‏کنم به خاطر سلامت عمه‏‏ی بنده این دفعه بر خلاف رایج مملکتمان از خیر پیدا کردن پرتقال فروش بگذرند و بگذارند نظام صورت مسئله را پاک کند.


نهی از زندگی

Posted by balouch On April - 26 - 2009

جایتان خالی امروز یک سری زدم وبلاگ گوشزد. خیلی خوش گذشت برای شما هم از آنجا سوغاتی آوردم. اینجا بخوانید اما اگر کامنتی داشتید بروید وبلاگ خودش. مثل من مشتری خواهید شد:

توضیح: شعر در پاسخ حضرات، سروده جناب هادی خرسندی است.

اصل این مطلب هم دراصغرآقای یک هست.


دخترم رکسانا

Posted by balouch On April - 26 - 2009

رکسانا صابری عزیز هیچ می‏دانی که تو همسن دختر من و حضرت رهبر و آیت‏الله شاهرودی هستی؟ خبر دارم که امروز جشن تولد تست. در فیس بوک همه عکس خود را به عکس تو تغییر داده‏اند. البته این را نامزدت نمی‏پسندد و ممکن است والدینت هم راضی نباشند. دغدغه آنها قابل درک است. آنها فکر می‏کنند اگر جنجال بشود تو دچار دردسر می‏شوی و حضرات لج می‏کنند، اما ما مثل آنها نمی‏اندیشیم. ما می‏بینیم که در عنفوان جوانی تو بی هیچ دلیلی در زندانی و برایت بیخود و بی جهت هشت سال زندانی بریده‏اند و پنج روز است که تو در اعتصاب غذا هستی. ما می‏دانیم که گرگها به کسی حمله کردند باید هر کس به توان خود چوب و چماقی بردارد و بر سرشان فریاد بکشد و مجبورشان کند تا آهو را رها کنند و بروند کشکشان را حول و حوش انتخابات بمالند. درِ گوشت بگویم، تو با همه‏ی بدشانسی‏ای که آورده‏ای خیلی خوش شانسی که سرشناس شدی. می‏دانی چند نفر مثل تو جای فرزندان من و حضرت رهبر و آیت‏الله شاهرودی هستند که در زندانهای نظام گمنامند و سرنوشتی بدتر از طفلان مسلم دارند؟

در خاتمه سخت مواظب باشی که مثل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب مجبورت نکنند با دار فانی وداع بگویی.


احتمالن پشت این بخشنامه یا دعوتنامه هم نوشته شده: هر نفر می‏تواند با خود بقچه‏ای شامل این مواد را همراه بیاورد:

سه عد کتلت یا دو تیکه کوکو سبزی. دو عدد تخم مرغ آب‏پز. مقداری نان لواش و پنیر و مغز گردو.

کنار آموزش، پرورش هم که باشد هم مدیر کل آموزش و پرورش کیف می‏کند هم مدیران و مسئولان ادارات دولتی، ارشاد اسلامی و با فرهنگ می‏شوند.

این دهنمکی هر کجا برود همینطور شانس می‏آورد. از وجناتش می‏شود خواند سالهای آینده جزو کاندیدهای ریاست جمهوریست.

بخشنامه را از وبلاگ خانم اصفهانی گرفتم


دخترم رکسانا

Posted by balouch On April - 26 - 2009

رکسانا صابری عزیز هیچ می‏دانی که تو همسن دختر من و حضرت رهبر و آیت‏الله شاهرودی هستی؟ خبر دارم که امروز جشن تولد تست. در فیس بوک همه عکس خود را به عکس تو تغییر داده‏اند. البته این را نامزدت نمی‏پسندد و ممکن است والدینت هم راضی نباشند. دغدغه آنها قابل درک است. آنها فکر می‏کنند اگر جنجال بشود تو دچار دردسر می‏شوی و حضرات لج می‏کنند، اما ما مثل آنها نمی‏اندیشیم. ما می‏بینیم که در عنفوان جوانی تو بی هیچ دلیلی در زندانی و برایت بیخود و بی جهت هشت سال زندانی بریده‏اند و پنج روز است که تو در اعتصاب غذا هستی. ما می‏دانیم که گرگها به کسی حمله کردند باید هر کس به توان خود چوب و چماقی بردارد و بر سرشان فریاد بکشد و مجبورشان کند تا آهو را رها کنند و بروند کشکشان را حول و حوش انتخابات بمالند. درِ گوشت بگویم، تو با همه‏ی بدشانسی‏ای که آورده‏ای خیلی خوش شانسی که سرشناس شدی. می‏دانی چند نفر مثل تو جای فرزندان من و حضرت رهبر و آیت‏الله شاهرودی هستند که در زندانهای نظام گمنامند و سرنوشتی بدتر از طفلان مسلم دارند؟

در خاتمه سخت مواظب باشی که مثل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب مجبورت نکنند با دار فانی وداع بگویی.


احتمالن پشت این بخشنامه یا دعوتنامه هم نوشته شده: هر نفر می‏تواند با خود بقچه‏ای شامل این مواد را همراه بیاورد:

سه عد کتلت یا دو تیکه کوکو سبزی. دو عدد تخم مرغ آب‏پز. مقداری نان لواش و پنیر و مغز گردو.

کنار آموزش، پرورش هم که باشد هم مدیر کل آموزش و پرورش کیف می‏کند هم مدیران و مسئولان ادارات دولتی، ارشاد اسلامی و با فرهنگ می‏شوند.

این دهنمکی هر کجا برود همینطور شانس می‏آورد. از وجناتش می‏شود خواند سالهای آینده جزو کاندیدهای ریاست جمهوریست.

بخشنامه را از وبلاگ خانم اصفهانی گرفتم


به یاد بیژن ترقی

Posted by balouch On April - 25 - 2009

بیژن ترقی. یادش زنده باد


به یاد بیژن ترقی

Posted by balouch On April - 25 - 2009

بیژن ترقی. یادش زنده باد


غلامعلی سعدی را دوست دارد

Posted by balouch On April - 25 - 2009

غلامعلی حداد عادل گفت: سعدی آنقدر شخصیت بزرگی داشته که چهار خیابان در پاریس به نام وی است و حتی نام یکی از روسای جمهور فرانسه نیز سعدی بوده است. او توضیحاتی هم در اینمورد داده که چرا نام رئیس جمهور فرانسه سعدی بوده اما در مورد اینکه چرا نام خودش غلامعلی است توصیحی نداد و بدتر از این هیچ اشاره‏ای به نامهای روسای جمهور ایران که ابوالحسن و محمدعلی و سیدعلی و اکبر و سید محمد و محمود بوده‏اند نکرد.
حداقل من توقع دارم حضرات خالد اسلامبولی و بابی ساندز و عماد مغنیه که ما خیابانهایی به نامشان کرده‏ایم در آن دنیا خدمت شیخ اجل سعدی برسند و به او بگویند غلامعلی خیلی به ایشان اظهار ارادت کرده است.




VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!