Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch


:ایمیل دریافتی

برای من و بسیاری چون من خبر کوتاه بود: “منصور خاکسار با مرگی اندیشیده از میان مارفت…” و صد البته تکان دهنده. من منصور را فقط در برخی آثارش دیده بودم و تصادفا ً سال ها پیش شبی را نیز چند ساعتی بعد از برنامه ای که برای او برقرار شده بود در میان جمعی از دوستان با او گذرانده بودم و طبیعتا ً در همان شب بسیار موجز از مشکلات زندگی شخصی اش چند کلامی شنیده بودم و بس.

همانطور که انتظار می رفت و مرسوم جامعۀ ادبی ماست، بسیاری از ادبای مهاجر نشین درد آشنای ما در سوگ منصور و شاید بهتر بگویم در یاد و بزرگداشت وجه ادبی و اجتماعی زندگی او سطوری را رقم زده و تلاش نمودند که “حقی” در مورد آن شاعر دردمند ادا کنند. از دردناکی تکرار فاجعه ای بگذرند و بگریزند که هر روز بیشتر و بیشتر گریبانگیر جامعۀ انسانی و در مورد ما گرفتار جامعۀ ایرانیان داخل و خارج از کشور است. از جمله همین چند روز پیش بود که خبر غم انگیز مرگ خواهر دوستی عزیز را شنیدم که به دور ازاو و مقیم اروپا بود . سراسیمه گوشی تلفن را برداشتم تا دلجویی کنم. دلجویی ام ناکام ماند چرا که با شنیدن خبر “مرگِ اندیشیده” آن زن عمیقا ً افسرده بغض در گلویم ترکید و اشکِ دلجو شونده ام را ناخواسته سرازیر کردم.

فقدان برخورد ژرف و تحلیلگرانه در واکنش های جامعۀ روشنفکر ما نسبت به خودکشی یک انسان دردمند و احساس شرم آنان از پرداختن به آن از یکسو ناشی از بی خبری از چگونگی حادثه بوده و موجه قلمداد می شود. امّا دلیل دیگر را می توان در نگرش هایی کاوش نمود نظیر توهم تقدس نخبگان و تبرّی اندیشمندان از نیازها و درگیری های زندگی افراد انسانی. مگر منصور خاکسار که قلبش از دردهای اجتماعی آزرده بود و لمس، مشاهده و اندیشیدن به دردها و مسائل اجتماعی او را به بیان ادیبانه و روشنگرانۀ آن ها سوق داده بود خود یکی از افراد همان جامعه نبود؟ مگر او درهمان جامعه زاده نشده بود و در دامان همان جامعه پرورش نیافته بود؟ آیا در اساس میان خودکشی آن زن افسرده در دانمارک و سیری و درماندگی از ادامۀ زندگی توسط منصور خاکسار چه تقاوتی می توان گذاشت؟ چرا خودکشی اندیشمند، ادیب و فیلسوفی چون صادق هدایت و یا شاعرو نویسنده زنده یاد غزالۀ علیزاده و نمونه های بسیار دیگر چه تفاوت اساسی با خودکشی منصور خاکسار داشته اند به جز شیوۀ جانبخشی و یا انگیزۀ بلافصلی که برهر کدام نمود یافته و باور شده اند؟

