خانم دُرثی با اینکه هشتاد سال داشت هنوز سرحال بود و درخانه خودش در خیابان ششمِ محلهی نیووستمنستر زندگی میکرد. محله به شدت داشت مدرن و امروزی میشد. مرتب خانههای قدیمی را میکوبیدند و ساختمانهای چند طبقه میساختند. شصت سال قبل که شوهر مرحوماش خانه را خرید شایعاتی بود که در آن منطقه ارواح خانه دارند اما دُرثی هیچوقت به این داستانها باور نداشت. قدِ بلند و چشمان درشتش هنوز چیزی از زیبایی دوران جوانی داشت اما خودش میگفت کافی است از این جاروهای دسته بلند سوار شود تا همه ارواح از او بترسند. همه چیز از یک نیمه شب شروع شد. او که با صدای مهیبی بیدار شده بود وقتی چشمانش را باز کرد برای لحظاتی یادش نبود کجاست. همان موقع صدای شر شر آبی به وضوح به گوشش رسید. خانم دُرثی به خود آمد و صاف در رختخواب نشست. با تعجب فراوان همه جا را بازدید کرد تا بداند صدای آبی که شنیده از کجا بوده اما چیزی دستگیرش نشد. از همان شب خانهی خانم دورثی صدا دار شد. گاهی که خانه در سکوت کامل بود دُرثی به وضوح صدای چکیدن قطراتی را میشنید. بعد از چند بار تکرار صدا، او ماجرا را به دختر و پسرش که در مرکز شهر ونکوور زندگی میکنند گفت. دختر و پسر خانم درثی همیشه نگران سلامتی مادر هستند اما اصرار آنها بیفایده مانده چون خانم درثی مصر هست که در همان خانه بماند. قضیه صدای شر شر آب که هر بار خانم درثی اطلاعات بیشتری راجع به آن به بچههایش میداد آنها را بیشتر نگران سلامتی مادر کرد. چند بار آنها در ساعاتی که خانم درثی احتمال میداد صدا تکرار شود پیش او رفتند اما واقعاً صدایی وجود نداشت. گاهی بلافاصله بعد از اینکه آنها خانه را ترک کرده بوند صدا با وضوح بیشتری به گوش او رسیده بود. حالا خانم درثی فکر میکرد صدا بیشتر از سقف میآید و چنین به نظر میرسد که پسرکی ایستاده میشاشد. درست بالای اتاق او مخزن قدیمی آب بود که سالها قبل در زمان حیات همسرش از رده خارج شده بود. پسر خانم درثی برای اطمینان مادر گفته بود بالای پشت بام رفته و همه چیز را عادی یافته اما واقعاً این کار را نکرده بود. خانم درثی در گرد همایی دوستان بزرگسال محله مسئله را که عنوان کرد متوجه شد هر کدام از خانمها و آقایان تجاربی از چنان صداهایی دارند. یکی از صدایی که به چکیدن آب در حوض انبار نزدیک بود حرف زد و دو نفر به صدای گربه و یکی به صدای هقهق گریه اشاره کردند. برای اولین بار آنها توانستند خانم درثی را قانع کنند که پای یک روح در میان است. بخصوص که صدا درست زمانی آغاز شده که او شب قبلش شوهر مرحوماش را خواب دیده. خانم درثی این استدلال را میپسندید. چون سالها بود که خواب شوهرش را ندیده بود. خانمی که این عقیده را داشت با حرارت ادامه داد که:
روح شوهرتون متوجه میشه که این روح خبیث قصد کرده بام خونه ترو توالت خودش کنه. با اون صدای مهیب ترو بیدار میکنه که صدای شاشیدنش رو بشنوی و در واقع بشه ترو قانع کرد که ارواح خبیثه وجود دارن.
دوستان خانم دورثی در آن جمع اطلاعات مفصلی در مورد ارواح داشتند و به همه سئوالات او پاسخ دادند حالا که خانم دُرثی به خانه برمیگشت میدانست که ارواح خبیثه به منظور تصاحب یک خانه بر بامش میشاشند ولی اینکه صدا در حضور دختر و پسر خانم درثی به گوش نمیرسید هنوز برایش عجیب بود. خانم درثی برای اولین بار به فروش خانه اندیشید. دوستانش گفته بودند درگیر شدن با ارواح خبیثه بی فایده است.
همان شب قسمتی از سقف اتاق خانم درثی با صدای ترسناکی پایین آمد. خانم درثی زیاد زخمی نشد. پسر و دختر او سخت شرمنده هستند که مسئله را جدی نگرفته بودند. کارشناسی که سقف را بر رسی کرده بود معتقد بود آب باران به مرور زیر مخزن قدیمی جمع شده و از آنجا با تشکیل حجم عظیمی از آب شبانه به قسمت درونی سقف راه باز میکند.
دوستان خانم درثی معتقدند ارواح خبیثه قصد جان او را داشتهاند. بنا شده بدون آنکه دختر و پسرش در جریان باشند او از طریق بنگاهی که خانه دوستانش را فروخته منزل را به فروش برساند. خانم درثی قصد دارد در طبقه همکف یکی از ساختمانهای تازه ساز یک آپارتمان بخرد تا ارواح نتوانند بر بامش بشاشند.