به مناسبت بیست و دوم بهمن و سی سالگی انقلاب برای شماره مخصوص شهروند ونکوور نوشته شد.
انقلاب که به دنیا آمد حامله بود. جنگ را زایید. کمی بعد شاخ کشید. شانه کشید. طلبکار افتاد به جان ما. خیلیها گم شدند. خیلیها خل و مجنون. دست بعضیها از گلزار خاوران پای خیلیها از کفرآباد آمد بیرون. بت شد امام بتشکن. نه برق مجانی شد نه آب. بهار آزادی شد سراب. درِ فیضیه شکسته شد. کل ایران فیضیه شد. زن چادری شد. مرد ریشی و مکتبی شد. کودکِ بیگناه، برادرِ بسیجی شد. ایران ایران رگبار مسلسلها، گلولهها نصیبِ همه شد. خون شد. خون جنون شد. لالهگون شد. همه چیز سرنگون شد. آزادی و امنیت تموم شد. سوراخ موش هم گرون شد. مردم دلخون بودن. زن و مرد پریشون بودن. از انقلاب مثل سگ پشیمون بودن. سیاسیها حیرون بودن. از خود ایران تا ته جهنم ویلون بودن. همه جا لنگ آب و نون بودن. از زندگی گریزون بودن…
های.
های.
های.
چی بگم…
خلاصه کنم، انقلاب بدی بود. حالا که سی ساله شده تازه مثل گوساله شده.
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
انقلابی که در تاریخ صد ساله جهان بینظیر بود ٬ اگر کور و کر نبوده باشیم حتما همه میدانند که
غیر مشتی سلطنت طلب سرنگون شده از پست و مقام همه طرفدار انقلاب بودند البته بعد از انقلاب
انکه برنده واقعی شد روحانیون و پشتوانه میلیونی مردمیشان بود اینها که بعد از انقلاب شکست خورده
و فراری شدند مثل همین گرداننده شهروند چه زرهی در تورنتو چه ابراهیمی در ونکوور از چپ باورانی
هستند که حالا کل انقلاب را بد !!! میدانند اعتقاد دارند دیگی که براشون نمیجوشه سر سگ بجوشه
اما عجیبه که بلوچ هم بانها پیوسته !! شاید چند سال دیگر بکمک ابراهیمی مجسمه ارتشبد نصیری را
در گوشه پارگ امبا ساید بعنوان پدر حقوق بشر در ایران سرپا کردند پس دلواپس ساواک نباشید..؟
بسیجی ۲۵ سال مقیم ونکوور
جناب ملازهی، از فعالیتهای شما بسیار تشکر مینماییم. بدون هیچ گونه هواداری مطالب را به چاپ مرسانید و این هست هنر شما که سایت شما را از سایتهای دیگر متمایز میسازد. اگر قابل دانستید این مطلب را هم به چاپ برسانید. با تشکر
حسین مالکی
آقای ایرج افشار سیستانی با فرصت طلایی که در زمان شاه بدست اورد توانست کتابهای زیادی را به چاپ برساند. در زمان شاه موسسه ایران شناسی تصمیم گرفته بود تا در مورد سایر اقوام ایرانی تحقیقاتی انجام دهد. بنابراین ایرج افشار سیستانی شخصی بود که مسئول جمع اوری مدارک و اسناد از منابع مختلف بود مربوط به بلوچستان بود. مردم و سازمانهای مربوطه مدارک و اسناد خود را بدست ایرج افشار سیستانی دادند تا این موسسه درباره بلوچستان بتواند تحقیقاتی انجام دهد.
اما ناگهان انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به وقوع پیوست. در جریان انقلاب بسیاری از محققان قدر ایرانی از ایران فرار کردند و موسسه ایران شناسی هم با کلی منابع دست اول و مدارک جالب و خواندنی بلاتکلیف ماند. در این زمان همه به فکر جان خود بودند و یا فرار میکردند و یا اعدام میشدند. بهرحال، ایرج افشار سیستانی از این فرصت استفاده میکند و از تمام منابعی که برای این موسسه فراهم میشود او آنها را به راحتی به سرقت میبرد. از همان زمان به بعد ایشان کم کم شروع به سرهم کردن مقالات و تبدیل انها به کتاب نمودند.
متاسفانه کتابهای ایرج افشار سیستانی روح علمی ندارند و بسیار اشتباه نوشته شده اند. کسانی که کتابهای ایشان را مطالعه کرده اند و ایشان را میشناسند به خوبی میدانند که ایشان به هیچ عنوان دارای شخصیت علمی نمیباشند و بسیار ادم تند و بد دهانی هستند.
