Abdol Ghader Balouch – عبدالقادر بلوچ

Official blog of Abdol Ghader Balouch

لال شدن

March - 4 - 2007

مثل همیشه ساکت بود. حرفها را با احتیاط انتخاب می‌کردم. آنها را از صافی دوستی می‌گذراندم و برای منطقی و منصفانه بودنشان وسواس نشان می‌دادم. اطمینان حاصل می‌کردم که آرام و بدون به هم زدن آرامش دانه دانه در گوشش فرو بروند، اما حرفها کنار او به زمین می‌ریخت. جمعشان می‌کردم. فرمشان را عوض می‌کردم. او را جای خودم، خودم را جای او می‌نشاندم. باز حرف بود که در اطراف او به زمین می‌ریخت. می‌ترسیدم که حرفهای او هم دور و بر من به زمین ریخته باشند. گفتم هیچ حرفی از تو به گوشم نمی‌رسد. آرام گفت من حرفی نمی‌زنم.
کنار سکوتش ساکت نشستم. سکوت که طولانی شد، بلند شد و رفت. حرفهای من بی صدا روی هم در جای خالیش تلنبار شده بودند. صدایشان در سکوت گم شده بود. همه را جمع کردم. از خانه بیرون رفتم. در گوشه‌ای از تنهایی قبری به اندازه‌ی حرفهای نشنیده‌ام کندم و آرام خاکها را بر سرشان ریختم. قبل از آنکه آهی بکشم حرفها روی خاک آمدند. بی جان اما پر درد. تا کلمه‌ی آخر را برداشتم. رودخانه آنطرفتر پر خروش می‌رفت. با احتیاط که مرا نبرد کنارش ایستادم و تا حرف آخر را در آن ریختم. همانجا جلوی من ماندند و با جریان آب نرفتند. درازای شب را که نمی‌شد به پای حرف نشست. جمعشان کردم به خانه برگشتم. پر بود از یاد او. یادهایش از همه جا دور من جمع شدند. حرفها را کنار خودم خالی کردم. دراز کشیدم و همانطور که غصه می‌خوردم دانه دانه حرفهای بیصدای نشنیده‌ام را قورت می‌دادم.
من به لال شدن می‌اندیشم.


9 Responses to “لال شدن”

  1. ذره بین says:

    بلوچ جان

    زمان زمان گفتن و ادامه دادن است. الان که وقت لال شده نیست!!

  2. محمد بلوچ says:

    سلام موفق باشيد

  3. sina serkani says:

    قشنگ و تمیز این کارها از جانبِ شما در معادن کشف می شوند همشهری خوب من.از این ظرافت ها پیش تر هم از شما بسیار دیده ام و این از سرِ اتفاق نیست. که من هم از دوست یادی کنم
    این رباعک هم پیشکش بلوچ جان

    زان وقت که دیده بر دلت دوخته ام
    با جانِ دل ای یار تو را سوخته ام
    در این کلماتِ خوب وُ این رسمِ عزیز
    عشقی ست که از جان تو پرداخته ام
    .
    عید هم نزدیک است پس از حالا مبارک. داریم نرمک نرمک به بهارِ آزادی نردیک می شویم. چیزی نمانده/امسال را که سالم رد کنیم نوزده سال وقتی نیست. خدا روشن. سی نا

  4. مانی خان says:

    bradar
    magboram fargelisi benevisam dar in keshty farsi ndarand amma.

    zybatrin dastkhaty bod ke az tow khandam damat garm nenewis ke khosh neveshteheeeeeeeeeeeeeeeeeee

  5. طلوع says:

    سلام
    حرف هاتونو نو کنید و در فضا رها کنید.خود انها شنونده اشان را پیدا خواهند کرد

    من هم به روزم

  6. َعلی says:

    متاسفم!

  7. خُسن آقا says:

    بسیار زیبا و استادانه حروف را کنار هم چیده بودی، بسیار دلنشین. مگر می‌توان این گونه حرف‌ها را نشنید!؟ حتی گوش کر را هم شنوا می‌کند.
    بنویس! یقین داشته باش که روزی باعث خواهی شد که حتی گوشهای کر را هم شنوا کند.

  8. مَتَتی says:

    لطفاً از این خیال دربیا.ما مشتری ها هم حق داریم.

Leave a Reply



VIDEO

************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** ************* ************ *********** *************

TAG CLOUD

Activate the Wp-cumulus plugin to see the flash tag clouds!

There is something about me..

    Activate the Flickrss plugin to see the image thumbnails!