امّا انگیزۀ من از نگاشتن و در میان گذاشتن این نوشته مشاهدۀ نوشته ای به قلم حمید فروغ بود تحت عنوان “زشتی خودکشی منصور خاکسار” که قلب مرا بیش از شنیدن خبر خودکشی منصور به درد آورد. نه اینکه نوشتۀ این دوستمان و نوع نگرشش به این پدیدۀ دردناک نباید ابراز و یا منتشر می شد بلکه برعکس از او باید تشکر کنیم که تابوی پرداختن به یک مشکل اجتماعی را با شهامت شکست. اگر او این کار را نکرده بود من هم شاید به نوشتن این نوشته برانگیخته نمی شدم. ظاهرا ً این دوست عزیز به هر دلیلی در جریان جزئیات بیشتری در مورد زندگی “شخصی” و چگونگی خودکشی منصور عزیز بوده است و از جمله آشنایی او با فرزندان داغدار منصور و یا آگاهی او از جزئیات ناکامی در برخورد با پیچیدگی های زندگی خانوادگی و پدیدۀ موسوم به “شوک فرهنگی” و غیره او را به نوشتن مقاله اش واداشته است. امّا بکارگیری واژه ها و مقوله هایی نظیر “انتقام گیری” از “زندگی خودش” و از “دیگران” مرا به احساس تاسفی عمیق فروبرد. اینکه چگونه ما به خود اجازه می دهیم اینگونه بی مهابا و به دور از انصاف در مورد دیگران به کرسی داوری بنشینیم وتلویحا ً خط بطلان بر زندگی یک انسان دردمند و آزایخواه بکشیم، هرچند این انسان آزادیخواه به قضاوت دوستمان “علیرغم ۲۵ سال زندگی در غرب نوع زندگی مدرن و غربی را نخواست و نتوانست بشناسد و بیاموزد و زندگی کند” جای سؤال دارد. در اینجاست که بر من واکنش های متعدد قلم بدستانی که یکی پس از دیگری بدون پاگذاشتن به زندگی خصوصی شاعر ونویسندۀ فقیدمان به ذکر “مرگ ِ اندیشیده” بسنده کرده و یاد او را با اشاره به آثار ادبی و اجتماعی اش ، با سرودن شعری و یا بازنویسی ابیاتی از اشعار خودش گرامی داشتند و از صفات نکوهیده و ارزشمند انسانی اش نامی برده اند ارزش والائی می نهم. امّا بر آن باورم که عمل خودکشی منصور خاکسار در مقوله ای متفاوت با “مرگ ِ اندیشیده” می گنجد که نیازمند برخوردی بس مسؤلانه تر و بری از داوری های یکسویه می باشد.

ما در دورانی از تکامل بشریت به سر می بریم که حتی زندگی سرشار از ابهام و نابهنجاری هنرمند موزیک پاپ، مایکل جکسون را خیل ملیونی دوستدارانش و حتی منتقدینش با گذشتی سخاوتمندانه نگریستند و تاکید عمومی بر ارزش هایی که دوستداران هنر مایکل جکسون برای زندگی هنری او قائل هستند قرار گرفت.

چرا راه دور برویم، همین برادر منصور فقید، نسیم خاکسار نبود که با آن قطعۀ بسیار زیبای “مرائی کافر است” در آن روزهایی که کارخانۀ مهیب تواب سازی اسدلله لاجوردی و سیستم جنایتکارانه ای که در زندان های رژیم اسلامی در امر تخریب شخصیت زندانی های سیاسی و عقیدتی به رکوردی تاریخی دست یازیده بود به دفاعی دلیرانه از قربانیان آن سیستم مخوف پرداخت. او با آن نوشتۀ داستان وارش اذهانی را که بطور قابل درک اما غیر قابل دفاع سوراخ دعا را گم کرده و به جای سیسم لاجوردی ستیزی به” تواب” ستیزی نازل می شدند هدف گرفته بود و ما را به بازنگری احساساتمان و ریشه یابی “توابیت” و تواب پروری می خواند.

