Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

خوابهای خانم ویکی

December - 3 - 2010

خانم ویکی چند روزی است که در بخش مراقبت‏های ویژه‏ی بیمارستان ایگل ریج بستری است. من جولیانا دختر او را خیلی دوست دارم و همراه او به عیادت خانم ویکی رفته‏ بودیم. معمولاً در بخش مراقبت‏های ویژه ملاقاتی نمی‏ پذیرند اما گاهی پرستارها ندیده می‏گیرند و بالای سر هر سه چهار مریضی که در آن اتاق پر دستگاه بستری هستند یکی دونفر ایستاده است. خانم ویکی حالش واقعاً وخیم است. پرستار ماسک اکسیژن را از صورتش در آورد و شیلنگ دو سر را در سوراخ دماغش قرار داد تا او بتواند با جولیانا حرف بزند. من پایین تخت کنار پاهایش ایستادم. جولیانا سرش را تا نزدیک دهان خانم ویکی برد تا صدایش را بهتر بشنود. می‏ شنیدم که دارد خوابی را برای جولیانا تعریف می‏کند.

خانم ویکی بعد از سفر هند عوض شده بود و به خواب اعتقاد زیاد پیدا کرده بود. مرتب می‏رفت به شهر سوری تا مرداب ناتار را که خواب تعبیر می‏کرد ببیند. نمی‏دانم که او قبل از سفر هند خواب می‏دید یا نه! جولیانا هم چیزی به خاطر نداشت ولی می‏گفت که مادرش همیشه عجیب و غریب بوده. خواب‏هایی که خانم ویکی می‏دید واقعاً عجیب بودند. من همیشه وقتی خانه آنها بودم و وقتی که خانم ویکی خواب‏هایش را برای جولیانا تعریف می‏کرد، آنها را می‏شنیدم. یک بار که خواب دیده بود افتاده در توالت و تا گردن فرو رفته در کثافت، مرداب ناتار تعبیر کرده بود که کثافت به مال دنیا می‏گوید و به زودی خانم ویکی در پول و ثروت غرق خواهد شد. جولیانا هم خواب دیده بود که مادرش با هیتلر می‏رقصد و یکهو سبیل‏های هیتلر را می‏کند و همه برایش دست می‏زنند و روی دوش بلندش می‏کنند و به آلمانی داد می‏زنند:

– ویکی تو قهرمانی

آقای مرداب ناتار گفته بود که خانم ویکی با انجام یک کار غیر منتظره به شهرتی جهانی دست پیدا خواهد کرد.

آقای دیوید مسئول خانه‏های سازمانی از خانم ویکی خوش‏اش نمی‏آمد. اصلاً رعایت حال پیره‏زن را نمی‏کرد. همان روزی که خانم ویکی را به بخش اورژانس منتقل کردند من دیدم که آقای دیوید پشت در خانه‏اشان نامه چسبانده بود: کرایه دو ماه گذشته شما دریافت نشده. شما یک ماه فرصت دارید که خانه را تخلیه کنید.

ویکی در بیمارستان خواب دیده بود که مادرش به او پنج خشت طلا و کوزه‏ای پر از مرجان داده. بنا شد من و جولیانا به دیدن مرداب ناتار برویم. از شهر کوکیتلام که بیمارستان ایگل ریچ قرار دارد تا شهر سوری که مرداب ناتار زندگی می‏کند من و جولیانا بحثمان بود. من می خواستم برگردیم وهمینطوری جوابی سر هم کنیم اما جولیانا حاضر نبود . می‏گفت خانم ویکی که از بیمارستان مرخص بشود و برود پیش مرداب ناتار آنوقت جواب‏اش را چه بدهیم؟وقتی پیش مرداب ناتار رفتیم مجبور شدیم حسابهای معوقه پیر زن را پرداخت کنیم تا مرداب ناتار این خواب را هم تعبیر کند. پولش را هم نقد گرفت. معتقد بود مهمترین خوابی است که تا حالا کسی دیده. گفت شک نکنید که مادر، در خواب سنبل زمین است و وقتی زمین به آدم طلا و مرجان بدهد یعنی انسان گنج خواهد دید. کوزه پر مرجان نشان می‏دهد که خانم ویکی این گنج را کنار دریا خواهد دید. مرداب ناتار به خاطر اهمیت خواب حاضر بود شخصاً به دیدن خانم ویکی بیاید تا سئوالاتی بکند بلکه بتواند محل دقیق گنج را مشخص کند اما هزینه و دستمزد آمدنش را نقد می‏خواست. البته ما این پول را نداشتیم. بنا شد سئوالاتش را خود ما از خانم ویکی بکنیم.

نیمساعتی است ما رسیده‏ایم بیمارستان. سر پرستار از جلوی بخش مراقبت‏های ویژه ما را به دفتر بخش، راهنمایی کرد. پرستار همه چیز را می‏دانست اما باید دکتر، خبر مرگ خانم ویکی را به جولیانا می‏داد. درست زمانی که مرداب ناتار داشته خواب خانم ویکی را برای ما تعبیر می‏کرده او با دار فانی وداع گفته.


Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!