برای دومین بار که اسپری را زیر زبانم زدم و دردِ سینه تسکین پیدا نکرد به حرف دکتر، سومین را در راه بیمارستان زیر زبانم اسپری کردم. به محض رسیدن چنانم قاپیدند در هوا و درازم کردند به زمین که آهسته اشهدم را خواندم.
اکسیژن بود و استیکرهایی که به سختی به سینهی پر پشمم میچسبید. درد که از توان خارج شد تزریق پیاپی مرفین هم به میدان آمد. چشمهایم از رمق افتاده بود اما آنقدر بی احساس نبودم که لبخند پرستارهای زیبا را نبینم و جان تازه نکنم.
خلاصه که بکنم چهار شب ماندم و به مراتب سختتر و دردناکتر از بار اول گذراندم. کار به آنژیو دوباره کشید و بار دیگر حمد مرخدای را عز وجل نفسی در سینه جاری و به دعاگویی مشغولم.
من گروهبانزادهام. با نان جوین و این شیادانِ دین نمیسازم. سالم که باشم منم و شما و همین وبلاگ و همان روال. یقهی خود امام و ولی فقیه.
سپاس بیکران به علم که رگهای بسته را باز میکند و به شما که با محبت خود میل به زیستن را زیاد.
ای نام تو بهترین سرآغاز
March - 4 - 2009
خوش بازگشتید!
مراقب خودتان باشید.
لطفاً بیشتر مواظب خود تان باشید! لطفا!
بلوچ جان:
داروی قلبی که سر ناسازگاری میگذارد عشق است برادر جان!
قلبت همیشه پرتپش باد.
بلوچ عزیز
با سلام, برایتان آرزوی سلامتی و طول عمر دارم. امیدوارم همچنان تا سالیان سال قلم شیوایتان محظوظ و مستفیضمان گرداند.
بلوچ عزیز بلا به دور از جانتان امیدوارم سلامت و شاد باشید
بلوچ عزیز٬
آرزوی سلامتی برایت دارم. دریچه ارتباط من با شما٬ گوگل ریدر است. چند روزی بود که بازش می کردم و اسم شما بولد نبود. امروز که بولد دیدمش٬ خوشحال شدم که سالم و سالمتی و برگشتی. همیشه برقرار باشی.
baratun arezuye salamati va akhbare khosh daram…hala hala ha bayad benevisid, site shoma mesle shabe shere mast.
movazebe khodetun bashid Baluche azize ma
عبدالقادرعزیز, تندرستی و بهروزی برای شما آرزومنديم اطلاعات.نت/ حبيب
بلوچ عزیز، امیدوارم که سلامت باشی و هرچه سریعتر بهبودی خود را بازیابید.
آقا بلوچ مگه همینطوری کشکی هست! بابا شما باید صبر کنید اول حلوای آخوندها را بخوریم بعدا.
عبدالقادر عزیز من با خودم عهد کردهام که تا حلوای آخوندها را نخورم دست از سر این دنیا بر نخواهم داشت، شما هم همین عهد را بکن تا با هم حلوا خوری راه بیندازیم.
دوست عزیز برایت از پروردگار آرزوی تندرستی و بهروزی دارم
سلام قادر جان.
خوب پس بازهم سینما داشتی و آنژیو و دیدار مجدد از سولاخ سنبه های قلب که گاهی همان دو سه میلی متر گذرگاهشان، نفسی میگیرد و جانی را بی جان می کند! امیدوارم رگها و قلب ات، از جان شیفته تو تبعیت کرده و همواره گشاده بماند و دست از سر پر مو و سفید گشته ات بردارد… تو هم البته بد نیست گاهی به لیست مورد نیاز قلب ات گوش فرادهی و به نافش چیزائی نبندی که تحمل اش رو نداره! حالا یا سیگار هست و یا حرص و جوش و یا… بگذریم از اینکه سهم ما جان گرفتگان این دوره تاریخی جامعه بشری رو انگار با حرص و جوش پیوندی ابدی دادند! لبت خندان و رگهایت گشاده و قلبت پر جوش و خروش باد!
یک بلوچ – رشتی!
omidvaram hamishe salem o moafagh bashid
کـشـتیمون بلوچ عـزیز
یک کم بیشـتر از خودت مرقبت کن دوست گرامـی
برات آرزوی تندرستی و عـمر طولانی دارم
کـیانوش
hads mizadam khabari bayad bashe.
omidvaram ke khube khub beshid, va saalhaye saal ma ro az neveshtehaye ghashanget binasib nakoni.
Naser
قادر جان
نفست گرم. آفرین بر تو. خوشحالم که می بینم وبلاگت را به روز کرده ای.
شنبه گذشته از هادی سراغت را گرفتم و گفت که دوباره گذارت به ایگل ریج افتاده. باید به دیدارت می آمدیم (که باز شرمندگیش به دلایلی به من ماند).
پر توان و تندرست باشی
علی نگهبان
خوشحالم که هستین برادر بلوچ مراقب باشین این رگهای قلب یه وقت با عناصر خود فروخته تبانی نکنن.
ما حالا حالاها می خوایم خواننده نوشته هاتون باشیم
salamat abshi o hamishe ghalamat pa barja, barat arezou salamti o behbodimikonam