من و عمه جان و ننه رختشور و کربلایی حسن و مشهدی رجب راه افتادیم برویم کافی نت که فراخوان ملی رفراندم را امضاء کنیم. نرسیده به بیدهای لب جوی آب عمه جان پرسید:
امضاء بکنیم که چه بشود؟
گفتم: عمه جان امضاء خود را به گوش جهانیان رساندن کار کمی نیست.
مشهدی رجب گفت: اگر شدنی بود که از شصت میلیون، بیشتر از بیست میلیون امضاء در بیاورند برای خاتمی در می آوردیم.
کربلایی حسن گفت: اگر با کمک از امدادات غیبی دات کام را شصت میلیون کردیم آنها را چکار می کنند؟
ننه رختشور گفت: لابد می برندشان سازمان ملل می گویند ببین آقای سازمان ملل این شصت میلیون این صد نفر را نمی خواهند.
عمه جان در حالیکه بر می گشت گفت:
سازمان ملل هم چپ چپ نگاهشان می کند و می گوید عوض ریختن شصت میلیون امضاء بی صدا توی اینترنت ده هزار آدم با صدا بریزید توی خیابان.
امضاء بکنیم که چه بشود؟
گفتم: عمه جان امضاء خود را به گوش جهانیان رساندن کار کمی نیست.
مشهدی رجب گفت: اگر شدنی بود که از شصت میلیون، بیشتر از بیست میلیون امضاء در بیاورند برای خاتمی در می آوردیم.
کربلایی حسن گفت: اگر با کمک از امدادات غیبی دات کام را شصت میلیون کردیم آنها را چکار می کنند؟
ننه رختشور گفت: لابد می برندشان سازمان ملل می گویند ببین آقای سازمان ملل این شصت میلیون این صد نفر را نمی خواهند.
عمه جان در حالیکه بر می گشت گفت:
سازمان ملل هم چپ چپ نگاهشان می کند و می گوید عوض ریختن شصت میلیون امضاء بی صدا توی اینترنت ده هزار آدم با صدا بریزید توی خیابان.