مهمتر از همه اینکه ایرج افشار سیستانی مدیون ایرج افشار معروف هستند. ایرج افشار معروف را همه ایرانیها میشناسند و خیلی ها ایشان را با ایرج افشار سیستانی اشتباه میگیرند. و فکر میکنند که این دو نفر یکی هستند.
ایرج افشار سیستانی در نگارش بسیار ضعیف هستند و بیشتر به دنبال نام و شهرت هستند. ایشان مانند دکتر ده مرده و دکتر شهریاری و دکتر نورا گروهی برای خود اجاره کرده اند تا برای ایشان تبلیغات کنند و ایشان را شهرت دهند.
2
بعقیده من انقلاب خیلی هم خوب بودچون
اولا بیشتر از همه انقلابات دیگر افراد بی عزت وعقدهای ومطرود را تبدیل به اقا واقا زاده کرد حالا اگر چون منی هیچی نشده ام مشکل خودم بوده که اقا زاده نیستم.
دوما حد اکثر صد هزار جوان بیگناه اعدم شده باشند ایا این برایشان بهتر بود که پاک وبیگناه از دنیا بروند ویکسر ببهشت بروند یا مثل همه اخوندها وخمینی تا حداقل نود سالگی جان به عزراییل ندهند وبعد از ان با انهمه روسیاهی بلقاالله نائل شوند.
سوما مردم کجا قبل از انقلاب چهره واقعی اسلام ناب محمدی را دیده بودند وتصور میکردند لله الحمد حالا وببرکت این انقلاب همه فهمیده اند اسلام واقعی یعنی چه وامام چگونه موجودیست .
ان زمان چندان حسابی روی ما نمیکردند حالا ببرکت چنگ ودندان اسلامی همه انچنان از ما میترسند که از هیچ وحوشی دیگری نمیترسند واین یعنی عظمت.
بلوچ جان قبلا هم نوشتم نیمه خالی لیوان را نگاه نکن.
من خبرم صذ ساله می خوام بیام احووالپرسی شما آقای بلوچ. تازه همون اوالا می خواستم بگم که اگه قرار دکتر و اینا دارین من می تونم از طرف کاری بیام و ببرمتون اگه بقیه دستشون بنده. اینم از کار خیر کردن من. خدا رو شکر که خوبین و خوشین حالا.
نارنج
حالا باید صبر کنیم گاو هم بشه یعنی؟ لابد دیگه.
فانوس شبگرد،
بلوچ جان،
تکلیف ماها این وسعت چی میشه؟ انقلاب که گوساله باشه، این ملته در به در چی میشه؟ منظورم چه نوع هیونی؟
البته به فضل و برکت انقلاب و وجود این همه امام در ایران ماها مدتهاست که به حیوانت احترام خاصی میگذاریم. به عنوان مسال موضوع انشاه این هفته هم در ایران در رابطه با حیوانت میباشد.
انشائ حیوانت،
ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور.ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم ، بابایمان هم همینطور.بابایمان همیشه وقتی با ما حرف میزند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول میخواهیم میگوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟ چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان میرفتیم خون عمه زهره اینا یک تاکسی داشت میزد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده میشم همچین میزنمت که به خر بگی زن دایی, بابایمان هم گفت; برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟ ما تلوزیون را هم که خیلی حیوان نشان میدهد دوست میداریم، البته علی آقا شوهر خاله مان میگوید که تلوزیون فقط شده راز بقا، قدیما که همش گربه و کوسه نشون میداد، حالا هم که یا اون مارمولکها رو نشون میده یا این بوزینه رو که عین اسب واسه ملت خالی میبنده. ما فکر میکنیم که منظور علی آقا کارتون پینوکیو باشه چون هم توش گربه نره داشت هم کوسه هم پینوکیو که دروغ میگفت. فامیلهای ما هم خیلی حیوانات را دوست دارند، پارسال در عروسی منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطی مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آنها خیلی بازی کردیم ولی بعدش شوهر خاله مان همان وسط سرشان را برید! ما اولش خیلی ترسیدیم ولی بابایمان گفت چند تا عروسی برویم عادت میکنیم، البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله مان سرشان را ببرد، حتما دردشان نیامد.ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی میگفتند الله اکبر سر یک آقا رو که نمیگفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی دردش اومد. و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر که یک وقت کسی سر ما را نبرد. ما نتیجه میگیریم که خیلی خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتونیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و عکسهای آنها را به دیوار بچسبانیم و به آنها مهرورزی کنیم و نمیدانیم اگر در ایران به دنیا نیامد بودیم چه غلطی باید میکردیم
salam.mesle hamishe aali.
zita