علی نگهبان منتقد ادبی و نویسنده ساکن ونکوور رمان جدیدی به نامِ مهاجر، و سودای پریدن به دیگر سو که دویست و ده صفحه دارد منتشر کرده.
اسمِ رمان مرا به عالم نوشتههای دکتر کاستاندال و تعالیم دونخوان پرت کرد. اما این رمان، داستان مهاجرت است. مهاجرانی رانده از آنجا و مانده از اینجا. من که بخشهایی از رمان را در جلسات متعددی که جناب نگهبان برنامه داشته شنیدهام خیلی خوشحالم که حالا آنرا یکجا در اختیار دارم. شخصیتهای داستان قابل لمسند و در اطراف همین امروز ما زندگی میکنند. بابک، راوی داستان است. پدر او که کتابفروشی است چپ گرا، طلبهای بوده بریده از آموزههای دینی.
مادر درویش مسلکاش از پدر جدا شده.
حکایت، حکایتِ کار نیافتن دگر اندیشان است در مملکت خود و سپس مهاجرت است و نبردی پیوسته با خود و محیط خود.
شخصیت دیگر، زبگنیو است. اسمی که ابوالحسن برای خود برگزیده. بر خلاف بابک تحصیلکرده نیست. در ونکوور سیگار فروش است. دروغگو، متقلب و خلافکار. بدون آنکه خودش بداند!
نویسنده تلاش دارد این را به تصویر بکشد که چگونه بعد از انقلاب پنجاه و هفت بنیانهای هویت فردی و اجتماعی به هم ریخت. درختانی را به تصویر میکشد که کسی آنها را ریشه کن کرد اما آنها هم در هیچ زمینی تنوانستند ریشه بدوانند.
از علی نگهبان قبلاً رمان سهراوش منتشر شده است : سهراووش نویسندهای است كه گم شدهاست. راوی و پرندیش، همسر سهراووش، میكوشند كه نوشتههای او را تدوین كنند. با سیری در دستنوشتههای سهراووش، راوی با دنیای اسرارآمیز و هراسانگیزی آشنا میشود كه سهراووش و گروهی از نویسندگان و شاعران آن را تجربه كردهاند.