تظاهرات امروز در تهران بار دیگر به خون کشیده شد. خامنهای، مردک حقیری است که مدتها با ماسکِ حضرت رهبر، نظامی را رهبری میکند که کارش تعصب و جهل و خرافه است. در عرض این سی سال هر روز و هفته و ماه و سال به بهانهای خون ریخت و فرهنگ عزا و گریه را تبلیغ کرد. همان امت در صحنه که امروز تبدیل به ملتی رزمنده شده با ماشینهای آبپاش و گاز اشک آور و گلولههای خون آور پذیرایی میشود. گوشهای خامنهای سنگینند و صدای انقلاب مردم ایران را نمیشنوند. امروز دختر جوان دیگری گلوله خورد، افتاد، چشمانش از حدقه بیرون ماند و بر آسمان ایران خیره شد و سپس در خون خود آسود. ویدئوی آن را من جرأت ندارم اینجا بگذارم به مسئولیت خود بروید در انترنت ببینیدش. عمامه این آقا را اگر خود امام زمان بسته باشد و عبایش را اگر خود پیامبر بر دوشش گذاشته باشد مردک حقیری است که دیر یا زود به سرنوشت سایر دیکتاتورهای جهان گرفتار خواهد شد.
ایران هر گز نخواهد مرد چون ایرانی زنده است و جهان هرگز دیوانه را تحمل نخواهد کرد چون انسان هوشیار و آگاه است.
پی نوشت: شما توان دیدن شقاوت سربازان رهبر را ندارید. لطفاً اگر مثل من ناراحتی قلبی دارید و اگر نمیخواهید بغض خفهاتان کند و اشک امانتان را ببرد، و سر و کارتان به بیمارستان بیفتد، بدنبال دیدن این فیلم نباشید.
به خاطر انسانیت هر کس هستید و هر کجا به اندازه توان خود به کمک ایران بشتابید.
منتظر رهبر نمانید هر کس برای ایستادن جلوی ظلم، رهبری است بی نظیر.
چشمان اون دختر
دختر به دوربین نگاه می کند. یاد معلم تاریخم می افتم که می گفت این نگاه شیریست که کمرش را شکسته اند. ولی در اون چشم معصومیت می بینم. یکی به دختر می گوید نترس. در این لحظه با وجود اینکه می بینم لینک بالاترین از مرگ می گوید برایم مضحک به نظر می رسد. نترس. اگر ترسی بود پس چرا سر بر بالشتکی از شن گذاشته ؟ پس چرا چکه های خون را می بینم. دوربین می چرخد. در درون می گویم که خدا کنه این لینک همینطوری داغ شده باشه. دخترک تلاشی نمیکنه. می دونی گلوله به قفسه سینه خورده. یکی بر سر خود می زنه. می بینم اشک وجودم را گرفته. یاد حرف خامنه ای افتادم که در مورد جانش حرف میزد. ؟؟؟؟؟؟ دختر حرکتی ندارد. صدایی در پس زمینه فریاد میزنه دستتو اینجا فشار بده. فکر می کنم این صدا دوره. یاد زنجیر انسانی می افتم که با شوق از تجرش تا اقسریه بود. چه قدر اون خنده ها دوره. صورت دختر تغییری می کند. چرا به نظر من این دختر وطنمه؟ چرا احساس می کنم نمی خواد چیزی بگه فقط داره نگاه می کنه. لحظه بعد احساس می کنم وجودم آتش گرفت. چرا؟ قطرات خون را که می بینم تنم می لرزه. دستهایم می لرزه. یاد یک مشت احمقی می افتم که برای حرف خامنه ای گریه کردند. کسانی که با من و دختر چهار ردیف حفاظتی فاصله دارند. صفحه تار شده. نمی دونم من گریه می کنم یا این فیلم تخیلیه/ نفسم بالا نمیاد. نمی خواهم نفس بکشم. برای چی قلب من باید بزنه ولی قلب اون نه؟ خواهرم می دونم برابری می خواستی. ولی مگر من مرد مرده بودم که تو خود را سپر گلوله کردی.؟؟ خواهر شهیدم عزت وطنم من وطن را در چشمان تو دیدم. شاید که مزدور بر روی نورت پارچه سیاهی کشید. ولی من دامانش را به آتش چشمت می سوزانم.
بلوچ عزیز این حرفی که به شما می گم تنها از سر استیصال هست و گرنه میدونم که شما کاری نمی تونید بکنید
ببینم این گروه جندالله نمی تونه این خامنه ای و رادان و این تندروها رو ترور کنه؟؟؟؟اگه کسی از دوستان این گروه اینجا رو میخونه لطفا خامنه ای و افراد سفاکی مثل محسنی اژه ای رو ترور کنند یا پسر خامنه ای که عامل همه این فتنه هاست .لطفا هرکس می تونه این پیغام رو بشون برسونه و بگه ملت بزرگ ایران برای این کارشون
تشکرات ویژه خواهد داشت