اگر دوست عزیزمان، “حمید فروغ” که قطعا ً با نیت خیر به قضاوت در مورد “زشتی” عمل خودکشی منصور خاکسار پرداخته اند اندکی بیشتر قبل از انتشار عمومی این داوری یکجانبۀ خود تامل می نمود می بایست به الفبای روانشناسی معاصر نظری می انداخت. دوران ما دورانی است که حکم اعدام سالیان درازی است که از عرصۀ قضائی بسیاری از جوامع پیشرفته برچیده شده است. امروزه علم روانشناسی به بررسی علت و معلولی رفتارهای نابهنجار انسان های “بزهکار” و حتی جنایتکار می پردازد و ریشۀ اصلی آن ها را در زمینه های اجتماعی (فقر، نابرابری اجتماعی، توارث، و….) جستجو می کند. واژه هایی چون انتفام گیری عملا در واژه نامه های علمی رنگ باخته و مدل های رفتاری انسان ها در مقوله های نوینی دسته بندی و تعریف می شوند. در این میان عمل خودکشی بطور مشخص نه تنها به عنوان پدیده ای ناشی از درماندگی، یاس و افسردگی افراد انسانی که توان تحمل شرایط خود و یا پیرامون خود را از کف می دهند، بلکه اکثرا ً نتیجۀ لحظاتی ارزیابی می شوند که شرایط ذهنی و روحی شخص خودکشی کننده بنا به دلایلی دچارش می گردد. غا لبا ً اگر فرد مرتکب خودکشی قبل از اینکه دیر شود نجات داده شود و برایش کمک برسد حتی خودش از عمل خود پشیمان شده و در بسیاری موارد عملش برای خودش هم پذیرفتنی ارزیابی نمی شود.

آنچه که من در این نوشته قصد اشاره به آن دارم این است که دوست ادیب و نویسندۀ جان از کف دادۀ ما منصور خاکسار قطعا ً در شرایطی از زندگی خود قرار داشته است که آشکارا نیاز به یاری روانپزشکانه، اجتماعی و شاید حتی بیش از هرچیز پزشکی داشته است که ظاهرا ً به هر دلیلی و دست کم درروزها، لحظات و ساعات قبل از خودکشی از آن محروم بوده است. اینک که از این مهم باز ماندیم، دست کم بیاییم یاد شاعر و نویسندۀ فقیدمان را آنطور که شایستۀ اوست گرامی بداریم. ایکاش که حتی بنیادی به نام منصور خاکسار برپا می نمودیم که تلاش برای برخوردی راهگشا با پدیدۀ افسردگی و سرخوردگی و حتی در سطح وسیع تری روانپریشی انسانی را در برنامۀ خود قرار می داد.

محمد پیام

ونکوور


4 Responses to “کلامی در رفتن زنده یاد منصور خاکسار”

  1. Anonymous says:

    با درود به شما و به روح عزيزان،
    من کاملأ با دفترها موافقم و ميخواهم در مورد روان و حساسيت نويسنده ها چند خطی اضافه کنم.فکر ميکنم که نويسنده ها حساستر از مردم عادی باشند و شايد آنانی که با هنر خويش چيزی را بيان ميکنند. يک نويسنده متأسفانه و يا خوشبختانه تصورات فروان دارد و نوشتن هزاران بار درمان اين افراد است ولی متأسفانه آن کسی که حساس است و آن شخصی که هميشه از ديگران دفاع کرده؛ خود را از سينۀ مادری خويش که همان زبان و وطن خويش است دور ميبيند. چه لحظات وحشتناکيست برای آنکس که حساستر و تخيلات بيشتر دارد و اگر در کشورهای اسکانديناو روزهای کوتاه کم نور را بايد بگذرانند بسيار سختتر است. انسان نتيجۀ نور و خورشيد است و کم نوری همان علتی است که اروپائيها جنوب را کلونيزه کردن تا خود را به زندگی اميدوار کنند. آری هموطنانم ايرانيها ميتوانند در کشورهای کم نور زجر بکشند و از افسردگی بنالند حال کسی با تخيلات بيشتر، حساسيت بيشتر ، نور کمتر، وابستگی به وطنش و خانواده ای که شايد در چنگال اين رژيم گذاشته بايد دست و پنجه نرم کند. بسياری از زنان و مردان اين سرنوشت حتی بچه دار نميشوند. زمانی از سال مانند بهار در همين فصل مردم اروپا بسيار عصبيند کمبود نور ميآزارد؛ کافيست برويد کيش و يک حمام آفتاب بگيريد. در اين زمان از سال اگر يک دست و پا از دست ندهيد شانس آورديت. حا آنکس که تخيلات بيشتر دارد به بن بست افکار خود ميرسد. آنان که دست به خودکشی ميزنند غمخوار نداشتن ؛ گوش شنوا نداشتن. آنان که حتی به فرزندانشان برای زندگی دل نميبندند به بن بست رسيدهاند. کسی نبود دستشان را بگيرد و در آخرين نظر دوستمان از افسردگی که در ايران شناخته نشده و درمان نشده است. آنکه رفت مريض بود و گناهش مريضی بود. و دگر نوع فعاليت مغزی و حساسيت را هم نبايد فراموش کرد. ما ايرانيان 32 سال است در امنيت و جو معمولی زندگی نميکنيم. مطمئن باشيد که کودکان متولد اين دوران با مشکلات بيشتری برابرخواهند بود ما ايرانيان بسيار عاطفی هستيم. ما در هر جا که بوديم زجر کشيديم و زجر هنرمند دو برابر است. از زمانی که اين چند خط را نوشتم ياد هدايت بودم. بقول دفترها صميمی تر و راست تر باشيم با هم تماس بگيريم. نويسندگان اکثرأ موجودات منزوی هستند.

