Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

ابر قدرت جهان از محل اختفای بن لادن خبر می‏شود. چون ابر قدرت هست و امکاناتی بهتر از گوگل ماپ در اختیار دارد بلافاصله زوم می‏کند و به صورت زنده در عرض نزدیک به یکسال در می‏یابد که خبری از توپ و تانک و مسلسل و تیر بار در آنجا نیست. چرا باشد؟ وسط یک منطقه نظامی که بناست یک تروریست بسیار نامدار به صورت گمنام، پنهان باشد که آلات و ادوات و جنگول بنگولِ جنگی آویزان نمی‏کنند. می‏کنند؟ خب ابر قدرت هر چه نگاه می‏کند می‏بیند جنبنده‏ای هم در آن خانه نمی‏جنبد. دوباره نگاه می‏کند. سه باره نگاه می‏کند. یکسال نگاه می‏کند می بیند جداً کسی آنجا نمی‏جنبد. در نتیجه یادش می‏آید که می‏تواند از فضا عکس‏های دقیقی از زمین بگیرد. با یک کلیک کردن چندتا از آن عکس‏هایی می‏گیرد که حرارت بدن را قرمز نشان می‏دهد. در این هنگام متوجه می‏شود پنجتا و نصفی لکه‏ی قرمز در آن خانه وجود دارد!. در اینجا ابر قدرت که مثل من و شما نیست و آنالایزر دارد، فوری صدایش می‏کند. آن بنده خدا سر یک دقیقه پیدا می‏کند که آن نصفه لکه، خون گوسفندی است که آن پنجتا لکه آن را کشته‏اند که کبابی راه بیندازند. در این هنگام ابر قدرت می‏رود سراغ بمب‏های هوشیار هفتاد منی خود که حتی زمین و پناهگاهای زیر زمین را هم خورد و خمیر می‏کند اما از خیرش می‏گذرد چون آن بمب هوشیار احمق یا غیر نظامی‏ها را می‏کشد یا بیدارشان می‏کند. یا به ساختمان نمیخورد یا اگر بخورد نمی‏ترکد. تازه حیف آن خانه نیست که با خاک یکسان بشود؟ باز هم می‏شود یکی آنجا پنهان بشود. در نتیجه با دو هلیکوپتر، بیست و پنج نفر را می‏فرستند. آنها هم هِلِک و هِلک می‏روند آنجا. یواشکی پاورچین پاورچین می‏ریزند داخل. اول می‏خواهند از انواع و اقسام گازهای پیشرفته نظامی که افراد را بیهوش می کنند شلیک کنند. بعد حوصله نمی‏کنند خودشان ماسک بزنند از خیرش می‏گذرند. در اینجا کماندوها متوجه می‏شوند که ارتش پاکستان به ساکنین آن خانه که دیوارهای قطور چهارمتری دارد و روی دیوارها سیم خار دار هست و در وسط منطقه نظامی قرار دارد اسلحه داده( البته احتمال دارد خود ساکنان اسلحه با خودشان آورده باشند) تا آنها که تازه با سر و صدای هلیکوپتری که سقوط کرده بیدار شده‏اند و برقها هم حتماً قطع شده کورمال کورمال بجنگند و مقاومت مسلحانه بکنند. در این هنگام یکی از کماندوها که خیلی هم شبیه رامبو بوده در وسط تاریکی با دوربین شب بین، سر بن لادن را نشانه گرفته و به جای زنده دستگیر کردن او به سرش شلیک می‏کند که مبادا اگر به پایش بزند و او زخمی بشود بعد چاره نداشته باشند جز اینکه او را زنده دستگیر بکنند. در این قسمت از داستان چون منطقه نظامی است و چهل و پنج دقیقه گذشته و ممکن است سر و کله پاسبانها پیدا بشود کماندوها جسد را روی دوش انداخته و حالا که با دو هلیکوپتر آمده بودند بدون تلفات با یک جنازه و با یک هلیکوپتر به پایگاه خود بر می‏گردند و دم دمای سحر چون کار دیگری نداشته‏اند رفته‏اند روی عرشه کشتی مرده را شسته‏اند. از انبار ناو دو متر کفن آورده‏اند. یک عرب هم پیدا کرده‏اند دم صبح یک نفره نماز میت برایش بخواند بعد به طریقه اسلامی او را روی تخته‏ای گذاشته‏اند تا خیال‏اش تخت بشود و سپس برای آنکه خیال خودشان تخت بشود وزنه هم به آن بسته و آن را به خدا و امواج سپرده‏اند تا دفن شود. گرچه ما نباید در داستانها نتیجه بگیریم اما نتیجه‏ای که از این داستان می گیریم این است که این داستان کوتاه دمبی دراز دارد.

ترجمه به بلوچی


Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!