به یاد شاملو
همه*
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست
و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست
*ممنون از گواهرام
تا جایی که می دونم کیلویی نمی فروشن. مثقالی اگر جایی پیدا بشه اونم توش بحثه. بعضیا میگن افسانه است. بعضیا میگن تو چشم دختر و پسر همسایه است. من فکر می کنم تو یک سلام و احوالپرسی دوستانه است. از چند جای دیگه هم بپرسین آخه من مطمئن هم نیستم. راستی نزدیک بود یادم بره: سلام
عشق کیلو چنده؟