Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

پشت «ماسک» چه بود؟

December - 8 - 2010

ایمیل وارده:

جناب بلوچ گرامی وبلاگ شما……….. از این لحاظ آنرا برای شما می‏فرستم…

************

با تشکر دوست گرامی. توصیه می‏کنم آنرا برای نشریات هم بفرستید. معمولاً این نوع نقدها از حوصله خوانندگان وبلاگ خارج است.

***


«ماسک» نام نمایشی بود که مرتضی مشتاقی نوشته و کارگردانی کرده بود و در بیست و یکم نوامبر در اینلت تئاتر شهر پورت مودی در کانادا به صحنه رفت.این تئاتر تماشاچی را به تفکر دعوت می کرد. مسائل پیچیده را ساده ولی تا ثیر گذار به نمایش می گذاشت و با فرمی هنرمندانه تماشاچی را وادار می کرد کلاه خود را قاضی کرده تا گذشته و آینده را با ذهنی واقعی قضاوت کنند. نمایش «ماسک» با بازی بسیار قوی منوچهر سلیمی ، محبوبه اسماعیلی و مرتضی مشتاقی با نظم بسیار به صحنه آمد.

موضوع و شخصیتهای نمایش

تماشاچی شاهد گوشه ایی از واقعیات می شود که در یک تیمارستان اتفاق می افتد. دو بیمار روانی مخفیانه وارد اتاق بزرگی در تیمارستان می شوند که در حال تعمیرات و نقاشی است. وسایل رنگ و نرده بان و جارو و ابزارهای کار در اطراف دیده می شود گویی کارگران محل را ترک کرده اند تا فردایی دوباره داشته باشند اما فراموش کرده بودند تا در اصلی را قفل کنند تا کسی وارد اتاق نشود ( این ماجرا تا آخر نمایش فاش نمی شود). دو بیمار روانی (بی آنکه معرفی شوند) وارد اتاق می شوند و وسایل کار نقاشان را با ذهن خویش پیوند می دهند. در همان ابتدا شخص اول جارو را تفنگ می بیند. آنرا بر می دارد و با آن نگهبانی می دهد و از ورود شخص دوم به اتاق جلوگیری می کند. در فرصتی مناسب که شخص اول در اتاق نبود ؛ شخص دوم وارد می شود . تکه پارچه ایی که بر نرده بان انداخته شده بود را مانند شنل بر دوش می کشد و مانند یک فا تح از پله های نرده بان بالا می رود و سخنرانی می کند.………

در طول نمایش مشخص می شود که اولی در گذشته فردی بازجو بوده است که با خشونت خویش بسیاری را معیوب کرده است و حتی در اجرای تیر باران زندانیان نیز شرکت داشته و مامور تیر خلاس بوده است. وحشت از شناخته شدن ,او را وادار کرده است که همیشه با ماسک ظاهر شود. او بدون ماسک مورجه هایی را می بیند که به او حمله می کنند و می خواهند او را ریز ریز کنند. در واقع زندگی بدون ماسک برای او امکان پذیر نیست.

شخص دوم فردی است که در طول عمر خویش بارها و بارها قربانی خشونت بوده است . در پخش یک اعلامیه ساده (در دوران دانشجوی خود ) به زندان می افتد و هشتاد و نه بار پای او بخاطر گرفتن اعتراف (آدرس چاپخانه) با سیگار سوزانده شده است . او فردی روشنفکر بوده است اما اکنون با هر اشاره ایی به خشونت به گوشه ایی از تاریخ پرتاپ می شود و خود را قربانی آن پاره از تاریخ می پندارد.

