بیا خط ات را بینداز
سرنوشت چوب خط!
ردِ پا می ماند
مگر نه؟
ردِ پایِ تو که زنده می کند
چرا نه؟
از هر کجا که می خواهی شروع کن
نفس من نمی کشد فریادم را
تا هر کجا که می خواهی فکر کن
طلبکار است زندگی
ردِ پای تو که زنده می کند، چرا؟
حرفهای من تمام شده اند
دست من پر می شود از اشک
بر کدام کاغذ بنشانم قطره را؟
رویت را بر گردان!
زاریِ زاری که می خواهد زار بزند
تماشا ندارد