غرقم در وضعی که داریم. جنگ مسلحانه مردود است. نافرمانی مدنی کشک است. هر زبان خوشی را میبرند. ما زمینی هستیم و گیر و هفت و هشت زمین. آنها آسمانی و غرق بقره و یاسین. گره کور شدهایم.
دخترکِ چهار ساله که خنده تمام صورتش را پر کرده میآید و سوار میشود. باید او را به منزلش برسانم. از درماندگی میخواهم ببینم او عقلش به جایی قد میدهد. میگویم: عمو اگه یکی سرِ جام بشینه و بلند نشه، چکارش کنم.
میگوید: بگو بلند شو اونجا جای منه.
میگویم: اگه زبونشو در آورد و گفت بلند نمیشم، چکار کنم؟
میگوید: بگو لطفاً بلند شو.
میگویم اگر گفتم و بلند نشد و تازه چیزای به طرفم پرت کرد چی؟
میگوید: بگو این بی تربیتیه، پلییییییییییییز بلند شو!
میگویم پلیز که همان لطفاً هست.
کمی فکر میکند و میگوید: ممکنه لطفاً رو نفهمه باید به انگلیسی بگی تا بفهمه. تازه من بچهام برو از مامانت بپرس!
نمیداند که من مادر مردهام
October - 4 - 2008
ای جان، نفس،
خیلی چسبید. خستگیم در رفت.
امیرم-کره
آقا بلوچ از دست ما و همه ملت ایران که کاری بر نمیآید، شاید مددی شد و یک راه چارهای را بچهها نشان ما بدهند. راستش را بخواهید چنین که به نظر میرسد این آخوندها مثل بچههای لجوج میماند و هر چه ملت ایران بگویند و بخواهند آنها برعکس را انجام میدهند. شاید بد نباشد از یک بچه لجوج چاره کار را جویا شوید.