  2. Anonymous says:

    My heart goes to mansoor,s family, specially his doughters, I difinately feel their pain and sorrow, i,ve lost a young brother same way and still after so many years i am mad at him and weep over his loss, I ask why did you do that why you were so selfish and didn,t think about your loved ones, I get mad at him and curse him for taking his young life. unfurtunately in our culture depression is not recognized as a illness and not being taken care of with medication and therapy
    THATS ALL I CAN SAY.
    Ba drood bar Mansoor

    .

  3. دفترها says:

    خدمت دوست عزیز علیرضا و حمید و باقی شاکیان خودکشی منصور خاکسار…

    نه من و نه شما به جای منصور نبودیم و فکر نمیکنم هیچکدوم ما بیشتر از منصور فرزندانش رو دوست میداشته. مشکل او بسیار پیچیده تر از آنیست که ما با نسخه پیچی چرا وچگونه توانست به تفسیر بنشینیم.

    من از کار منصور حمایت نمیکنم ولی به قول نویسنده محمد پیام همه ما در برهه ای از زمان احتیاج به کمک های اجتماعی داریم…متاسفانه زندگی و در گیری های روزمره آن کیفیت زندگی همگان رو پائین آورده…ارزش ها فراموش شده اند و شده فقط کار و کار و کار…

    در چنین مواقعی که دوستی ان هم با چنین مرگ جانکاهی از میان ما میرود ..بی اختیار ما رو وادار به بازنگری زندگی میکنه…بیایید همین امروز به دوستی زنگ بزنیم…سری بزنیم و جویای احوالش باشیم.

    یاد منصور خاکسار گرامی باد

  4. علیرضا سپاسی says:

    وقتی به کار منصور می اندیشم با خود میگویم چگونه ممکن است ادمی درد خویش را به جان فرزندانش بریزد و برود.
    چگونه میتوان اینقدر بیرحم بود که برای نجات خویش چنین زهر در کام فرزند کرد.؟
    چگونه آدمی که خیال نجات خویش را در ذهن دارد چنین عاجزانه در مقابل زندگی کمر خم میکند و بار دردی را که بر دوش دارد بر جان عزیزانش می ریزد؟
    از خویش می پرسم اگر منصور ها سکان هدایت جامعه را در دست بگیرند چه تحفه ای برای افراد جامعه خویش در خورجین دارند. می پرسم و پاسخی نمی یابم
    علیرضا سپاسی

Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!