دو دیوانه دارند کُرکُری می خوانند. در همین کُرکُری خواندنها سعی دارند پشت همدیگر را به زمین بزنند. مگر جنگ چطور شروع می شود؟
یکی می گوید: گُه نخور!
دیگری می گوید: خودت و پدرت نخورد!
بعد یقه ی همدیگر را می گیرند. آنی که قوی تر است می گوید:
کاری نکن دماغت را خورد کنم!
ضعیفتر بلندتر داد می زند: جرأت پدرت هست دستت را ببر بالا!
و دیوانه ی خر زوری که دستش را ببرد بالا حتماً آنرا می آورد پایین، خدا کند دماغی که می شکند دماغ ملت نباشد.
یکی می گوید: گُه نخور!
دیگری می گوید: خودت و پدرت نخورد!
بعد یقه ی همدیگر را می گیرند. آنی که قوی تر است می گوید:
کاری نکن دماغت را خورد کنم!
ضعیفتر بلندتر داد می زند: جرأت پدرت هست دستت را ببر بالا!
و دیوانه ی خر زوری که دستش را ببرد بالا حتماً آنرا می آورد پایین، خدا کند دماغی که می شکند دماغ ملت نباشد.