دستت را بده
بیا اینجا در ابرها
کنارم بنشین
آن راه را می بینی که از بغل ما می رود تا به عطسه ی آدم؟
– و به شکل دلتنگی من و تست؟
قبل آمدنت
تنها
هر روز
سرنوشت درو می کردم از آنجا
بیا اینطرفتر
سرت را بگذار روی بازویم
پایت را بگذار روی هر ابری که
دلتنگی تو هوس دارد
بیا به شهر خیال
اینجا برای تمام دل تو جا هست
آنجا
در شهر ملموس
دل من
می گیرد از تقدیر خدا