با بالا رفتن شخص روشنفکر از نرده بان ,موضوع جالبی آغاز می شود که به آینده تعلق دارد. به قدرت رسیدن قربانی خشونت (شخص روشنفکر) و مغلوب شدن عامل خشونت (شخص ماسک دار) و پرسشی بزرگ که با عاملان خشونت در چنین شرایط ، چه باید کرد؟ شخص روشنفکر با حرکات و دیالگهای فرد ماسک دار و حتی صدای پرستاران , به گوشه های مختلف تاریخ پرتاب می شود . «شب کریستال ناخت» در آلمان و «کودتای شیلی و ماجرای سانتیاگو» و حتی گفتگو با سهراب و ندا آقا سلطان. تصاویری هستند که فرد ماسک دار آنها را نمی بیند اما از آنجا که روشنفکر قادر به دیدنشان است و خود را قربانی این جنایات می داند شخص ماسک دار را وادار می کند تا قبول کند که او نیزعامل این خشونت ها بوده است. و بدین تریب شخصیتی جدید پدید می آید بنام «دکتر گوبلز پینوشه تهرانی». با کمی دقت مشاهده می شود که هر کدام از این نامها متعلق به قاره ایی است وهر کدام سمتی خاص در خشونت داشته اند. پینوشه رهبری را به عهده داشته است و دکتر گوبلز وزیر وتهرانی مجری خشونت بوده است. در طول نمایش این سه مجرم به صورت مجرد , خود را بی گناه می شناختند و یگدیگر را مقصر اصلی معرفی می کردند اما روشنفکر با نام گذاشتن « دکتر گوبلز پینوشه تهرانی» آنها را یکی می خواند که از دیگری جدا ناپذیرند. در ادامه نمایش روشنفکر خود را جهود 485 ( کسی که نامش از او ربوده شده است) ویکتور سیاوخش معرفی می کند. سه نام مختلف (قربانی خشونت) از سه قاره جهان که برای دادخواهی اکنون روبروی دکتر گوبلز پینوشه تهرانی ایستاده اند. روشنفکر تاکید بر آن دارد که قربانیان خشونت یکی هستند و نامشان بهم پیوند خورده است. در همین نقطه متن نمایش به زبانی جهانی دست می یابد که وارد دادخواهی جهانی می شود. جهود 485 ویکتور سیاوخش که سالهای طولانی منتظر چنین لحضه ای بوده است که عامل خشونت را به سزای عملش برساند., با تضادی عمیق روبرو می شود . هشتاد و نه بار پای او بخاطر اعلامیه ایی سوزانده شده بود که در آن نوشته شده بود «ما با هر گونه اعدام و شکنجه و آزار زندانیان و……مخالفیم» اکنون چگونه می توانست خود آزار دهنده زندانی اش باشد؟ چگونه می توانست عقاید خود را زیر پا گذارد تا احساس انتقامش فرو کش کند؟ او تصمیم عجیبی می گیرد . او می پندارد با کشتن یا آزار زندانی ، خشونت در او متولد می شود و این خشونت خواهد بود که در او به زندگی اش فاتحانه ادامه خواهد داد. روشنفکر تصمیم نهایی را می گیرد. او می خواهد زندانی را با زندگی آشتی دهد. گل کاری به او بیاموزد تا خشونت در خود او برای همیشه کشته و عشق جای آن جوانه زند.

موضوع روان و گویا بود. مرتضی مشتاقی برای رسیدن به تصمیم نهایی روشنفکر , جهش نکرده بود, بلکه از همان اولین صحنه ها ذهن تماشاچی را با خطا(های موجود) آشنا می کرد. مثلا در بسیاری از صحنه ها روشنفکر از موضع قدرت خطاب به ماسک دار می گفت «خفه شو» یا او را وادار می کرد که بپذیرد که «دکتر گوبلز پینوشه تهرانی» است و برای وادار کردن او حتی او را کتک می زد. تماشاچی به این خطاهای فاحش روشنفکر می اندیشید و به تکراری نگران کننده می اندیشید. تکراری که در این جابجایی قدرت ، تنها شخصیتها عوض شده بودند اما روش ها همان روش های گذشته بود. تماشاچی با علم به این خطاها، در انتهای نمایش ، برای قبول کردن تصمیم نهایی روشنفکر، آمادگی ذهنی مطلوبی پیدا می کند که آنرا باید مدیون متن قوی نمایش باشیم. باید بگویم که این متن نمایش بود که حس انتقام جویی را گام به گام از من گرفت تا جای آن به جوانه های عشق بیاندیشم.

طرح نمایش

مرتضی مشتاقی در طراحی نمایش از ظرافت خاصی استفاده می کند که در جای خود قابل بررسی است. او با پنهان کردن مکان (تیمارستان) تماشاچی را به دنیای سنبلیک دعوت می کند (نرده بان سمبل قدرت و ….) و با تصاویر سوره آلیستی (نواختن گیتار با جارو ….) به اشیاء صحنه ماهیت آبسترک می دهد ( جارو در صحنه ای تفنگ می شود و در صحنه ای دیگر گیتار و….. ) تا تماشاچی را وارد دنیای تخیلات شخصیتهای نمایش کند و پا به پای آنها در تاریخ سفر کنند. مرتضی مشتاقی در انتهای نمایش با صحنه ایی بسیار کوچک (ورود پرستار) با ظرافت خاص خود صحنه های گذشته را به رئالیست پیوند می زند. او با تبحری خاص سمبلیک ، سوره آلیست و آبسترک را به خدمت رئالیست می گیرد. این ظرافت طراحی نشان از کار بسیار و تجربه غنی مرتضی مشتاقی در تئاتر دارد.

در پایان به گروه تئاتر آینه صمیمانه تبریک می گویم که به کارهای با ارزش هنری و تاثیر گذار مشغولند.

با سپاس

سعید هنردوست

ونکوور- سوم نوامبر 2010



Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!