Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

پرنسیپ

January - 30 - 2011

گلوله که می‏خورد به شکم میجر کُرک دستش را می‏گذارد روی شکم‏اش و بعد به دست‏اش نگاه می‏کند. چشم‏اش که به خون می‏افتد، صورتش برآشفته می‏شود. به سمت میدان دشمن نگاه می‏کند؛ دندانهای‏اش را محکم به هم می‏فشارد؛ اسلحه را می‏اندازد و ضامن نارنجکی را با دندان می‏کشد و در حالیکه داد می‏زند: حرامزاده! با سرعتی باور نکردنی مثل باد به سمت سنگر دشمن می‏دود. نرسیده به آنجا دشمن سوراخ سوراخ‏اش می‏کند…

آقای دیوید پسر مرحوم میجر کُرک که حالا سکته کرده و روی تخت بیمارستان است می‏گوید:

مسئله این نیست که پدر من در جنگ جهانی دوم این کار را کرده. اگر یک غریبه هم این کار را می‏کرد برای من همینقدر قابل احترام بود.

آقای دیوید که داستان پدرش را از زبان همسنگر‏های پدرش شنیده بود. می‏گوید:

من هشت ساله بودم. هشت ساله آنموقع‏ها برای خودش مردی بود.اگر جنگ به درازا می‏کشید، من هم یونیفورم می‏پوشیدم. همه‏ی شهر از شجاعت و سرعت پدرم تعریف می‏کرد. دوندگی و سرعت در خون خانواده‏ی ماست. احتیاجی به تقلب نبوده و نیست.

هر چه همسر دیوید سعی دارد پیرمرد هشتاد ساله را آرام کند به خرج او نمی‏رود. به مدال‏های طلا و نقره و برنزی که خودش از جوانی تا زمان کناره‏گیری از دو گرفته اشاره می‏کند و می‏گوید:

مادرم تا مرد، گردنش را راست نگاه می‏داشت. همه او را با دست نشان می‏دادند و می‏گفتند بیوه‏ی میجر کُرکِ قهرمان هست. خود من اینهمه مدال را با سری برافراشته و به افتخار پدرم به دست آوردم. خانواده‏ی ما خانواده‏ی تقلب نبوده. این مدال‏ها مدال‏های پرنسیپ هست نه تقلب.

صورت گوشتالود آقای دیوید می‏لرزد. بغض‏اش می‏ترکد و هر دو چشم‏اش خیس می‏شود.

پرستاری که تازه وارد اتاق شده نمی‏داند جریان چیست، با تن صدای‏اش خانم دیوید را مورد سرزنش قرار می‏دهد و یادآوری می‏کند که شرایط جسمی آقای دیوید مناسب فشارهایی که به او می‏آید نیست. خانم دیوید زن صبوری است اما ملامت شدن بیخود را تحمل نمی‏کند. با احترام اما محکم می‏گوید:

اخبار پسرمان رابرت دیوانه‏اش دارد…

پرستار که شیفت‏اش را تازه شروع کرده جیغی می‏کشد و می‏گوید:

آُ رابرت کُرک… قهرمان دو… خدای من چقدر تلخه همین حالا کمیته …

آقای دیوید نیمخز می‏شود. شیلنگ لوله اکسیژن که در دماغ‏اش بود بیرون می‏آید و سوزن سرم از رگ دستش کشیده می‏شود و با صدایی همراه تعجب می‏پرسد:

چی ی ی ی ی ی ی ی…

خانم دیوید سعی می‏کند با ایما و اشاره به پرستار بفهماند که نباید خبری را که دارد بر زبان بیاورد. حتی دستهای‏اش را در هوا بلند می‏کند و تقریباً با صدای فریادگونه می‏گوید:

نه ه ه ه ه ه

اما پرستار جمله‏اش را تکمیل می‏کند:

همین حالا کمیته نظارت بر المپیک اعلام کرد رابرت دوپینگ کرده و مدال طلای‏اش…

دسته‏ای از پرستاران و دکتر که از راه دور و از طریق دستگاه‏ها نوسانات قلب آقای دیوید را زیر نظر داشتند به اتاق ریختند.

آقای دیوید با دار فانی وداع کرده بود.

ترجمه به بلوچی


Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!